امروز 8 مرداد در تقویم رسمی کشور بهنام «روز بزرگداشت شیخ شهابالدین سهروردی (شیخ اشراق)» نامگذاری شده است؛ به همین بهانه، سراغ «مجتبی طالبی» نویسنده و دانشجوی دکترای فلسفه دین و از علاقهمندان به فلسفه و عرفان اسلامی در گرگان رفتیم. طالبی، مدرس و دبیر پژوهشی گروه فلسفه و عرفان اسلامی جامعه المصطفی العالمیه گرگان و سردبیر واحد نمایش رادیو گلستان است و از او تاکنون مقالات، پژوهشها و نقد و نظرات متعددی به رشته تحریر درآمده و کتابهایی چون «درآمدی بر رسانههای دینی»، «ساعت بهوقت ماه» و «شیوههای نوین تبلیغ در جهان معاصر» را روانه بازار نشر کرده است. با او درباره مکتب سهروردی و تبیین او برای نسل جوان و ویژگی آثار شیخ اشراق به گفتوگو نشستیم که در ادامه ازنظر مخاطبان میگذرد.
سهروردی علیرغم عمر کوتاهش، گویا حدود 50 رساله و کتاب نوشته است و بسیاری از ادیبان و نویسندگان سبک نگارشش را همواره تحسین کردهاند. از دیدگاه شما چه ویژگیهایی در این آثار نهفته است که آنها را تحسینبرانگیز کرده است؟
چنانکه اشاره کردید، طول زندگی «سهروردی» کوتاه بوده است. حدود ۳۸ سال داشته که در زندان «ملک ظاهر» پسر «صلاحالدین ایوبی» به شهادت رسیده است و این در حالی بوده که با «ملک ظاهر»، گویا رفاقتی هم داشته است؛ اما در تمام دوران پیدا میشوند کسانی که بعضاً حتی قربه الی الله بر اهل فلسفه سیلی زدهاند و این درد بزرگی ست که بر جان هر سه جریان مهم فلسفی ما افتاد.
چنانکه «غزالی» به «ابنسینا» و آراء مشائیاش تاخت و فقهای ظاهربین حلب بر «شیخ اشراق» و برخی جریانهای اخباری و فقهی و ظاهرگرا و البته برخی سیاسیون بر حضرت «ملاصدرا» حمله کردند اما «العلم نورٌ» علم نور است و راهش را پیدا میکند و پیش میرود.
بله؛ جناب سهروردی عمر کوتاهی داشتند اما طول زندگی مهم نیست، عمق زندگی مهم است و زندگی شیخ اشراق عمق داشته است. زندگی پربرکت یعنی همین؛ یعنی ۳۸ سال سن داشته باشی و نه فقط ۵۰ رساله و کتاب بنویسی، بلکه مهمتر از آن به چنان پالایشی رسیده باشی که ببینی آنچه «مشائیان» میدانند و بدانی آنچه عرفا میبینند و این یعنی رسیدن به اشراقات ربانی از راه نه فقط تزکیهی نفس، بلکه همراه با تزکیهی عقل.
سهروردی هم به عربی نوشته است، هم به فارسی؛ نوشتن به زبان عربی در آن روزگار مرسوم و متداول بوده چرا که زبان رسمی علم، زبان عربی بوده است و مهمتر آنکه زبان رسمی دین اسلام هم عربی است؛ اما فارسینویسی شیخ اشراق، ظریفهای دارد که خوب است به آن توجه شود. شیخ اشراق، قطعاً از فلسفهی مشاء استفاده کرده است. اصلاً مگر میشود کسی بدون توجه به اندیشههای گذشتگان و فهم و تحلیل و نقد آنها، حرف تازهای آنهم در فلسفه بگوید.
