به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در سمنان، مَثَل در گستره ادبیات از نقش و جایگاه والایی برخوردار است و برخی معتقدند ارزش و اهمیت علمی و تاریخی مثلها حتی دست کمی از کتیبهها و سنگنوشتهها ندارد. ضربالمثل کاربرد ممتازی در زندگی تمامی اقشار جامعه دارد و چه بسا یک جمله کوتاه که در قالب یک ضربالمثل یا یک نکته حکمتآمیزِ به ارث رسیده از گذشتگان، کار ساعتها سخن گفتن، استدلال و بحث کردن را انجام داده است. تاریخ امثال و حکم در زبان عربی به دوره جاهلیت برمیگردد اما در زبان فارسی نمیتوان تاریخ دقیقی برای پیدایش آن عنوان کرد. مفاهیم و مضامین در ضربالمثلهای عربی و فارسی بسیار زیاد است که این مشابهت بیشتر معنوی و در بعضی از موارد لفظی است. با «زهرا سمیعینسب» مولف و نویسنده دامغانی که بهتازگی پژوهشی را پیرامون ضربالمثلهای معروف استان سمنان در قالب کتابی با عنوان «از باد بهار بهره بردار» منتشر کرده است، در این باره به گفتگو نسشتیم که مشروح آن از نظر مخاطبان میگذرد.
زهرا سمیعی نسب در ابتدای این مصاحبه گفت: حقیقت تلخ آن است که امروزه فرزندان ما بعضی از پیامها را از جوابهای سرد و بیروح رایانه، لوحهای فشرده، ویدیو و امواج ماهوارهای که چندان سنخیتی با فرهنگ و دین و مذهب ما ندارند، میگیرند و بیم آن میرود که امیدهای آینده موجوداتی بیعاطفه نسبت به دانش، مذهب و اعتقادات خویش پرورش یابند.
مولف کتاب «از باد بهار بهره بردار» سپس با اشاره به اینکه در این کتاب قسمتی از فرهنگ مردم شهرستان که در حیطه زبانی قرار میگیرد مانند ضربالمثلها، لالاییها، چیستانها و تصانیف نقد و بررسی شده است، افزود: شهرستان دامغان قدمتی ۶ هزار ساله دارد و از حیث زبانی بسیار غنی است لذا گویش این منطقه اهمیت ویژهای دارد و بررسی آن هم از نظر فرهنگی و هم از نظر زبانی مفید است؛ امثال و حکم بیش از ادب مکتوب، شعر و نثر تجلیگاه اندیشههای اجتماعی است چنانکه شعر و ادبیات نویسندگانی مشخص و معلوم دارد اما ضربالمثل از بطن جامعه برآمده و سینه به سینه نقل شده تا به ما رسیده است این جملات کوتاه و زیبا مولود اندیشه و دانش مردم ساده و میراثی از غنای معنوی نسلهای گذشته است که دست به دست و زبان به زبان به آیندگان میرسد و آنان را با آمال، آرزوها، غمها و شادیها با عشق، نفرت، ایمان، صداقت، باورها و خرافات پدران خود آشنا میسازد. ضربالمثلها فرهنگ موجود در ملت، قبیله، قوم و عشیره را بهخوبی نشان میدهند و کلام و اندیشه نهفته در مثال، فکری فراگیر، جهانی و انسانی را منعکس و بازگو میکند.
سمیعینسب گفت: ضربالمثلها بجز آنکه آیینه زندگی امروز هستند، انعکاس دهنده و سند معتبر فرهنگ و عقاید اندیشهها و باورهای گذشتگان نیز هستند. مطالعه مَثَلها به ما نشان میدهد که پدران و نیاکان ما چگونه فکر میکردند و ما را با روحیات آنان آشنا میسازد از میان انبوه امثال میتوانیم از اساسیترین مفاهیم و فرهنگ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و آموزشی را استخراج و استنباط کنیم طبیعی است که نسل آینده با اتکا به چنین فرهنگی میتواند به سنتهای پسندیده تاسی جوید و آنها را پیش روی خود قراردهد و سنتهای منفی را از دور زندگی خارج سازد.
