مهدی حیدری، عضو هیئت علمی دانشگاه یزد در کتاب «تصوف و سیاست» کوشیده تا در بازهای مشخص از تاریخ یعنی تا پایان قرن چهارم، به قبض و بسط و فراز و فرودهای نسبت عرفان و امر سیاسی بپردازد.
معیارهای نظری ارتباط عرفان با سیاست در متون صوفیه
نویسنده در فصل اول این کتاب در مرحله نخست به تبیین نسبت عرفان و سیاست پرداخته و معتقد است اگر عرفان را منقطع از جامعه و یک پدیده کاملاً مجرد و آسمانی بدانیم و از آن به خلوتگزینی و دروننگری تعبیر کنیم و از سوی دیگر سیاست را مقولهای کاملاً این جهانی و مادهمحور و سیاستمداران را فارغ از درک باطن هستی بدانیم، رابطهای بین عرفان و سیاست وجود نخواهد داشت، لیکن عرفان و تصوف اسلامی از همان آغاز به تبع دین اسلام، اهدافی اجتماعی و سیاسی داشته و به هدفگذاری و ارائه طرح کلی درباره چارچوبهای سیاست اسلامی پرداخته است.
به گفته مولف، شهود و عقل هریک حیطهای مجزا و مخصوص به خود دارند، اما این دو قوه در حوزه یکدیگر نیز میتوانند وارد شوند. راسل در این زمینه معتقد است: «تقابل عقل و غریزه بیشتر وهم است. غریزه یا شهود یا بینش آن چیزی است که ما را در ابتدا به اعتقاداتی رهبر میشود که بعداً عقل آنها را تأیید یا رد میکند؛ اما تأیید یک اعتقاد در مواردی که ممکن باشد در تحلیل آخر عبارت است. از توافق آن اعتقاد با اعتقادات دیگری که خود آنها هم کمتر از اعتقاد مورد بحث غریزی نیستند. عقل یک نیروی هماهنگکننده و وادارکننده است نه آفریننده. حتی در قلمرو منطق محض هم باز بینش است که چیزهای تازه را کشف میکند.»
قرار نیست از عرفان نظری فرضیههای علم اقتصاد یا سیاست استنباط شود. عرفان جهت و هدف را مشخص میکند. جدای از این، تأثیرات عمیق روحی، نشاط ذهنی و بصیرت در تشخیص حق و باطل از جمله آثاری است که عرفان در عالم ظاهری به جای میگذارد و از همین نقطه است که تفاوت عارف سیاستمدار با کسی که صرفاً فقیه سیاستمدار است، مشخص میشود. کسی که فقط به فقه معتقد است، در عالم سیاست نیز آن را بکار میگیرد، اما انگیزه و اندیشه او در امور ظاهری باقی میماند و در شخصیاندیشی که مشکل اساسی سیاست جهانی امروز است، متوقف میشود.
عزلتپیشگان؛ «رند عالمسوز را با مصلحتبینی چه کار؟»
نگارنده در فصل دوم کتاب، میل به عزلت را در وجود انسانها مورد بررسی قرار داده که سابقهای دیرینه دارد. او میگوید:«با نگاهی به تاریخ ادیان متوجه میشویم که بشر از آغاز به گونههای مختلف همواره با این پدیده مأنوس بوده است. علل و انگیزههای عزلتگرایی متعدد و مختلف است که از منظرهای روانشناسی، جامعهشناسی، تاریخ و ... قابل بررسی است. شخصیتهای تاریخسازی مثل بودا و مسیح نیز به عزلتگرایی بیتوجه نبودهاند. هرچند زندگی زاهدانه در میان مسلمانان صدر اسلام رواج داشت، اما رهبانیت همواره از منظری منفی نگریسته میشد و کسانی که به این کار روی میآوردند مطرود بودند. در اسلام منظور از زهد همان ترک دنیاست نه ترک تعلیم و تزکیه نفوس و رهایی از خدمت به جامعه که معنای انزواست.
به گفته کانت هر قاعده اخلاقی که نتواند جهانگستر شود، بیاعتبار است. مثلاً این دستور که همیشه کمک دیگران را بپذیر و هرگز به دیگران کمک نکن، از ارزش اخلاقی برخوردار نیست؛ چون در صورت عمومیت یافتن، همه از کمک به دیگران امتناع میورزند و در نتیجه هرگز کمک به دیگران تحقق نخواهد یافت.»
