سه‌شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۹ - ۱۰:۲۸
حمایت از اهل قلم معلول هم جزو وظایف سازمان بهزیستی است

«صادق صالحی» نویسنده روشندل اصفهانی و خالق دو مجموعه داستان «لبخند» و «لبخند تلخ»، با برشمردن مصائب مربوط به انتشار آثار نویسندگان معلول، از اینکه نهادهایی ماننند سازمان بهزیستی، حمایت از نویسندگان معلول را جزو وظایف خود قلمداد نمی‌کنند، گلایه کرد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در قم، مجموعه داستان «لبخند تلخ» اثر «صادق صالحی» نویسنده روشندل اصفهانی که به‌تازگی ازسوی انتشارات توانمندان، ناشر تخصصی معلولیت و معلولان وابسته به دفتر فرهنگ معلولین قم به چاپ رسیده است، بهانه‌ای شد تا با این نویسنده که از ناحیه چشم دچار معلولیت است، درباره مشکلات و چالش‌های این بخش از جامعه اهل قلم در زمینه خلق آثار داستانی و عرضه آنها به مخاطبان، به گفت‌وگو بنشینیم که حاصل آن در زیر از نظر مخاطبان می‌گذرد.
 
به عنوان سوال اول بفرمایید چه شد که به سمت نوشتن داستان گرایش پیدا کردید؟ از کی این علاقه را در خودتان دیدید؟

هر فردی کم‌وبیش دوست دارد خاطرات یا تخیلاتش را بنویسد، و من هم از دوران دبیرستان همیشه علاقه به نوشتن داشتم و کم و بیش می‌نوشتم. اما بعد از بازنشستگی به‌صورت جدی شروع کردم به نوشتن؛ و کارهایی را که در ذهنم بود، به صورت داستان درمی‌آوردم.
 
چه تفاوتی بین داستان‌نویس معلول و غیرمعلول وجود دارد؟

این بستگی به تخیل انسان دارد. درست است، شاید یک آدم سالم از نظر جسمی با یک آدم نابینا به‌خاطر دیدن بعضی از اشیاء، رنگ‌ها، شکل‌ها و ابعاد اشیاء، بهتر بتواند ترسیم بکند. احساس می‌کنم مهمترین تفاوت در همین اموری باشد که عرض کردم.
 
شما از داستان به‌عنوان یک ابزار یا شیوه برای ارتقاء و پیشرفت این قشر استفاده کردید. اهداف دیگری هم مد نظرتان بود؟

نوشتن خودبه‌خود خیلی هدف‌ها می‌تواند داشته باشد، می‌تواند پیام‌های فرهنگی و اخلاقی داشته باشد و واقعیت‌های جامعه را بیان کند. یک نویسنده وقتی مطالبی را می‌نویسد، سعی می‌کند واقعیت‌ها و مسائل اجتماعی روز را به‌صورت داستان و شعر بیان کند.
 
از «لبخند تلخ» بگوئید. این مجموعه داستان چطور شکل گرفت؟

کتاب اولم شامل چهار داستان بود که با عنوان «لبخند» در سال 97 منتشر شد. بعد یک تعداد دیگر داستان نوشتم و کتاب دوم را «لبخند تلخ» نامگذاری کردم. این کتاب 11 داستان است که با همکاری نشر توانمندان و دفتر فرهنگ معلولین، که در اصلاح و ویرایش داستان‌ها کمک کردند، در سال 99 منتشر شد. در این کتاب سعی کردم وقایع تلخ جامعه را با طنز ترکیب کنم و با به کار گرفتن عناصر طنز، در‌حالی‌که خواننده را متوجه زشتی‌ها و بدبختی‌ها می‌کنم، جذب ادامه داستان هم بکنم.
 
داستان‌های کتاب در رابطه با زندگی نابینایان است یا موضوعات دیگری هم در آن مطرح شده است؟

مجموعه این 11 داستان مطالب مختلفی را دربرگرفته و نویسنده، خواسته است نتایج مختلفی از آنها بگیرد. یک داستان هم راجع‌به زندگی یک نابینا است، که نحوه برخورد جامعه با نابینایان و نحوه دید جامعه نسبت به یک نابینا را شرح می‌دهد و بینشی است که به‌خاطر عدم شناخت نسبت به معلولیت در جامعه وجود دارد. این داستان خاطرات یک نابیناست که مسافرت می‌کند و مشکلاتی که در حین مسافرت برایش به‌وجود می‌آید. این‌ها را سعی کرده‌ام به‌صورتی مطرح کنم که هم خسته‌کننده نباشد و هم آموزنده باشد، و هم به دیگران بفهمانیم که توانایی‌های انسان تنها بینایی و شنوایی نیست، بلکه ذهن و فکر انسان هم است. ما نباید فقط به صرف اینکه یک فرد دارای معلولیتی است یا نابیناست، خیلی چیزهای جامعه را از او بگیریم یا حذف بکنیم و با یک دید دیگری به او نگاه کنیم.
 
سه ویژگی مهم طنز، رئالیسم و تراژدی در «لبخند تلخ» دیده می‌شود. درباره سبک و ساختار و محتوای آن هم توضیح می‌دهید؟

یک‌سری واقعیت‌ها در جامعه ما وجود دارد که من سعی کردم آن‌ها را به‌صورت نوشته دربیاورم و واقعیت‌ها را جوری مطرح کنم که هم واقعیت دارد، هم بعضی جاهایش تلخ است و مطالبی که گفته می‌شود، گزنده است. مثلاً داستانی در این کتاب داریم راجع به آدم‌های سرگردان، که متأسفانه واقعیتی است که در جامعه ما وجود دارد؛ انسان‌هایی هستند که به حق خودشان قانع نیستند و به حریم و حقوق دیگران تجاوز می‌کنند. این واقعیت‌هایی است که امروزه در جامعه اتفاق می‌افتد، و همین عدم شناخت یا خودخواهی‌هایی که بعضی‌ها دارند، باعث می‌شود که دادگاه‌های ما شلوغ باشند. اگر هر شخصی به حق خودش قانع باشد، هیچ‌وقت چنین مسائلی پیش نمی‌آید. هر کدام از این داستان‌ها درباره نحوه گفتارها و کردارهایی است که در جامعه اتفاق می‌افتد.
 
داستان دیگری در این کتاب دارم به نام «رمالان حمالان» که شرح حال افرادی است که متأسفانه به‌نام مذهب سوء استفاده می‌کنند و از صداقت دیگران پولی به چنگ می‌آورند که نه مالیات آن را می‌دهند و نه دارایی آن‌ها محاسبه می‌شود. این افراد پول‌های هنگفتی به چنگ می‌آورند، مثلاً با نوشتن یک دعا. اینها واقعیت‌هایی است که در جامعه وجود دارد. من خودم با بعضی از این‌ها برخورد کرده‌ام، بعد آمده‌ام این وقایع را در تخیلم پرورانده‌ام و نوشته‌ام.
 

به نظر شما نگارش کتاب به‌طور کلی و ادبیات داستانی به‌طور خاص، چه آثار و نتایج مثبتی برای معلولان به همراه دارد؟

متأسفانه ما در بین معلولان نویسنده متبحر کم داریم. البته من خودم را یک نویسنده نمی‌دانم که ادعا بکنم، اما نویسنده تأثیرگذار در بین معلولین کم داریم. معلولان بسیاری داریم که می‌خواهند بنویسند، این نشان می‌دهد که معلولین هم می‌توانند پابه‌پای جامعه مثل دیگران بیندیشند، مثل دیگران بنویسند، مثل دیگران فکر کنند، بینش و خواسته‌های خودشان را در نوشته‌هایشان مطرح کنند. این از نظر معنوی و اجتماعی قابل توجه است. اگر جامعه هم کمک کند و از نوشته‌هایشان استفاده کند، و از نظر مالی هم یک کمکی بشود به نویسندگان دارای معلولیت، می‌توانند درآمدی داشته باشند و یک شغل مطلوب بشود برای فرد معلول. البته نوشتن برای یک معلول خیلی سخت‌تر از یک انسان عادی است. انسان عادی به‌راحتی خیلی چیزها را می‌بیند، به‌راحتی می‌نویسد، به‌راحتی خیلی کارها را می‌تواند انجام دهد، اما یک معلول این کارها را نمی‌تواند به‌آسانی انجام دهد و باید یک‌سری حمایت‌ها توسط سازمان‌ها و نهادهای مربوطه از او بشود تا بتواند استعدادها و توانمندی معلولین را نشان دهد.
 
حالا که به حمایت از نهاد‌ها اشاره کردید، به این موضوع بپردازیم که در مراحل چاپ و نشر آیا نهادی از کتاب «لبخند تلخ» یا کتاب قبلی‌تان حمایت کرد. به‌عنوان نمونه سازمان بهزیستی را مثال می‌‌زنم که ارتباط مستقیمی با نیازهای معلولان و موضوع برطرف کردن این نیازها دارد.

متأسفانه درخصوص همین «لبخند تلخ» نه؛ فعلاً بجز انتشارات توانمندان و دفتر فرهنگ معلولین قم جایی از ما حمایت نکرده و کمکی نکرده است. به‌همین جهت هم به خاطر عدم توانایی مالی، کتاب را در تعداد نسخه‌های محدودی منتشر کرده‌ایم. امیدوارم در آینده کمک‌های بیشتری برسد و بتوانیم در تیراژ بالاتری منتشر کنیم و نسخه‌های بیشتری در اختیار عموم بگذاریم.
 
به نظر شما سازمان بهزیستی چقدر به حوزه فرهنگ اهمیت می‌دهد و آیا از عرصه‌هایی مثل کتاب، نویسندگی، روزنامه‌نگاری و تولید محتوای فرهنگی که توسط معلولین صورت می‌گیرد، حمایت می‌کند؟

این سؤالی است که باید از خود سازمان بهزیستی پرسید. سازمانی که مرتبط با کار معلولین و وظیفه‌اش شناساندن آن‌هاست، باید از این سازمان پرسید که شما در این راستا چه قدم‌هایی برمی‌دارید، و چه کارهایی کرده‌اید؟ وقتی که ما به‌عنوان معلول به این سازمان مراجعه می‌کنیم، برای هزینه‌های اولیه، متأسفانه همیشه می‌گویند در اختیارمان نیست. من یادم است قبل از سال 1380 پایان هر سال به معلولین می‌گفتند که هر فردی نوشته‌ای دارد، بدهد برای چاپ، ما هزینه‌هایش را می‌دهیم. بعد از آن سال متأسفانه دیگر این بودجه‌ای که در اختیار اداره بهزیستی استان‌ها می‌گذاشتند، حذف شد. این البته تقصیر بهزیستی استان‌ها نیست، این تقصیر سازمان بهزیستی کل است، که آن‌ها باید بیایند در این راستا یک بودجه‌ای درنظر بگیرند و در اختیار شهرستان‌ها قرار بدهند و مشوقی باشند برای توسعه این کار. الآن وقتی به اداره بهزیستی مراجعه می‌کنیم، می‌گویند: ما در تهیه عصا و ویلچر و چیزهای اولیه معلولین مانده‌ایم و قدرت مالی نداریم که مسائل فرهنگی را هم حمایت کنیم. باید از بالا و از طریق دولت اقدام و در این راستا بودجه‌ای اختصاص داده شود، یا به انجمن‌ها و موسساتی که در حوزه معلولیت خودجوش هستند و زحمت می‌کشند، امکاناتی داده بشود تا لااقل آن‌ها این کار را ارتقاء دهند. اما متأسفانه سازمان بهزیستی فعلاً به‌علت مشکلات مالی که همیشه مطرح می‌کند، نتوانسته کار جدی و فراگیر در این موضوع انجام دهد.
 
حالا شاید ادارات بهزیستی در بعضی جاها موردی و سلیقه‌ای کمک‌های محدودی بکنند، مثلاً در کتاب اول من یک مقداری اداره بهزیستی اصفهان کمک کرد، اما آن هم جوری نبود که مشکل من را حل کند. چاپ کتاب قبلی‌ام حدود 9 میلیون تومان هزینه برداشت، که مقدار کمی از این مبلغ را بهزیستی داد. من این مشکل را از چشم بهزیستی استان‌ها نمی‌بینم، این باید از بالا حل بشود، و باید سازمان بهزیستی کشور بیاید بودجه‌ای در اختیار بگذارد و مشوقی بشود، و معلولینی را که کار فرهنگی می‌کنند یا نهادهای خودجوشی که این کارها را می‌کنند، حمایت و تشویق کند.
 
همچنین سازمان بهزیستی می‌تواند از صدا و سیما بخواهد کتاب‌هایی که معلولین می‌نویسند و کارهای فرهنگی‌ای که می‌کنند، از طریق صداوسیما معرفی بشوند. ما می‌بینیم در شبکه‌های مختلف صدا و سیما نویسنده‌هایی می‌آورند و کتاب‌هایشان را بررسی و مطرح می‌کنند. اما دیده نشده است که بیایند کتاب یک معلول را مطرح کنند. من چندین بار با روابط عمومی صدا و سیما تماس گرفتم، اما متأسفانه هیچ وقت جوابی به من داده نشد. همیشه به این صورت بوده که در آینده با شما تماس می‌گیریم! و هیچ وقت تماسی از طرف آن‌ها با ما گرفته نشده است. حالا نه فقط من، معلولین دیگر هم همین مشکلات را دارند.
 
صدا و سیما می‌تواند نقش مهمی داشته باشد. به هر جهت ما در این جامعه یک حقی داریم، و صدا و سیما متعلق به همه اقشار جامعه است و فکر می‌کنم حق ما اینجا نادیده گرفته شده است.
 

برخی از معلولان استعداد‌های خاص دارند و کافی است با فراهم آوردن برنامه‌های آموزشی استعداد آنان را شکوفا کرد. سازمان بهزیستی به‌عنوان نهاد مسئول معلولان تاکنون اقداماتی در این راستا انجام داده است؟

رویه این کار شامل طرح و بودجه‌اش باید در سازمان بهزیستی تعریف بشود. الان سازمان بهزیستی در این حد است که مثلاً یک عصا بدهد، یک مستمری ناچیز ماهیانه بدهد. باید برایش تعریف بشود که آقا این هم جزو کارهای شماست! قطعاً اگر تعریف بشود و از ادارات زیرمجموعه بخواهند و مدیران کلی که معلولین را از نظر فرهنگی تشویق می‌کنند و استان‌هایی که معلولین‌شان کتاب بیشتری منتشر می‌کنند، تشویق کنند، قطعاً موجب پیشرفت بیشتر امور فرهنگی و مادی معلولان خواهد شد. ظاهراً الان بودجه‌ای در این راستا به ادارت استان‌ها اختصاص داده نشده، و اگر هم استانی کاری می‌کند، این بر حسب سلیقه و علاقه‌ای است که معاونین توانبخشی‌ها به حوزه فرهنگی دارند؛ اگر علاقه‌ای نداشته باشند، این کار‌های موردی و محدود را هم نمی‌کنند.
 
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به‌عنوان متولی فرهنگ در کشور، چه حمایتی از تألیفات معلولان به عمل می‌آورد. مثلا آثار بریل و گویای مربوط به نابینایان را حمایت می‌کند؟

به نظر من وظیفه معاونت امور فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی این است که اگر معلولین کتابی چاپ می‌کنند، لااقل خودش یک مقدار از این کتاب‌ها را مستقیم بخرد و از این طریق حمایت و تشویق خودش را نشان دهد. اما من ندیده‌ام وزارت ارشاد مصوبه و برنامه ویژه‌ای برای حمایت و گسترش کتاب‌های نویسندگان دارای معلولیت داشته باشد. من برای کتاب قبلی‌ام به شهرداری مراجعه کردم، می‌گفتند به بهزیستی مراجعه کنید، به بهزیستی مراجعه می‌کردم، می‌گفتند ما امکانات نداریم، به شهرداری مراجعه کنید. به اداره ارشاد مراجعه کردم، می‌گفتند به بهزیستی مراجعه کنید. خلاصه به هر اداره‌ای مراجعه کردم و درخواست خرید کتابم را دادم، تا به امروز موفق نشدم. به همین دلیل مجبور شدیم کتاب جدید یعنی «لبخند تلخ» را در تیراژ پایین منتشر کنیم.
 
امیدوارم گفت‌وگوی من و شما به دست مسئولین برسد و بخشی از این مشکلات حل شود. در پایان اگر نکته‌ای باقی مانده است، بفرمایید.

نکته‌ای که به نظرم می‌رسد این است که صدا و سیما می‌تواند نقش مهمی داشته باشد، و حقمان است خواسته‌های ما و واقعیت‌های زندگی ما معلولین را بیان کند. صدا و سیما می‌تواند داستان‌هایی را که معلولین می‌نویسند، به‌صورت فیلمنامه دربیاورد، و توانمندی یک معلول را توسط خود معلولین مطرح کنند. حمایت‌هایی که سازمان بهزیستی و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی می‌توانند به نویسندگان دارای معلولیت بکنند، هم در پاسخ‌های قبلی مطرح شد.
 
به نظر من بالاترین اقدامی که برای شناساندن یک معلول می‌توانند بردارند، همین کارهای فرهنگی است؛ وگرنه سخنرانی و مستمری دادن و این‌ها مشکل چندانی تا به حال از زندگی معلولان حل نکرده، و در جامعه ما تغییری به وجود نیاورده است. ما اگر بتوانیم فرهنگ جامعه را نسبت به معلولین دگرگون کنیم، و خود معلولین فرهنگ دوست را به نوشتن داستان، فیلم‌نامه‌نویسی و شعر تشویق کنیم و از آثار آنها حمایت کنیم، این می‌تواند توانمندی واقعی معلولین را به عموم جامعه نشان دهد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها