گفتوگو با نویسنده کتاب «تصوف و سیاست»
صوفی اساساً انقلابگرا نیست/ جریانی که نگاه مداراگرایانه را دنبال میکند
مهدی حیدری معتقد است: صوفی اساساً یک انقلابگرا نیست، بلکه میخواهد تدریجاً همه چیز را اصلاح کند. بدنبال اصلاحگرایی است، اما میداند که اصلاحات فرهنگی، اخلاقی و فکری، ضربتی انجام نمیشود و به همین خاطر یه مدل نگاه مداراگرایانه را در دل خود دارد.
امروز بار دیگر پرداختن به نسبت عرفان و امر سیاسی در میان اهالی اندیشه رونق گرفته است. چه بسا در نگاه اول چنین به نظر بیاید که عرفان و عارف را چه کار به سیاست؛ چه آن اولی وعاء پاکبازی و وحدت است و این دومی عرصه حزم. با این حال مهدی حیدری، عضو هیئت علمی دانشگاه یزد در کتاب «تصوف و سیاست» کوشیده تا در بازهای مشخص از تاریخ یعنی تا پایان قرن چهارم، به قبض و بسط و فراز و فرودهای نسبت عرفان و امر سیاسی بپردازد. وی در این کتاب تلاش کرده با بررسی دستههای مختلف اهل تصوف اعم از عزلتپیشگان و منفعتگرایان و تساهلگرایان و... تصویر روشنی از نسبت پیچیده تصوف و سیاست به دست دهد. در ادامه گفتوگو با این نویسنده را میخوانید.
کتاب «تصوف و سیاست» از چه بخشهایی تشکیل شده و هدف شما از تألیف این کتاب چه بوده است؟
کتاب «تصوف و سیاست»، پژوهش زمانمند است که در دوره مشخص از تاریخ تصوف ایران به مسأله ارتباط صوفیه و اصحاب سیاست پرداخته و سعی دارد نوع نگاه کسانی که در فضای تصوف اسلامی و تصوف ایرانی نفس میکشیدند و همچنین نوع نگاهشان به سیاست و روابطشان با اربابان قدرت را به نمایش بگذارد. برای تألیف این کتاب سعی شده که مواردی از دل متون منثور و کتبی که صوفیه نوشتهاند، اقوالی که از آنها موجود است و رفتارهایی که از آنها گزارش شده، بیرون کشیده و طبقهبندی شود و با توجه به معیارهایی که در کتاب موجود است بر اساس نوع نگرش صوفیه به وحدت و کثرت و تلفیق اینها و نظریههایی که درباره این موضوعات وجود دارد و رفتارهای اجتماعی و سیاسی، طبقهبندی و مصداقسنجی صورت پذیرد.
این کتاب در چند فصل تنظیم شده است. در یک فصل به عزلتپیشگان؛ کسانی که کلاً از مسائل عالم سیاست فاصله میگرفتند و اهداف مختلف داشتند اشاره شده، در نقطه مقابل گروهی دیگر در عالم کثرت زندگی میکردند و گروهی منفعتطلبان هستند و در فصل بعدی به کسانی پرداخته شده که با نگاه وحدتگرایانه وارد عالم سیاست و اجتماع میشدند و این باعث میشد که در قواعد عالم سیاست وارد نشوند و با همه مدارا کنند که این خود، آفت محسوب میشود و در این کتاب سعی شده عوامل و ریشههای این آفت با ذکر مصداقهای مختلف از جهت تاریخی علتیابی شود و در فصل آخر هم به کسانی پرداخته شده که سعی کردهاند این دو معیار وحدت و کثرت را با هم لحاظ کنند تا هم از نگاه عارفانه خارج نباشند و هم در برخورد اجتماعی تحرک داشته باشند، اما تحرکشان به جانب افراط، گرایش پیدا نکند. آنچه در این کتاب مورد توجه قرار گرفته این است که از اینکه چهرههای صوفیه مقدس جلوه داده شوند، پرهیز شود و سعی کردهایم آنها را بر اساس مصادیق رفتاری و گفتارهایشان قضاوت کنیم.
به نظر میرسد بعد شریعت یا ظاهری دین است که مدل بعد معنوی را تعیین کرده است؛ به عبارتی به نظر میرسد به تعداد مذاهب و فرقههای دینی، با تصوفهای مختلف مواجهایم. چگونه است که در حال حاضر شاهد انشعابات گوناگون از تصوف به خصوص نوع شیعی و سنی و زیرشاخههای آن دو هستیم؟
این مسئله را در رفتارهای سیاسی صوفیه خیلی پررنگ میبینیم، چون اعتقادات دینی، شکلدهنده باورهای اجتماعی و سیاسی است و خیلی اوقات رفتارهای صوفیه لزوماً نشأت گرفته از نگاه عرفانیشان نیست، بلکه آنها هم شأن فقهی و اعتقادی داشتهاند و بسیاری از نحلههایشان به باورهای اعتقادیشان برمیگردد. بخصوص در چهار قرن اول که گرایشهای تصوف نزدیک به شریعت بوده، صوفیان شریعتمدارتر هستند تا صوفیانی که کمکم از نهضتهای اهل شریعت فاصله میگیرند و این تفاوتهایی که وجود دارد در فقه اهل سنت و شیعه یک عاملی برای انشعابات و اختلافات میشود، ولی اختلافات در بعد سیاسی از طرف حکومتها هم دامن زده میشود. خیلی از صوفیان وارد این ماجراها شدهاند و انشعاباتی که به وجود آمده محصول نگاه قدرتمندان به عالم عرفان است، یعنی خیلی منشأ اعتقادی ندارد و بازیچهای برای مشغول کردن گروههای مختلف فکری جامعه به یکدیگر و منحرف کردن ذهن اینها از عوامل قدرت است و این اتفاق خیلی رخ داده و بسیاری مواقع دیده میشود که فقها با صوفیه وارد نزاع میشوند و گاهی خود فرقههای صوفیه با باورهای فقهی با هم میجنگند و در فصل تساهلگرایان در این کتاب که ریشه فقهی دارد به این موضوع پرداخته شده است.
دستهبندی صوفیان از نظر فعالیتهای سیاسی – اجتماعی به چه شکل است؟
در زمینه فعالیتهای سیاسی و اجتماعی سعی کردیم بیشتر نگاه درونبینی به تصوف داشته باشیم و مسائل را از دل کتابهای صوفیه بیرون کشیدهایم، شاید یک جامعهشناس از بیرون این فعالیتها را دستهبندی کند، ولی در تألیف این کتاب بر اساس معیارهای صوفیه به این نتیجه رسیدیم که خود اینها طبقهبندیهایی از رفتارهای خود داشتهاند و گروهی را دنیاگرا و گروهی را میانهرو میدانستند و گروهی از اینها که از اجتماع و فعالیتهای سیاسی فاصله میگیرند و کسانی هستند که از حرکت کردن به سمت عالم کثرت پرهیز دارند و از نگاه صوفی اینها همیشه در یک بعد رشد کردهاند و هیچ وقت ابعاد دیگر وجودیشان کامل نشده و شخصی رشد کردهاند.
صوفیان مثال معروفی دارند که دنیا را به دریایی تشبیه میکنند که عده زیادی در آن شنا میکنند، عدهای گل و کلوخ دریا نسیبشان میشود، عدهای در این دریا غرق میشوند که آنها مصلحتطلبانی هستند که از عرفان بویی نبردهاند و عدهای از ورود به این دریا پرهیز میکنند و گروهی هستند که در این دریا شنا کرده و مروارید صید میکنند، درواقع دنبال چنین مشی و منشی هستند که به فعالیتهای اجتماعی و سیاسی ورود پیدا کنند، اما از آفتهای آن بر کنار بمانند که بنظر میرسد از نگاه تصوف این یک مسئله غامض بوده و راحت نبوده، بخصوص که سیاست هم ابعاد پیچیدهای دارد.
با توجه به فرضیههایی که مطرح شده، استعمار عامل معرفی صوفی به عنوان شخصیت سازشگر و عزلت نشین در طول تاریخ حداقل دویست سال گذشته بوده است. اما سوالی که اینجا مطرح است را با توجه به دو نمونه تونس و الجزایر عرض میکنم، چگونه است که در کل ما در تونس و الجزایر دو رفتار و واکنش متفاوت را از مبارزین صوفی داریم، یعنی در الجزایر رفتاری کاملاً انقلابی و در تونس واکنشی به نسبت سازشکارانهتر را در مقابل استعمار شاهد بودیم؛ با اینکه در هر دو کشور صوفی ریشه تاریخی دارد. آیا ریشه این رفتار دوگانه صوفیان برخواسته از چیزی غیر از خود صوفیه است؟
احتمالاً نوع نگاه عرفانی در چگونگی رفتارشان با اصحاب قدرت تأثیر دارد، اما گاهی میبینیم که صوفی در مقام کسی که میخواهد در عالم کثرت مذاکره یا سازشی کند از نوع نگاه عرفانی خود جدا میشود. عرفان در اصل یک جهتگیری کلی تعیین میکند و معمولاً در پی نفی ظلم و ستم است و بستگی به شخصیت عارف و فرهنگ و اجتماعی که در آن بزرگ شده نیز دارد و همه اینها تأثیرگذارند و فقط نگاه عرفانی نیست که او را به سمت انقلاب یا سازش میبرد، اما به طور کلی عموم صوفیان بهترین روشی را که برای فعالیت اجتماعی به کار بردهاند، روش غیر مستقیم بوده است. این را شاید از نوع برخوردشان از نفس آموختهاند که اصلاح نفس آدمی یک شبه ممکن نیست. صوفی اساساً یک انقلابگرا نیست، بلکه میخواهد تدریجاً همه چیز را اصلاح کند. بدنبال اصلاحگرایی است، اما میداند که اصلاحات فرهنگی، اخلاقی و فکری، ضربتی انجام نمیشود و به همین خاطر یه مدل نگاه مداراگرایانه را در دل خود دارد.
