نگاهی به رساله اعتقاد الحکماء، اثر سهروردی
سهروردی رساله کوچکی به نام «اعتقاد الحکماء» دارد؛ غزالی در آثار خود به شدت بخصوص در کتاب تهافت الفلاسفه به فیلسوفان حمله کرد و ابن سینا را رسما به دلیل چند مسأله در عقاید فلسفی اش تکفیر کرد. غزالی به عنوان یک فقیه و متکلم وظیفه خود میدانست که از اسلام دفاع کند و یکی از کارهای او این بود که ابن سینا را تکفیر کرده است. بعدها ابن رشد در دفاع از ابن سینا جواب غزالی را داده است. ولی به هر حال معلوم میشود که سهروردی نیز احتمالا رساله اعتقاد الحکماء را که نوشته است، شاید ناظر بر همین قضیه بوده است البته بدون اینکه اشارهای به غزالی داشته باشد. به هر حال در زمان سهروردی نیز کسانی بودند که مخالف فیلسوفان بودند و در نتیجه آنها را تکفیر میکردند.
این داستان پیچیدهای در تاریخ اسلام است که یک جریان فلسفه و عقلگرایی و یک جریان تعبدی شرعی وجود داشت که وظیفه خود میدانستند از شرع دفاع کنند و وقتی فکر میکردند عقیدهای خلاف شرع است سعی میکردند تا در مقابل آن بایستند. حال، کاری که سهروردی انجام میدهد این است که در واقع میخواهد توضیح بدهد که هیچیک از حرفهای فیلسوفان مخالف با شرع نیست. بنابراین انتقادهایی که به طور کلی نسبت به فیلسوفان صورت میگیرد، وارد نیست و کوشش او در این رساله کوچک چند صفحهای پاسخ به این مخالفتهاست. سهروردی توجه داشته است که عدهای به حکماء بد میگویند و در واقع دلائل آنها آنطور که او در رسالهاش اشاره میکند، این است که اینها فکر میکردند فیلسوفان منکر صانع، انبیاء و «معاد»اند. این سه مسئله مهم، دلیل مخالفت فقها و متشرعین با فلاسفه بوده است. سهروردی دیدگاههای آنها را جمعبندی میکند و میگوید این ظنی که شما به فیلسوفان دارید کاملا خطا است. در واقع سهروردی کوشش میکند تا بگوید شما حرف حکماء را به درستی نفهمیدهاید و چون نفهمیدهاید، اینطور تکفیر میکنید.
ذکر یک نکته تکمیلی
در اینجا باید یادآوری کنم که یکی از خویشاوندان سهروردی،که او هم نامش سهروردی است، در کسوت اهل تصوف بو د- او رئیس فرقه سهروردیه است که در سرتاسر جهان و بخصوص در شبه قاره و پاکستان هنوز خانقاههایی به نام او وجود دارد و گروههایی از اهل تصوف مرید او هستند، در بغداد امروز نیز آرامگاه این سهروردی زیارتگاه کسانی است که چنین تفکری دارند- او ضد فلسفه بود؛ اگرچه که نظر شیخ اشراق در اینجا بیشتر به فیلسوفان است ولی شاید حرف او به کسانی که در حوزه تصوف نیز ضد فلسفه بودند نیز ناظر باشد... میگویند آن سهروردی چندین بار کتاب شفای ابن سینا را در آتش انداخته و سوزانده است یعنی کتاب سوزی فلسفه انجام داده و به این صورت دشمنی خود با فلسفه را ابراز کرده است. غزالی نیز بیش از همه تاثیر گذاشت و من عقیده دارم هنوز هم غزالی تنها مجتهد فقیه زنده در اندیشه مسلمانانی است که ضد فلسفه هستند؛ هنوز که هنوز است غزالی است و او هنوز هم پیروانی دارد.
پاسخهای شیخ اشراق به تکفیر کنندگان فلاسفه
اما شیخ اشراق درمقام دفاع از شبهات وارد شده نسبت به فلاسفه مطالبی را دراین رساله بیان میکند: یکی اینکه فیلسوفان منکر انبیاء نیستند و عقیده دارند انبیاء از جانب خداوند آمدهاند و مأمور به ادای واجب هستند تا بر اثبات خداوند تاکید کنند و توضیح بدهند و اینکه بر معاد تاکید کنند چون انسانها سعادت و شقاوت خواهند داشت و پس از مرگشان این سعادت و شقاوت روشن میشود؛ انبیاء اینها را گفتهاند و فیلسوفان نیز به هیچ وجه من الوجوه منکر این موارد نیستند. در این قضایا دور از انصاف بود که کسی مثل ابن سینا که بیش از همه مورد طعن این گروه قرار گرفت، اینهمه در مورد خدا بحث میکند و در کتابهای خود اثبات واجب الوجود میکند و از آخرت و معاد بحث میکند. به نظر سهروردی فیلسوفان مسأله معاد را قبول دارند، بنابراین کسی نمیتواند آنها را به عنوان منکر معاد مورد اهانت و تهمت قرار بدهد. مسأله دوم این است که چون فیلسوفان عقیده دارند جهان ممکن الوجود است و هر ممکن الوجودی برای تحقق به واجب الوجود نیاز دارد پس اعتقاد دارند خداوند هست که جهان هست و همین بودن جهان نشانه وجود خداوند است.