بهغیراز فلسفه مشائی با قرائت سینوی، به آیات و روایات اسلامی هم توجه جدی داشته است. به فلسفه «افلاطون» هم توجه کرده البته «استاد شهید مطهری» اشاره داشتهاند که انتساب تام و تمام فلسفه اشراق به افلاطون درست نیست و بهتر است بگوییم سهروردی گرایشهای اشراقی خود را از عرفان و تصوف اسلامی گرفته است. (رجوع شود به مجموعه آثار شهید مطهری. جلد ۵)
اما آن ظریفه که میخواستم عرض کنم این است که همه این منابعی را که عرض شد، اضافه کنید به «حکمت خسروانی» یعنی همان فلسفه ایران باستان که مبانیاش بر پایهی «نور» استوار است. قطعاً شیخ سهروردی، احیاگر این حکمت است، البته با قرائت عمیق اسلامی و پیوندی که خود توانسته است باعقل و عقلانیت برقرار کند.
هنر سهروردی همین است و شاید به همین خاطر است که بعضی از متفکران حتی مرحوم ملاصدرا را در درجهی اول، فیلسوفی اشراقی میدانند و او را شارح اصالت وجودی فلسفه اشراق میدانند! (چون مشهور این است که شیخ اشراق اصالت را به ماهیت داده که البته روی همین مسئله هم بحث است و بزرگانی چون «استاد دینانی» معتقدند که شیخ اشراق اصالت را به «نور» داده است و چون اکنون موردبحث ما نیست از آن عبور میکنیم.)
غرض اینکه ارزش آثار فارسی مرحوم سهروردی در تراز همان آثار عربی ست و گویا ایشان وفاداریاش به زبان فارسی را هم به رخ مخاطبان کشیده و چرا نکشد که اساساً زبان فارسی، زبان شعر و ادب و آفرینشهای هنری و ادبی و زبان دوم جهان اسلام است.
البته اینکه فرمودید بیش از ۵۰ کتاب، باید عرض کنم که همه آثار سهروردی به دست ما نرسیده است؛ اما آنچه به ما رسیده حکایت از عظمت علمی و مقام عرفانی و شیوایی قلم سهروردی میکند چه به فارسی و چه به عربی و زیبا اینکه نوشتههای فارسی ایشان، سرمشقی شد برای نثرنویسی و نگارش داستانهای فلسفی. این بُعد کمتر موردتوجه قرارگرفته که در ادامه حتماً در این رابطه نکاتی را عرض میکنم جهت تلنگر اول به خودم و بعد به علاقهمندان به هنر!
نتیجه اینکه «تلفیق عقل و عرفان» و «تشریح مشاهدات عرفانی به زبان عقل» و «راز آلودگی هنرمندانه در عبارات» و ارائه محتوای عمیق (که خودش اشارهکرده که فقط از راه عقل نبوده بلکه بهوسیله شهود به آنها دستیافته است) باعث شده که آثار شیخ اشراق، مورد تحسین اهل حکمت قرار بگیرد.
البته «گل بیعیب، خداست ...» حتماً میتوان بر آثار و آراء شیخ اشراق اشکال وارد کرد و این همان پویایی ذاتی فکر فیلسوف مسلمان است که چنین میکند و ما در متفکران بعدی نظیر آخوند صدرا و حضرت علامه طباطبائی و فرزندش شهید مطهری و ... میبینیم.
بنده پیشنهاد میکنم برای اطلاعات بیشتر و فنیتر به کتاب «شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی» به قلم حضرت استاد دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی رجوع شود.
به باور بسیاری از صاحبنظران مکتب سهروردی هم فلسفه است و هم عرفان؛ چرا چنین نظر و باوری درباره شیخ اشراق وجود دارد؟
چون واقعاً همینطور است. اجازه بدهید من عباراتی از شیخ اشراق را تقدیمتان کنم، آنجا که در مقدمه کتاب «حکمه الاشراق» - یعنی مهمترین اثر خود - نوشته: «من پیشازاین کتابهایی به روش مشائیان نگاشتم و قواعد آنها را خلاصه کردم اما این کتاب سیاق دیگری دارد. مطالبی این کتاب را از راه فکر و اندیشه برایم حاصل نشده است بلکه از راه دیگری آنها را به دست آوردهام و سپس در جستجوی دلیل و برهان برآمدم.» همین عبارات شیخ شهید به ما میگوید که روش ایشان «عرفانی - استدلالی» یا بهعبارتدیگر «عقلی - شهودی» است که نتیجهاش میشود «شهود عقلی».