منفعتگرایان؛ «ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد»
فصل سوم کتاب به حقیقت هستی اشاره دارد که ذات حق است و غیر او، مظاهر و تجلی وجود اویند. مخاطبان با مطالعه این فصل از کتاب با حقیقت هستی آشنا می شوند که در عین وحدت ذاتی، به جهت تجلی خود، کثرت عرضی دارد. وقتی بر کثرت تأکید شود و به مثابه ابزاری برای رسیدن به منافع شخصی در عالم اجتماع و سیاست دیده شود، با عارفنمایانی مواجه میشویم که به راحتی با حکام ظالم سازش کردهاند و کوشیدهاند تا مردم را دور خویش جمع کنند و اهرم فشاری برای منافع خود به وجود آورند. دنیاگرایی اینان نه تنها در صلحشان که در جنگشان هم دیده میشود؛ یعنی منتهای همت این گروه در همه احوال ارضای نفسانیات خود است. اگرچه هنوز تا قرن چهارم عده این افراد نسبت به دوره بعد کمتر است.
تساهلگرایان؛ «موسی و فرعون دارند آشتی»
در فصل چهارم کتاب به دلایل مختلف به وجود آمدن تساهل و تسامح در عرصه سیاست اشاره شده و در این باره آمده است که: «گاه صرف منفعتگرایی است که انسانها را به سازش با هر گروه یا حکومتی متمایل میکند که بیتردید از جنبه اخلاقی مترود است، اما گاهی روی آوردن به تساهل پشتوانه فکری عمیقتری دارد. این روحیه در میان برخی از عرفا به علت آمیختن قواعد عالم وحدت و کثرت پدید میآید؛ چنانکه گفته شد، رویکرد وحدتگرایانه و کثرتاندیشانه هردو به نقص رفتاری در اجتماع منتهی میشود که موجب پدید آمدن آفات عزلتگرایی و منفعتطلبی میشود.
دستهای از عرفا در عالم وحدت باقی ماندهاند و خواستهاند با نگاه وحدتگرایانه به عالم کثرت بنگرند و به آفت خلط مراتب گرفتار شدهاند. این گروه وارد اجتماع میشوند، اما میخواهند در این میدان با قواعد عالم وحدت بازی کنند. صلح کل بودن در عمل و جبراندیشی از جلوههای مهم این نوع نگرش به شمار میرود. درمیان تساهلگرایان رفتار گروه دیگری منشأ اعتقادی فقهی دارد. این گروه تحت تأثیر رواج برخی اندیشههای سیاسی سازشکارانه در فقه اهل سنت قرار دارند و علت تساهلپیشگی آنان تبعیت از فقهاست. گذشته از رفتارهای تساهلآمیز مذکور، دستهای دیگر از عرفا، از تساهل به عنوان حربهای سیاسی و اجتماعی بهره میبرند. این نوع رفتار که میتوان آن را تساهل مثبت نامید، ناشی از روحیه عطوفت در وجود عارف است و با استفاده از آن عارف، به گونهای عمیقتر به جذب مردم در اجتماع میپردازد.»
نتیجهگیری
چنانکه در فصول مختلف این کتاب آمده، عرفان اسلامی از لحاظ نظری پیوند عمیقی با سیاست اسلامی دارد؛ زیرا هردو به نوعی تأدیب در حوزه فرد و اجتماع اعتقاد دارند که بر اساس رابطه طولی عوالم وحدت و کثرت تعریف میشود. عرفان با هدفگذاری، راه سیاست را روشن میکند و با پرورش صفات اخلاقی، منجر به ظهور نگاه عارفانه در عرصه سیاست و اجتماع میشود. از این منظر آراستهبودن به ویژگیهای عرفانی نیازی است مکمل قدرت اجتماعی که در جهت اصلاح امور و منفعت عمومی لازم به نظر میرسد.
کتاب «تصوف و سیاست»، تألیف مهدی حیدری در 240 صفحه، شمارگان 202 نسخه از سوی انتشارات مولی منتشر شده است.
نظر شما