بنابراین فیلسوفان بحثهایی داشتند که مخالفان آنها به درستی نظر آنها را متوجه نشده بودند از جمله اینکه اگر خدا هست پس معلولاش هم هست، آیا معنی این یعنی پس عالم قدیم است؟ فیلسوفها وقتی این را میگویند منظور آنها «قدم عالم» نیست بلکه به این معنی است که خداوند که جهان و عالم را آفرید او همچنان آفریننده است و اینها آفریده شدهاند. مثل اینکه دست میبرید و کلید در را میچرخانید، درست همزمان با دست شما، کلید هم میچرخد ولی به هر حال دست شما عامل و «کلید» معلول است. از اینکه فیلسوفان پارهای از موجودات جهان را اینگونه تصور میکنند که چون خدا هست پس اینها هم هستند و فاصلهای بین خدا و عالم قرار نمیدهند، فقها و کسانی مثل غزالی حرف را به درستی درک نمیکنند، گویی فیلسوفان میگویند جهان قدیم است. لذا سهروردی بر این مطلب تاکید میکند و میگوید اینها اعراض هستند و قائم بر اجسامند و اگر اعراض نباشند، اجسام نیز چیزی نمیشوند، بنابراین همه اینها ممکن الوجود هستند. پس خداوند ازلی و ابدی است و عالم به این اعتبار که معلول اوست، معلول است و وقتی معلول است، متأخر است و نمیتواند «قدیم» باشد. این تفسیری است که سهروردی برمبنای آن تلاش میکند براساس آن مخالفت و تکفیر فیلسوفان را نقد کند و پاسخ دهد؛ با این تأکید که واجب الوجود محل اعراض نیست و به واسطه این واجب الوجود این عالم پدید آمده، پس معلول است؛ یعنی تاخر و تقدم زمانی ملاک نیست و تقدم و تأخر، علّی است؛ یعنی آن «علت» است و این معلول؛ سهروردی با فلسفه خودش توضیح می دهد که نخستین موجود، ابداعی است و جسم و ماده نیست و یک امر عقلی است. چون این ماده نمیتواند به خداوند متعال وصل شود که امری غیر مادی و مجرد است. پس بنابراین اولین موجودی که خداوند آفریده یک امر ابداعی است و اولین است و بدون سابقه قبلی و امری عقلی است و چون امر عقلی است، مجرد است. او در این بیان به حدیث نیز استناد میدهد و میگوید شما که این حرف را میزنید و حکماء را تکفیر میکنید؛ مگر در حدیث نیامده است که :« أولُ ما خلق اللهُ العقلَ...»؛ پس بنابراین فیلسوفان حرفی خلاف بیان شریعت نزده اند و این بسیار مهم است.
باید توجه داشت که در آثار «ابن سینا» که مهمترین فیلسوفی است که مد نظر غزالی و دیگران است، به شدت به مسأله «معاد» توجه شده است و او چندین رساله درباره«نفس» نوشته است که در همه آنها در آخر، «نفس» به مسأله «معاد» بر می گردد، لذا سهروردی مخالفین فلاسفه را توجه می دهد به اینکه وقتی گفته می شود این ها به تأخر «مُبدَع» از «مُبدِع» باور دارند و این مهمترین دلیلی است که شما آنها را تکفیر می کنید؛ در حقیقت فهم شما غلط است. چون فلاسفه هیچ وقت نگفته اند مُبدِع که خداوند است با «مُبدَع» هم زمان است.
سخن پایانی
باهمه آنچه که بیان شد، سهروردی از جمله کسانی است که وارد این میدان شده و سعی کرده است از فیلسوفان دفاع کند، به خصوص اینکه در پاسخ به شبهات مخالفین، بحث را به مجردات به خصوص مسئله«نفس» بر میگرداند. سهرودی تأکید میکند که برخی از مخالفان فلسفه و حکماء، نمیخواهند چندان به این پاسخهای استدالالی گوش کنند... به نظر بنده شاید برخی از این مخالفتها، جنبه عوام فریبی و ظاهر سازی داشته و اینکه دکانی باشد در مقابل بزرگان اهل حکمت و فلسفه. البته من نمیخواهم بگویم غزالی از این نوع است. غزالی علی رغم اینکه سعی کرد کتابهای آنها را بخواند و چیزی درک کند ولی حرف فیلسوفان را به درستی نفهمیده است. حتی مقاصد الفلاسفه را نوشت تا به همه بگوید من نیز فیلسوفم، ولی اینطور نبود. اینکه یادداشت های فلاسفه را ببینید و جمع و جور کنید و چیزی سر هم کنید تا اینکه درک شما درکی فلسفی باشد، فرق میکند. این اتفاق بدی در عالم اسلام بود و این جریان در نهایت به این منتهی شد که رئیس فرقه سهروردیه، کتاب «شفا» را میسوزاند که این ضدیت با فهم و عقل بود. امیدواریم همانطور که سالروز تولد سهروردی را گرامی میداریم به این مسائل نیز توجه کنیم؛ چون سهروردی یکی از کسانی است که در آثار خود به آیات قرآن توجه فراوان داشته و برای دفاع از عقاید فلسفی که ذیل عقاید اسلامی و دینی است، تلاش قابل توجه کرده است.
نظر شما