اینجا ممکن این پرسش برای مخاطبان ما به وجود آید که مگر عقل هم شهود میکند؟
عقل خسته افسرده چون منی که درگیر پوزیتویسم و یا دو ضرب در دوِ ریاضی است و درگیر و دار معاش است، نه! اما عقل تزکیه یافته، حتماً شهود میکند؛ یعنی عقل به درجهای میرسد که هم میبیند و هم میفهمد. با چه؟! با «نور» با کدام نور؟! اینجاست که سهروردی غوغا کرده و تقسیماتی که از نور ارائه داده زیبا و هنرمندانه است. از نور جوهری و نور عرضی میگوید و بعد برای آنها تقسیمات ارائه میدهد و بهقدری اسرار نور را بازگو میکند که میرسد به «نورالانوار» نور خدایی که قیام همهی انوار به اوست و بالاترین و والاترین نورهاست.
ببینید همین تقسیمبندی نور - که بخشی از آن در فیزیک هم وجود دارد و درست هم هست اما سهروردی در نور عرضی نمیماند و میخواهد که ذهن را متوجه جوهر کند. این نگاه امروز به کار علم میآید، یعنی اینکه در ظاهر و در ماده نمانیم، اینها اعراضاند، باید گذاشت و گذشت و متوجه جوهر شد که اوج نور جوهری، نور قیوم و حقیقت ذات و صفات خداست. حالا چقدر میفهمیم؟! پاسخش را پدر حکمت متعالیه- ملاصدرا - به ما میگوید؛ «... به قدرت طاقت بشری!» یعنی هرکس بهقدر معرفت و تزکیهاش! در فیزیک هم همین است؛ هر چه به منبع نور نزدیکتر باشی، روشنتری.
البته این تنها بُعدی از ابعاد عرفانی - فلسفی شیخ اشراق است. اهل تحقیق خصوصاً جوانان علاقهمند به این مباحث باید به منابع رجوع کنند. مثلاً رجوع کنند به «آموزش حکمت اشراق - استاد یزدان پناه» و «گزارش حکمت اشراق با تطبیق و نقد - دکتر سید یحیی یثربی» که کتب درسی و روانی برای مطالعه هستند.
به گواه علمای فلسفه، سهروردی ازجمله تأثیرگذارترین فلاسفه جهان محسوب میشود و امروز آراء و نظرات فلسفیاش در دانشگاههای معتبر جهان تدریس میشود. جهان در شیخ اشراق چه دیده که به چشم ما نیامده و چرا بین عامهی مردم و قشر دانشگاهی ناشناخته و کم آشنا است؟
سهروردی، آنقدرها هم شناختهشده نبود، البته نباید نقش بزرگانی چون «هانری کربن» را نادیده بگیریم. متفکر عالیقدری که شیفتهی فلسفه و عرفان اسلامی شد و بعدها بامطالعه مکتب شیعه، از آن قرائتی فلسفی - عرفانی کرد و با علامه طباطبائی و جمعی از شاگردان ایشان، حرکتی متعالی را در غرب؛ حرکتی برای شناختن و شناساندن حکمت اشراق و فلسفه و عرفان شیعی آغاز کرد.
پس در انتقال جدی حکمت اشراق به غرب و مطالعات دقیق آنها روی این شخصیت، باید قدردان زحمات «هانری کربن» باشیم و البته آن جمع نورانی که برگرد علامه طباطبائی جمع شده بودند. پیشنهاد میکنم اگر دوست داشتید کتاب «روابط حکمت اشراق و فلسفه ایران باستان -هانری کربن» و کتاب «چشماندازهای معنوی و فلسفی اسلام ایرانی -هانری کربن» را مطالعه کنید و حال متوجه میشوید هانری کربن چگونه و به کجاها فکر کرده است.