میتوانیم صوفی را از نظر زمانی – مکانی هم دستهبندی کنیم و به تبع زمانها و مکانهای مختلف صوفیان متفاوتی را از نظر عملکرد معرفی کنیم؟
تصوف یک جریان چند شاخه است که در جریانهای مختلف اوج و نزول داشته و در بازههای زمانی تغییر شکل داده و اگر تحقیقات درست در این حوزه صورت پذیرد، باعث میشود که گروه صوفیه را که میخواهیم بررسی کنیم با یک برچسب کلی تأیید یا انکار نکنیم. شاید نتوانسته باشم در این رساله به طور مفصل به این موضوع بپردازم اما نکته مثبت این پژوهش این است که برای جهتگیری کلی تصوف در هر زمان و مکانی یک پیش فرض ارائه شده و با مصداقهای تاریخی مورد قضاوت قرار گرفته، زیرا ممکن است یک صوفی در زمانها و مکانهای مختلف رفتارهای متفاوت داشته باشد، بنابراین همه را با یک عینک دیدن صحیح نیست و روش علمی ایجاب میکند که علاوه بر اینکه در زمانهای مختلف جریانهای تصوف را تقسیم کنیم، رفتارهای صوفی را هم با یک معیار نسنجیم.
آیا در شرایط کنونی تصوف برای کشور ما مسئله است یا خیر؟
جریان تصوف در حال حاضر یک جریان پررنگ اجتماعی و سیاسی نیست، ولی با توجه به عقبه عرفانی و نوع سبقه نگاه اشراقی که در فرهنگ ایرانی موجود است، این تصوف در لایههای عمیق فرهنگ ایرانی نفوذ کرده و هرچه پیش رفتهایم از دوره صفویه این نفوذ بیشتر شده تا امروز که حتی اگر تمام نهضتهای دراویش و صوفی از بین رفته باشند و بروند، ولی همان فرهنگی که تصوف در آن رشد کرده، طرز فکری را به لایههای پنهانی تفکر اجتماعی تزریق کرده است. حتی در نوع تفکر سیاسی، خود انقلاب اسلامی، محصول یک نگاه عرفانی بوده که امام(ره) در رسالههای خود به آن اشاره میکند و کاملاً ملموس است که ما در امر سیاسی یک پیوند عمیق با عرفان داریم و عرفان حتی اگر هم در جریانهای تصوف ظهور و بروز نکند به شکلهای مختلف در فرهنگ ایرانی هست و در باورهای سیاسی خود را نشان میدهد.
چه نقدهایی را میتوان به تصوف وارد کرد و این نقدها بیشتر معطوف به چه موضوعاتی است؟
نقد تصوف گاهی از دل موضوعات عرفان برمیخیزد، یعنی گویی خود باورهای عرفانی به چالش کشیده میشوند، یعنی اگر نگاه صوفی به توکل، رضا و صبر و مسائل اخلاقی را با هم مقایسه کنیم، دیدگاه آنها به توحید، هستی و وجود، خودش مسألهساز است و خیلی از اوقات به چالش و بحث کشیده شده، اما گاهی سعی میکنیم از بیرون به دیدگاه صوفی بنگریم و آنها را به عنوان نهاد اجتماعی تلقی کنیم و سعی کنیم که جایگاه این نهاد اجتماعی را در فرهنگ ایرانی مشخص کنیم و از آنچه که آموختنی است و برای ما سودمند است بهره ببریم و منفیات را طرد کنیم. به نظر میرسد کار اصلی که امروز پژوهشگران در حوزه تصوف و عرفان باید انجام دهند این است که سعی کنند با عینکهای امروزی در حوزه علوم سیاسی، اجتماعی و روانشناسی، رفتارهای صوفیانه را بررسی کنند، زیرا خیلی از موارد هست که امروزه با جهان ما سازگاری ندارد، شاید بشود آنها را طرد کرد، اما اینکه برخورد چکشی داشته باشیم که همه اصول آن را به صورت افراطی رد یا تأیید کنیم، شاید چندان پسندیده نباشد.
کتاب «تصوف و سیاست»، تألیف مهدی حیدری در 240 صفحه، شمارگان 202 نسخه از سوی انتشارات مولی منتشر شده است.
نظر شما