جمعه ۳۱ مرداد ۱۳۹۹ - ۰۹:۰۰
ما در زبان فارسی چندین و چند لورکا می‌شناسیم

برگردان یک‌ شعر عبور آن شعر از فیلتر احساسات، تجارب، تفکر و جهان‌بینی مترجم است. ما در زبان فارسی چندین و چند لورکا می‌شناسیم، لورکای بیژن الهی، لورکای احمد شاملو، لورکای یداله رویایی و لورکای من.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، نام لورکا برای ما ایرانی‌ها با شعر «ساعت پنج عصر» گره خورده است و ناخودآگاه تا اسم لورکا می‌آید، اسم شاملو نیز پشت سرش در ذهن ما نقش می‌بندد. با این حال زبان پویا و زنده است و این نیاز حس می‌شود که ترجمه‌ها نیز نیاز به‌ نو شدن و تازگی دارند. از این رو ناصر فرداد به تازگی دست به ترجمه تمامی اشعار فدریکو گارسیا لورکا زده که جلد نخست آن منتشر شده است و دو جلد بعدی نیز در حال انتشار است. از این رو گفت‌وگویی را با مترجم این آثار انجام دادیم که در ادامه می‌خوانید.
 
تا به حال ترجمه‌های زیادی از لورکا انجام شده است و حتا فردی مثل شاملو آثار او را ترجمه و خوانش کرده است. چه شد که شما به سمت این کار رفتید؟
ابتدا من همین جا اعلام کنم که تاکنون هیچگاه و ‌توسط هیچکس تمامی اشعار لورکا به زبان فارسی ترجمه نشده است، کتاب‌هایی که تا‌کنون تحت عنوان مجموعه اشعار لورکا انتشار یافته‌اند، در بهترین حالت چیزی حدود 350 شعر از مجموع 600 شعر تاکنون شناخته شده لورکا را در بر دارند. بگذریم از اینکه خود لورکا از حدود ۱۲۰ شعری که پیش از انتشار اولین کتاب شعر خود به نام کتاب اشعار آماده کرده بود در نهایت فقط کمتر از 70 تای آن را به دست انتشار داد و مابقی آن هیچگاه، حتی به زبان اسپانیایی (لااقل بطور رسمی) انتشار نیافت.

نکته دوم در پاسخ به سوال شما، همانطور که در مقدمه کتاب هم اشاره کرده‌ام این است که از نظر من ترجمه یا به عبارت بهتر برگردان یک اثر ادبی و به‌ویژه شعر محدودیت‌پذیر نیست؛ چراکه این کار فقط یک ترجمه به معنای اخص کلمه نیست؛ بلکه عناصر برجسته‌ای از آفرینش را هم در بردارد. شما امکان ندارد دو ترجمه یکسان از یک شعر، حالا هر شعری و در هر زبانی که بخواهید بیابید. چرا؟ چون از نگاه من برگردان یک‌ شعر عبور آن شعر از فیلتر احساسات، تجارب، تفکر و جهان‌بینی مترجم است. به همین خاطر ما در زبان فارسی چندین و چند لورکا می‌شناسیم، لورکای بیژن الهی، لورکای احمد شاملو، لورکای رضا معتمدی، لورکای یداله رویایی، لورکای احمد پوری، لورکای حسن صفدری و .... و... و لورکای من؛ ناصر فرداد. شباهت این لورکاها باهم در لورکا بودن همه آنهاست و تفاوتشان با شاعران دیگر در لورکا نبودن آن دیگران است. این البته منوط به این است که هر یک از مترجمین فوق در زدن نقبی هر چند کوچک به جهان بزرگ‌ لورکا موفق بوده باشند.
 

 آثار از چه زبانی ترجمه شده است؟
ترجمه را من ابتدا از آثار منتشر شده به زبان آلمانی شروع کردم ولی به مرور زمان دریافتم که برای فهم لورکا آموختن زبان اسپانیایی غیر قابل اجتناب است. از این رو اشعاری را که تا آن زمان ترجمه کرده بودم با متن اسپانیایی مقایسه و بازنگری کردم و اشعار باقی مانده را نیز، که بیشترین بخش هر سه جلد را تشکیل می‌دهند مستقیما از زبان اسپانیایی ترجمه کرده و می‌کنم.