اما اینکه چرا غرب گرایش پیدا کرد باید بگویم از زمانی که پوزیتویستها شدند زبان گویای علم در غرب، غرب بهصورت جدی خلع معنویت پیدا کرد. این موضوع باید توسط غرب شناسان تبیین شود (نه غربستیزها و نه غربگراها چون این دو گروه با پیشفرض به سراغ غرب میروند) غرض اینکه غرب هنوز هم مشکل معنویت دارد اگر امروزه «هری پاتر» پیشروی میکند، اگر «هالیوود» تولیدات معناگرا میسازد و شبه عرفانها، عرفانهای کاذب و بعضاً عرفانهای رازآلود یهودی و شرقی را ترویج میدهد، چون مخاطب دارد، مخاطبی که خلع معنویاش را با جادو و افسانه و اسطوره پر میکند اما در همان غرب، افرادی هستند که در جستجوی حقیقتاند؛ مثلاً استاد گرانقدر مرحوم کریستین بنو (یحیی علوی) که خدا این استاد فرزانه را رحمت کند.
او از آنسوی جهان به ایران آمد و در جستجوی حقیقت به عرفان و فلسفهی اسلامی علاقهمند شد، به تشیع گرایش پیدا کرد و شد شارح فلسفه و عرفان اسلامی، مروج اندیشههای امام خمینی (ره) و مهمتر از همه مترجم و مفسر قرآن کریم شد.
به یاد دارم که وقتی از ایشان دعوت کردم برای حضور در گرگان، چنان با عشق از مشهد و همجواری با امام رضا (ع) صحبت میکرد که انسان لذت میبرد. (به سالروز رحلتش هم نزدیک میشویم. کسی که برای تبلیغ به آفریقا رفته بود و در حادثهای ناگوار جان به جانآفرین تسلیم کرد. رحمه الله تعالی علیه). پس غرب خلع معنویت دارد، آمادگی هم دارد اما اشتباه مجامع علمی ما این است که گمان میکنند که فقط از طریق دادوستد کتاب و مقاله است که میشود سهروردی و ... را معرفی کرد.
از سهروردی غریبتر، ملاصدراست. آنهم صدرایی که امام خمینی (ره) در نامه به گورباچوف، از صدرالمتالهین بهعنوان نمایندهای مناسب برای معرفی اسلام یاد میکند. (همراه با ابن عربی) پیشنهاد میکنم علاقهمندان به متن و شرح نامهی امام راحل به گورباچوف به قلم علامه جوادی آملی رجوع کنند.
این در حالی است که زبان گویای تمدن غرب، امروز «کانت» و «دکارت» و «جان لاک» و «اسپینوزا» و «هایدگر» و ... نیست؛ زبان گویای غرب «هالیوود» و رسانههای غربی است. آنها هستند که مهندسی فکر میکنند. اگر ما نتوانیم در کنار دادوستدهای نوشتاری، تولیدات رسانهای با محوریت بزرگانی چون شیخ اشراق و ملاصدرا و ... تولید کنیم، نمیتوانیم حقیقت اندیشه بزرگانمان را آنطور که شایسته است تبلیغ کنیم.
انسان متأسف میشود وقتی میبیند سینماگر و کلا صاحبان رسانههای ما به ابنسینا و سهروردی و ابن عربی و ملاصدرا و مولوی و ... فکر نمیکنند و دغدغه شأن این مسائل نیست؛ اما در مقابل روز و شب ما بمب باران تولیدات معناگرای «هالیوودی» میشویم و چهبسا زندگیمان را بر مدلهای ارائهشدهی متفکران آنها بسازیم.
تفکرانی که در پس تولیدات رسانهای خصوصاً سینما و رمان پنهانشدهاند؛ چه متفکرین کلاسیکشان و چه متفکرین امروزی آنها، پس من خیلی هم با نظر شما موافق نیستم و معتقدم نهتنها غرب هنوز شیخ اشراق را نشناخته، ما هم نشناختیم.