وی با بیان اینکه ضربالمثلها، لالاییها، چیستانها و تصانیف در ادبیات عامه مردم دامغان به یک اندازه کاربرد ندارد، گفت: ضربالمثلها نسبت به بقیه موارد در ادبیات عامیانه مردم است و هنوز هم جایگاه خود را در بین افراد کهنسال حفظ کرده است هرچند که مفهوم آن برای جوانان به راحتی قابل فهم و ملموس نیست ولی با بیان گرم و شیوای پدربزرگها و مادربزرگها بهراحتی میتوان به مفهوم آن پی برد.
مولف کتاب «از باد بهار بهره بردار» بیان کرد: در مورد تصانیف نیز خوشبختانه شاهد کاربرد بیشتر آن در ایام محرم و استقبال از زائران خانه خدا و کربلا هستیم که بیشتر توسط افراد میانسال و کهنسال به کار میرود و در اثر تکرار مداوم آن با روح و جان جوانان پیوند عمیق دارد ولی متاسفانه لالاییها و چیستانها در گذر زمان به خاطر کاربرد کمتر آنان توسط بزرگان و در واقع مشتاق بودن برای شنیدن و یادگیری نه تنها کاربرد ندارد بلکه از ذهنها نیز محو شده است.
سمیعینسب ادامه داد: کابرد ادبیات عامیانه در محیط روستایی و نزد افراد سالخورده و کهنسال پررنگتر است و ما در محیط شهری و جوانترها کمتر شاهد این موارد هستیم از جمله عوامل موثر، کاهش ارتباط اهالی شهر و روستا، تغییر شیوه زندگی و نداشتن اوقات فراغت کافی و جایگزینشدن ماهواره، اینترنت، کامپیوتر برای گذران اوقات فراغت به جای ارتباط با افراد کهنسال فامیل و مشتاق بودن برای شنیدن ضرب المثلها، لالاییها چیستان و تصانیف از زبان آنان است.
سمیعینسب گفت: گویش مردم دامغان گونهای از زبان اصیل فارسی است که با لهجه مردم خراسان پیوستگی دارد. این گویش در تمامی مناطق دامغان یکسان نیست؛ در مناطق شمالی به دلیل نزدیکی به منطقه مازندران با اندکی تفاوت، مردم به لهجه طبری سخن میگویند؛ روستاهای جنوبی حاشیه کویر دامغان نیز سخت تحت تاثیر مناطق مرکزی ایران بوده و به فراوانی لغات و واژههای آن را میتوان دید؛ گویش روستای شرقی دامغان نیز به گویش شاهرود نزدیک است زبان مردم دامغان فارسی متداوله است. معالوصف در محاورات آنان کلماتی دیده میشود که در زبان فارسی کنونی وجود ندارد آنان در گفتوگوها، اغلب فتحهها را تبدیل به ضمه نموده و در صرف افعال به جای (د) آخر سوم شخص مفرد (ه) و به جای (د) سوم شخص جمع (ن) آورده و (د) سوم شخص جمع را حذف میکنند و بیشتر اسمها را با اضافهکردن (و) به آخر آنها کوچک مینمایند مثل «رفتُم»، «گفتُم»، «بُردُم»، یا «مادِر»، «پِدِر»، «خواهِر»، «بِرادِر»، «حسِنو»، «کریمو» (مصغر حسن و کریم) و در مواردی نکره میگویند مثل «مَردی»، «زنی» (با یای مفتوح) ضمنا کلماتی هم دارند که بعضی از آنها مخصوص زبان خودشان بوده و بعضی از آنها مانند «گَندِنا» و «کِلان» در زبان فارسی کمتر استعمال میشود آنها در گویش خود اکثرا حرف (و) را جایگزین حرف (ب) میکنند مثل برداشت «برآمد» و «بچه» که در زبان گویش «ورداشت»، «برآمد» و «وچه» استعمال میشود.