روی طرح جلد، عبارت «جلد اول» آمده؛ آیا قرار است که این ترجمه‌ها ادامه داشته باشد؟
بله مسلما، هدف من ترجمه و انتشار مجموعه اشعار لورکا در سه جلد است. تمامی اشعار جلد دوم در این فاصله ترجمه شده و در دست تصحیح هستند و بخشی از اشعار جلد سوم هم ترجمه شده‌اند. امیدوارم که انتشار هر دو جلد باقی مانده نیز تا پایان سال جاری میسر شود.
 
به نظر شما چرا به لورکا لقب «نابغه نابغه‌ها» داده‌اند؟
لورکا بی‌شک یک نابغه بوده، نابغه‌ای درخشان در آسمان نوابغ جهان شعر و نمایش. نبوغ او در درجه اول مدیون جلوتر رفتن او از زمانه خود و فراتر رفتن از حصارهای تنگ مکتب‌های گوناگون ادبی معاصر خود بود. لورکا البته مدرن هم بود اما مدرنیست نبود، شاید در برخی اشعار و نمایش‌های خود عناصری از شاخه‌های مدرنیسم مثل سوررئالیسم، اکسپرسیونیسم و یا حتی امپرسیونیسم، دادایسم، فتورالیسم و غیره را داشت؛ اما خود را مقید به حصارهای هیچ یک‌ از این مکاتب نکرد. لورکا را شاید بتوان آمیزه‌ای ظاهرا متناقض از آوانگاردیسم (البته به مفهوم آغازین این گرایش ادبی و نه آنچه بعدها از آن ساخته شد) و عامه‌گرایی دانست، چیزی که اما بنا به طبیعت خود محدودیت‌پذیر و کهنه‌شدنی نیست، همیشه معاصر است و معاصر می‌ماند. البته با ریشه‌هایی عمیق در تاریخ، چراکه این نوع هنر از خودِ آگاه اما متحول و از جامعه‌ای با هویت مشخص تاریخی اما پویا برمی‌خیزد.

زمانی که سالوادور دالی و لوییس بونویل از بزرگان سوررئالیسم در نقاشی و فیلم‌سازی رشته دوستی عمیق خود با لورکا را قطع می‌کنند، هر چند شاعر را در اشعار «شاعر در نیویورک» از منظری به تلاشی مایوسانه برای بازسازی این پیوند وا می‌دارد اما او حتی در جای جای این اشعار نیز حصار سوررئالیسم را در هم می‌شکند و پس از یک سال و اندی اقامت اندوهناک در نیویورک، شهری با ساختمان‌های غول‌آسای سیمانی و هندسه‌ای وحشتناک دعوت به هاوانا، سرزمین آفتاب را با آغوش باز می‌پذیرد، در دنیای مانوس خویش دوباره جان می‌گیرد و پس از بازگشت به اسپانیا به اوج شکوفایی خود می‌رسد؛ عروسی خون، یرما، خانه برناردا آلبا، سازماندهی تئاتر سیار مردمی، بسیاری از سخنرانی‌های آموزنده، پرشور و بی‌نظیر و بخشی از زیباترین اشعار لورکا را از جمله دیوان تاماریت و مرثیه برای دوست گاوبازش، ایگناسیو سانچز مخیاس ( پنج عصر) از جمله آفرینش‌های این دوران زندگی شاعر هستند.
 