بنده دوست مسیحیای دارم که اهل روسیه است. خدا حفظش کند آقای لوکاشف؛ جوان نازنینی است. میگفت در روسیه مشغول کار روی شیخ اشراق، شیخ شبستری و ... است. اشتیاق ایشان انسان را به فکر فرومیبرد که مگر ایشان و امثال ایشان در این بزرگان چه دیدهاند که چنین مجذوب شدهاند؟! پاسخ به این سؤال، هرچه که باشد وظیفهی ما را سنگینتر میکند.
خود شما چقدر در این حوزه جدی واردشدهاید؟
بنده که خیلی کوچکتر از آن هستم که بخواهم مطلب عمیقی بگویم و اگر اکنون نکتهای هست، لقمه برداشتن از سفرهبزرگان است و من فقط ناقل و روایتگر هستم؛ اما آنچه از دستم برآمده در حوزه نمایش (صحنهای و رادیویی) انجام دادهام. نمایش رادیویی «لغت موران» که نسخه بروز شده آراء و زندگی شیخ اشراق بود، تقدیم شنوندگان شده است. همچنین نمایش رادیویی «جام جم» که از روی آثار شیخ شهید تولید شد و چند اثر دیگر نیز دارم.
همچنین این افتخار را داشتم که راهنمای دانشجویان در نگارش چند مقاله در مورد شیخ اشراق باشم اما یکی از مهمترین و جدیترین آنها که چون کاربردی است عرض میکنم، مقالهای است تحت عنوان «نقش انیمیشنسازی در تبیین اندیشههای فلسفی و عرفانی شیخ اشراق» که توسط دانشجوی عزیزی از کشور افغانستان (آقای عطیش) به نگارش درآمد.
این مقاله ازاینجهت اهمیت دارد که در همایش «نقش رسانههای دیداری و شنیداری در تبیین اسلام» تقدیم قائم مقام سازمان صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران شد تا شاید اتفاقی مبارک بیفتد.
درهرحال اینها قدمهای اولیه است و ما همچنان باید منتظر باشیم که در صداوسیما و در فضای سینمایی و هنرهای نمایشی کشور و در فضای رسانهای، زوایای مختلف زندگی و آراء شیخ اشراق و ملاصدرا و ... گفته شود.
ما نگوییم و نسازیم، غربیها میسازند به قرائت خودشان؛ فیلم «طبیب» را ببینید! متوجه میشوید با مفاخر و فرهنگ ما چه میکنند. البته من منکر آثار خوب تولیدشده نمیشوم اما برای اینکه جامعه رشید شود، ما به آثار بیشتری نیاز داریم. غرب فلسفه دارد، سینمای فلسفی هم دارد، رمان فلسفی هم دارد، فلسفهی هنر هم دارد.
جهان اسلام هم، فلسفه و فیلسوف دارد اما سهم چندانی در سینمای فلسفی و رمان فلسفی ندارد، فلسفهی هنر اسلامی هم در مجامع هنری، جدی گرفته نمیشود، درحالیکه استعداد و پتانسیل اش هست. برای تمدن سازی باید به این جزئیات همفکر شود.
اخیراً به راهنمایی استاد ارجمندم دکتر سید علی علم الهدی در حال نگارش مقالهای با عنوان «انعکاس تجربههای عرفانی شیخ اشراق در داستانهای لغت موران » هستم. هر چه میگذرد افسوس میخورم که چرا برای تبیین معارف اسلامی حتی به کودک و نوجوان، از این داستانها استفاده نمیشود و اثر رسانهای درخور، تولید نمیشود. این تازه یکقلمش است. شیخ اشراق داستانهای تمثیلی دیگری هم دارد که میتواند الهامدهنده باشد.
تجربهی کتاب «ملت عشق» و «دنیای سوفی» میتواند الگویی خوب برای ما باشد. البته اولش باید برویم و اساتید فلسفه و عرفان را راضی کنیم که دانشجویان را تشویق کنند به خلق چنین آثاری در حوزهی فلسفه و عرفان اسلامی، انگار ما فراموش کردهایم بخش مهمی از مطالب عمیق فلسفی و عرفانی از طریق داستانها و حکایات تمثیلی و قصههای رمزآلود فلسفی - عرفانی نقلشده است.
درستکاری که شیخ اشراق کرد. اگر چنین شود، آراء شیخ اشراق و ... در سفرهی زندگی، غذای روح ماست و فلسفهی اسلامی هم به زندگی اجتماعی وارد میشود. همچنین تذکر این نکته ضروری است که فلسفهی اسلامی، سیر از فلسفهی یونانی به حکمت اسلامی است .
اگر بنا باشد کتاب یا رسالهای از شیخ اشراق را به جوانان نسل امروز معرفی کنید، چه کتبی را معرفی کرده و دلیل این گزینش و معرفی چیست؟
رسائل و کتب شیخ اشراق در وزنهای محتوایی متفاوتی است؛ اما «لغت موران» برای شروع خوب است و البته شرحها و مقالاتی که در تبیینش نوشتهشده است. اخیراً کتابی را مطالعه کردم با عنوان «ستایش و نیایش» که دربردارندهی (پنج مقاله از شیخ اشراق) است. آقای محمد ملکی زحمت ترجمه و تصحیحش را کشیدهاند.
البته اصل حرفهای شیخ اشراق در «حکمه الاشراق» است. شرحهای زیادی هم بر آن نوشتهشده که بهصورت درسنامه عرضهشده است اما چون نسل جوان علاقهمند به داستان است، پیشنهادم رسائل کوتاه و کمحجم اما پرمحتوای شیخ اشراق است. البته «طی این مرحله بی همرهی خضر مکن ...» اگر این مطالعات با راهنمایی و نظارت اساتید فرهیختهی حوزه دانشگاه باشد، بهتر است.
همچنین متون خوبی در حوزه و دانشگاه در این خصوص ارائهشده است که بعضاً هم ترجمه است، هم شرح است و هم نقد. خب این خیلی ارزشمند است. تلاش کردم در ضمن عرایضم، منابعی را هم معرفی کنم که همان منابع خوب است.
البته اگر کسی بخواهد جدیتر مطالعه کند، بهتر است با کتب تاریخ فلسفهی اسلامی شروع کند تا در سیر فلسفه، به فلسفهی اشراق برسد؛ اما لازم میدانم مطلب دیگری را در این میان مطرح کنم، اینکه شیخ شهابالدین سهروردی در مقدمهی کتاب «حکمه الاشراق» بحث مهمی را مطرح میکند که به نظرم خیلی مهم است، نهفقط برای ورود به فلسفهی اشراق، بلکه برای ورود به هر علمی. چه اشکالی دارد، درس فیزیک هم با تزکیه باشد؟ درس پزشکی هم با تزکیه باشد؛ اصلاً علم بدون تزکیه خطرناک است و در این جمله تفاوتی میان علوم انسانی، علوم اسلامی و علوم تجربی و علوم پایه و هنر نیست.
آن جمله نورانی شیخ اشراق این است که عرض میکنم و همین حسن ختام این گفتوگو باشد. ایشان فرمودند: «... کار اشراقیان بدون سوانح نوری سامان نمییابد. همانطور که ما ابتدا محسوسات را مشاهده میکنیم و سپس علوم تجربی صحیح را بر پایه آنها بنا میکنیم، امور روحانی را نیز شهود میکنیم و بر پایه آنها علومی را تأسیس میکنیم.» (مجموعه مصنفات شیخ اشراق ج ۲) عجیب اینکه شیخ اشراق، خودش وصیت کرده که «پیش از مطالعه این کتاب چهل روز ریاضت کشیده شود و مشتاقان نور خدا، به تزکیهی نفس بپردازند.» إن شاالله خداوند به ما توفیق دریافت علم و معرفت عطا کند و ما را از علومی که در آن نفعی برای ما نیست، دور بدارد. والحمد لله رب العالمین.
نظر شما