وی گفت: لهجه دامغانی مختص شهر دامغان و روستاهای محدوده شهر است؛ گرچه برخی از واژهها و اصطلاحات آن توسط اهالی دیگر نقاط به کار میرود لکن با لهجههای نقاط دوردست تفاوت دارد؛ در شهر دیباج گویش محلی موسوم به طبری آمیختگی بسیاری به لغات و اصطلاحات زبان فارسی دارد در محدوده این شهر از اهالی روستای کلاته رودبار و تویه نیز به همین گویش با اندکی تفاوت در لهجه تکلم مینمایند و اهالی شهر امیریه که پس از شکلگیری این آبادی در دوره قاجاریه از روستای اطراف در آن سکنی گزیدهاند، به زبان فارسی و لهجهای نزدیک به مردمان شهر دامغان سخن میگویند؛ زبان مردم منطقه تویه دروار فارسی با لهجه محلی است که در هر روستا اندکی تفاوت لهجه در ادای کلمات شنیده میشود، اهالی جزن به اعتقاد خود فارسی را با لهجه مرسوم به «گزی جزنی» بیان میکند گرچه ساکنان روستاهای همسایه «جزن» نیز فارسیزبانند اما به لهجه «گزی» سخن نمیگویند در «مومن آباد» اندک تمایل به لهجه شاهرودی مشاهده میشود و دلیل آن ارتباط بیشتر اهالی روستا به نسبت دیگر نقاط شهرستان با شهر شاهرود است، در محدوده روستای «حسنآباد» اهالی هر یک از لغات فارسی را به لهجه محلی خود بیان میدارند بر این اساس لهجههای «فراتی و خورزانی» بیانگر تعلق اشخاص به زادگاه مادریشان است لهجه مردم رشم به لحاظ موقعیت جغرافیایی روستا به لهجه «سرکویری» مشابهت دارد بدان جهت که این منطقه را سرکویر نیز مینامند، «کوهزر» و روستاهای کوچک پیرامون آن در یک منطقه و محدوده نه چندان گسترده قرار دارد لهجه اهالی این آبادیها به طور کلی «کوه زری» گفته شده و هنگام صحبت کردن ایشان در شهر تعلق ایشان به منطقه «کوه زر» قابل تشخیص است.
مولف کتاب «قرار بوده بیایی به کوچه پاییز» یادآور شد: مَثَل میتواند سخنی کوتاه، اندرزگونه و حکمتآمیز باشد که در فارسی آن را حکم گفتهاند مانند «عاقلان را یک اشارت بس بود» یا «آنکه جوینده است یابنده بود»؛ همچنین مثل میتواند اشارهای داستانوار و بر پایه تشبیه باشد که این فراوانترین گونهی امثال در فارسی است مانند «دو پادشاه در اقلیمی نگنجند» یا «دو سلطان در یک بقعه کس ندیده». به گونهای دیگر مَثَل زدن، آوردن داستان یا حکایتی است نسبتا بلند که آن نیز برای بیان مقصود از تشبیه یاری میگیرد؛ این دسته از امثال نیز در کتابهای فارسی و سرودههای شاعران فراوان آمده است؛ به ویژه داستانهایی که از زبان حیوانات نقل شده است که حکایتهای کلیله و دمنه نمونه بارز آن است و مناظره «کدو و چنار» یکی از این داستانهاست.
نویسنده «غم نامه باران» گفت: مَثَلها هم به اقتضای طبیعت و تحول زندگی اجتماعی دگرگون میشود و پیرایه نو میگیرد اما جان و درونمایه آن همان که بود میماند مثل «کوزه نو آب خنک دارد» جای خود را به تعبیر تازه «نو که آمد به بازار کهنه شود دل آزار» داده زیرا که کوزه آن معنی و تصویر آشنا را که در زندگی و ذهن نسل دیروز داشت برای نسل جوان امروز ندارد.
مولف کتاب «ترنم غزل» بیان کرد: اشاره و تشبیههای امثال در زندگی ما مصداق فراوان دارد و در عالم واقع پیش میآید سرانجام نکتهای که در خور توجه میکند، این است که شمار امثال و حکم مشابه یا با مضمون نزدیک به هم در فارسی و ژاپنی کم نیست؛ در فارسی گفتهاند که «چراغ پایه خودش را روشن میکند» و در ژاپنی میگویند که «زیر سکوی روشن تاریک است»؛ این همانندی به نزدیکی بیش از آنکه نشانه تجاوز فرهنگ و منش و خلقیات ژاپنیان و فارسیزبانان باشد، نمودار این حقیقت است که عقل سلیم نزد فرهیختگان در همه آفاق جهان یکسان است.
نظر شما