با این تفاسیر شما تمامی آثار لورکا را خوانده‌اید و روی آن اشراف دارید؛ او چه دغدغه‌هایی را دنبال می‌کرد؟
لورکا شاعری اجتماعی و بنا به گفته خودش شاعری به غایت انقلابی بود، از سیاسی کاری به معنای منفی کلمه شدیدا دوری می‌کرد. اما دغدغه اصلی او نبریدن از مردم فقیر و لگدمال شده بود. در یکی از مصاحبه‌هایش می‌گوید: «من همیشه در صف آنانی خواهم ماند که چیزی ندارند، آنانی که حتی آرامش در فقر نیز از آنان دریغ شده است...» و در جایی دیگر می‌گوید: «من هرگز سیاستمدار نخواهم بود. من یک انقلابی‌ام، زیرا شاعر واقعی‌ای نمی‌شناسم که انقلابی نباشد...» و در جای دیگر: «تئاتری که نبض جامعه را در دست نداشته باشد و انسان‌ها، ویژگی‌های روحشان و سرزمینی را که در آن به خاطر زندگی مبارزه می‌کنند را نشان ندهد شایستگی ندارد نام تئاتر بر خود گذارد، این یک  عشرتکده خواهد بود.»
و بالاخره این صحبت مهم که می‌گوید: «روزی که فقر ریشه کن شود ما شاهد بزرگ‌ترین انقلاب روحی‌ای خواهیم بود که جهان به خود ندیده است، ما توان تصور روزی را نداریم که آن انقلاب بزرگ در رسد...» در یک جمله خلاصه کنم؛ شعر او عمیقا فولکوریک، عمیقا معاصر، عمیقا رو به جلو است.
 
به نظر شما چه چیزی در هنر لورکا وجود داشت که باعث قتل او شد؟
 بعد از سرنگونی حکومت جمهوری در اسپانیا و قدرت گیری نظامیان فالانژیست به سرکردگی فرانکو، لورکا در بسیاری از اشعارش با زبانی بسیار نیرومند، نافذ و تکان‌دهنده به افشای جنایات آنان پرداخت، اشعاری که به سرعت تمام اسپانیا را فرا گرفت و بر سر زبان‌ها افتاد. شایع است که لورکا با شعر «گارد سیویل» خود در واقع حکم اعدام خود را صادر کرد، اما این تمام حقیقت نیست.»
 
چه اتفاقی لورکا را به مهم‌ترین شاعر اسپانیایی زبان تبدیل کرده است؟
هیچ اتفاق خاصی به تنهایی نمی‌تواند فراز آمدن لورکا را توضیح دهد، نه حتی قتل فجیع‌اش توسط حکومت فرانکو. چیزی که لورکا را لورکا کرد زندگی و آثارش بود، زندگی که با ابتلا به فلج اطفال آغاز شد و باعث شد سال‌های اول زندگی در خانه بماند، از بازی‌های کودکانه محروم شود، توسط مادر هنرمندش به آموزش پیانو و نقاشی بپردازد‌، به قصه‌های کولیان گوش فرا دهد، در موسیقی استعدادی بی‌نظیر از خود نشان دهد و سپس با مرگ استاد پیانوی خود با موسیقی وداع کند، به نثر و نمایش و نقاشی و شعر پناه آورد، با آثار روبن داریو، بنیانگذار مدرنیسم در جهان شعر اسپانیایی زبان آشنا شود، با انتشار «کتاب اشعار» خود در سن بیست و سه سالگی بدرخشد، با خوان رامون خیمنز، معروف‌ترین شاعر اسپانیایی زمانه خود آشنا شود، با رفقای خود گروه شاعران بسیار فعال و اثر گذار معروف به «نسل ۲۷» را بنیانگذاری کند، از دوستان نزدیک بزرگان گروه ادبی معروف به نسل ۹۸ همچون آنتونیو ماچادو شود، سال‌ها نزدیک‌ترین دوست و همکار سالوادور دالی و لوئیس بونویل باشد، دوستی و همکاری پایدارش با آهنگساز برجسته کشورش، مانوئل دُ فایا، دوستی عمیقش با پابلو نرودا، سفرش به نیویورک، بازگشت به هاوانا، راه‌اندازی تئاتر سیار با گروهی آماتور در اقصی نقاط اسپانیا، روابط وسیع اجتماعی، دوستی عمیقش با پابلو نرودا،  فرار گرفتن در حلقه بزرگی از دوستانی که از مطرح‌ترین هنرمندان زمانه خود بودند، سقوط حکومت جمهوری، زندگی زیر سایه یکی از خشن‌ترین دیکتاتوری‌ها، از دست دادن بسیاری از دوستان، از دست دادن رفیق کاریسماتیک گاو بازش ایگناییو سانچز مخیاس در میدان گاوبازی و...و...و... بی شک مجموع همه اینها در لورکا شدن لورکا موثر بوده‌اند. اما مهم‌تر از همه اینها، روح لطیف و پاک و عدالت جویش بود، عشق سرشارش به زندگی، نگاه ژرف‌اش به واقعیتی سخت تراژیک، اندوه تلخ‌اش و امید سرشارش به امکان فرا رفتن، به امکان غلبه بر فقر و مرگ و رسیدن به برابری و آزادی؛ کلید بزرگ‌ترین تحول روحی انسان.
 
به عنوان سوال پایانی؛ شباهت‌هایی بین شعر فارسی و اسپانیایی وجود دارد؟
لورکا فقط هنرمندی با ریشه‌های ملی نبود‌، او در این مفهوم یک انترناسیونالیست واقعی بود، به مطالعه فرهنگ و هنر ملل و اقوام گوناگونی پرداخته و از آنها تاثیر نیز پذیرفته بود‌، با اشعار خیام و حافط آشنا بود، خواننده ایرانی اشعار لورکا خود را در سرزمینی بیگانه حس نمی‌کند، نشانه‌های زیادی در این آثار باعث می‌شوند که خواننده به نوعی خود را در همان باغی حس کند که خیام بر آن گام نهاده بود. آثار لورکا به اکثر زبان‌های دنیا ترجمه شده‌اند.  نمایشنامه‌های «عروسی خون» و «خانه برناردا آلبای» او هنوز هم بیشتر از مکبث شکسپیر به روی صحنه می‌روند. اشعار لورکا توسط شاعران و مترجمان تقریبا تمام کشورها مکرر ترجمه می‌شوند، شاعران و نویسندگان کشورهای عرب نیز بسیار از آن متاثر شده‌اند، با شروع «بهار عربی» دوباره موج جدیدی در این راستا آغاز شد که همچنان ادامه دارد. در گذشته نیز بسیاری از شاعران سرشناس کشورهای عرب زیباترین شعرهای خود را برای لورکا سروده بودند. در یک کلام می‌توان گفت که همگان، همه جا و همیشه او را از آن خود می‌دانند و این همان راز جاودانگی قلعه جادویی لورکاست.

مجموعه اشعار فدریکو گارسیا لورکا با ترجمه ناصر فرداد در 208 صفحه با بهای 37 هزار تومان از سوی انتشارات آفتابکاران راهی بازار نشر شده است. 

برچسب‌ها

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • ترجمه ای زيبا ۱۶:۲۵ - ۱۳۹۹/۰۵/۳۱
    «چشمه اشک‌ها» اکنون هشتاد و اندی سال پس از مرگ فِدِریکو گارسیا لورکا، رد پای او را در گرانادا پی می گيريم: از زادگاهش "فونته واکِروس" در ۱۸ کیلومتری گرانادا، تا قتلگاهش در تپه‌های نزدیک روستای "ویزنار". اینک می‌توان در کنار درخت زیتونی نشست که شاعر و صدها تن از قربانیان جنگ و جنون را در اطراف آن، در گورهای دسته جمعی، به خاک سپردند و صد قدم دورتر، به زمزمه چشمه‌ساری گوش فراداد که شاعرانِ عربِ مسلمان "چشمه اشک‌ها" ‌نامش نهاده‌اند. و بعد اندیشید که راستی لورکا در آخرین لحظه‌ زندگی‌اش به چه می‌اندیشیده است؟ صدای لورکا چه نزدیک است! صد عاشق دل سوخته آرامید‌ه‌اند اینک جاودانه در اعماق زمینِ خشک. اندلس چه گذرگاه‌های سرخِ بی ‌پایانی دارد و قرطبَه، باغ‌های زیتون سبز آنجا که صد صلیب می‌توان نشاند به یادشان. صد عاشق دل سوخته آرامید‌ه‌اند اینک جاودانه.
  • سیدعلی اصغرزاده ۱۵:۵۱ - ۱۳۹۹/۰۶/۰۱
    خواهشمندم با زهرا رهبانی هم گفت و گو کنید درباره ی ترجمه اش از مجموعه اشعار لورکا که نشر نگاه، چاپ کرد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها