با «سیده محدثه حسینی» به بهانه انتشار کتاب جدیدش با عنوان «مثل چای صبحانه» درباره این مجموعه غزل و بانوان شاعر شهرستان مینودشت و شعر معاصر کشورمان به گفتوگو نشستیم که در ادامه ازنظر مخاطبان میگذرد.
کتاب مجموعه غزل شما با عنوان «مثل چای صبحانه» در تابستان سال جاری همزمان با پاندمی ویروس کرونا روانه بازار نشر شد. لطفاً کمی درباره این مجموعه شعر و شرایط نشرش و میزان استقبال از آن در روزهایی کرونا بگویید؟
مجموعه شعر جدیدم با عنوان «مثل چای صبحانه» از انتشارات آثار برتر بوده که در آن ۴۲ غزل در 87 صفحه با موضوعات عاشقانه، اجتماعی و اعتقادی و... به چاپ رسیده است و با توجه به شرایط کرونا زده این روزها با حمایت اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی و کتابخانه عمومی شهرستان مینودش بهصورت مجازی از آن رونمایی شد.
خدا را شکر که پیش از شیوع این ویروس و خانهنشین شدن مردم این وجه از تکنولوژی تقویتشده بود و دسترسیها و احوالپرسیها را برای مردم آسانتر کرد. این کتاب توسط ناشر در وبسایت نبض هنر به فروش گذاشتهشده و البته بسیاری از کتابفروشیهای کشور و استان نیز در عرضه این اثر به علاقهمندان همکاری دارند.
اما بههرتقدیر قطعاً بازار کتاب با توجه به شرایط فعلی متحمل آسیبهایی شد که میبایست با مدیریت صحیح و تبلیغ مناسب در فضای مجازی جهت عرضه و فروش کتاب اقدام شود.
بهشخصه نیز از طریق صفحه شخصیام در اینستاگرام و پست کتاب برای خریداران در جهت توزیع کتابم اقداماتی داشتهام.
لطفاً کمی درباره شعر در شهرستان مینودشت و حضور بانوان در این عرصه و تألیفات آنها بفرمایید؟
از سال ۷۸ که بهصورت جدی کار شعر را با انجمن شعر و ادب بیدل شهرستان مینودشت شروع کردم تا حالا که دارم به سؤالات شما پاسخ میدهم؛ بانوان شاعر متعددی را میشناسم که پیش از من و همزمان با من، در کار سرایش شعر بودند و در دهههای ۷۰ و ۸۰ از بهترین شاعران استان و کشور محسوب میشدند، اما این روزها خبری از آنها ندارم و یا دیگر سالهاست شعر تازهای از آنها نشنیدهام.
یادم میآید در جشنواره شعر دانشآموزی کشور که در دهه ۷۰ بسیار رونق داشت، تنها شهری از استانمان که دو برگزیده داشت، مینودشت بود و ما تنها غزلسرایان تیم اعزامی به جشنواره بودیم. این هم یکی دیگر از مصداقهای بارز اهمیت شعر بانوان و بالا بودن سطح شعر آنها در آن زمان بود؛ اما متأسفانه غیر از آثاری که از بنده به چاپ رسیده کار چاپشدهای از بانوان شهرم در دست نیست.
آن روزها به دلیل سختگیریها و محدودیتهای فرهنگی که نسبت به محافل هنری مختلط وجود داشت حضور خانمها اندک بود اما بهجرئت میتوانم بگویم حضورشان بسیار بهتر و مؤثرتر از امروز بود. تعداد اندکی را در جلسات میدیدیم اما آنها کسانی بودند که دغدغهشان فقط و فقط شعر بود و اگر جز این بود خیلی زود از گردونه اصلی خارج میشدند و نوشتههای خوب و بدشان هم به دست فراموشی سپرده میشد.
آن سالها برای تداوم شعر مجبور بودیم خیلی رعایت کنیم و باوجود مخالفتی که با نگرشهای فرهنگی غلط داشتیم، اما سعی میکردیم حواسمان بیشتر جمع باشد تا از آنچه دوست داریم محروم نشویم و به قولی شعر بدنام نشود و شاعران را با برچسبهای منفی در جامعه تعریف نکنند.
قبل از هر چیز یک مطلب را عرض کنم؛ آن سالها نام یک شاعر مرد یا زن را میشنیدیم و در روزنامهها و مجلات شعرهایش را میخواندیم اما با چهرهاش خیلی آشنا نبودیم مگر در حد یک عکس پرسنلی در ستون ادبی یک مجله. به باور من آن روزها تنها چیزی که باعث دیده شدن و برجستگی نام یک شاعر در عرصهی شعر میشد تنها و تنها ارزش و درجه شعر او بود نه این چیزهایی که امروز به مدد فضای مجازی به ملاکهای ارزیابی افزودهشده و این آسیب البته که جنسیت بردار نیست اما با توجه به نگرش فرهنگی حاکم در ایران، بیشتر متوجه خانمها است و همین دلایل گاه یک شاعر بیمایه ازنظر شعری را به یک چهره ادبی کاذب تبدیل میکند که قطعاً در درازمدت اثری از او باقی نخواهد ماند و بالعکس.
چندی پیش دکتر روحانگیز کراچی، پژوهشگر شعر و ادبیات فارسی مطرح داشت که هشت هزار شاعر مرد در تاریخ ادبیات ایران شناختهشدهاند اما آمار؛ تنها ۴۰۰ شاعر زن را در تاریخ شعر ایران نشان میدهد. نظر شما چیست و چرا چنین است و باید برای مانایی نام و آثار شاعران بانو در تاریخ ادبیات چه شود؟
بسیاری از شاعران که اهل خودنماییهای بیدلیل نیستند را در مقاطعی کمتر معرفی میکنند و ازاینروی چه شعرهای ارزشمندی در پستوی خانهها خاک میخورند و ازنظرها دور میماند.اما دربارهی تعداد زنان شاعر؛ تعداد شاعران زن در هر دورهای به نسبت مردان کمتر بوده و هست و با یک تحلیل سرانگشتی میتوانیم دلیلش را در عمیقترین نقطه فرهنگ و سادهترین رکن خلقت پیدا کنیم. آفرینش یک مقوله ذاتی است و به اقتضای جنس او قراردادهای زیستی او تعریفشده است و هر جای دنیا بروی همین تعاریف وجود دارد؛ اما فرهنگ، قراردادهایی است که ساخته نگرشهای بشری است و در اقلیمهای مختلف متغیر است.
فرهنگ و آداب و رسومی که در اقلیمهای مختلف، کم یا زیاد، وجود دارد و همواره در لایههای مختلف نگرش ما در حال تکاپوست هرچند در سطح کوچکتر و ضعیفتر آن؛ از زاویه خلقت که به ماجرا نگاه کنیم، هر زنی در باور خودش، زن بودنش را با مادرانگیها و همسرانگیها و دخترانگیهایش عجین میبیند و در بسیاری از مقاطع زندگیاش در حال مراعات کردن یکی از نقشهایی که به او محول شده است.
زن در جامعهاش با چهارچوبهایی مواجه است که انگشت اشاره بیش از مردان به سمت زنان جامعه نشانه رفته است و این تعهدات ریشهدار گاه باعث دور شدن بانوان از استعدادهایشان میشود و من بسیاری از شاعران توانمند را میشناسم که به دلیل همین مشغلهها و باورها از حضور در جوامع ادبی دور هستند.
برویم به گذشته؛ چرا از رابعه قزداری، از مهستی گنجوی و خیلی از شاعران زن شعرهای اندکی بهجامانده؛ بروید زندگیشان را مطالعه کنید. ببینید تاوان سرودن و شاعرانه زیستن را چگونه پرداختند. آنوقت متوجه میشوید چرا از ابتدای تاریخ تعداد زنان در جوامع هنری کمتر بوده و چرا این عزم و شوریدگی برای همه زنان جذابیت نداشته است. تا جایی که گاه حتی اسمی از آنها هم به میان نیامده و چهبسا شاعران زنی که شاید ما نامی از آنها را نشنیدهایم.
به همین دلایلی که عرض کردم و با تمام این اوصاف؛ هیچ دلیل مطلقی دربارهی اینکه چرا یک زن شاعر شد، چرا شاعر ماند و چرا شعر را ادامه نداد وجود ندارد؛ اما هزار و یک دلیل هم در کنار هم نشستهاند تا حال یک زن با سرودن شعر بهتر شود و یک روز با نسرودنش؛ اما یکچیز که یقین دارم در آنها هیچگاه پایان نخواهد داشت؛ شاعرانه زیستن است و تفکری که از وجود آنها متولد میشود.
به نظر شما وضعیت شعر کشور هماکنون چگونه است؟
شاید این روزها از خیلیها دربارهی شعر معاصر این تعاریف را بشنوید که شعر بحرانزده است، شعر هم بازیچه شده، از شعر دیگر چیزی نمانده است و خیلیها بهعنوان شاعر لگدهای آخر را به آن میزنند و خیلی حرفهای ناامیدکننده دیگر ...اما منمی گویم شعر در حال آزمونوخطاست و تنها کسی که میتواند کمکش کند خود شعر است.
هرگاه صدای بحران را میشنوم برایم نوید تحول را دارد و ایماندارم هرگاه چیزی بهغایت دچار بحران و بههمریختگی نشود به یک نظام درست هم نخواهد رسید.
بحران یعنی چالش! یعنی تقاضا برای یافتن راه درست! یعنی دست و ما زدن برای نجات! این صدای بحرانزده نهفقط در شعر که از وادی تمام هنرها به گوش میرسد و بیشک صدای زمانه است که در کالبد هنر پیچیده است.
پس عجیب نیست، وقتی بشر در زمانهای پر از تشویش و بههمریختگی نفس میکشد، صدایش هم بحرانزده خواهد بود. این بههمریختگی در همهی وجوه شعری نمودار است. فضای شعر پر است از هجوم! هجوم قوالب شعری نوظهور، سبکهای نو پیدا، فردیتهای هیجانزده، ابتذال و شوریدگی، هنجارستیزیهایی بیهدف، مریدانی بدون مراد و رهبرانی بدون برنامه! باوجوداین هجمهها، شعر خالیشده است از آرامش، زیبا دیدن، امید، ایمان، پایبندی به اصول! و اینها همه زبان آدمهایی است که گرد خود میچرخند و حرفهای تازهای برای گفتن دارند اما هنوز راهش را پیدا نکردهاند و این برهه از ادبیات را قطعاً زمان بهتر از ما قضاوت خواهد کرد. بیشک ادبیات به نجاتدهندگانی خیلی قویتر احتیاج دارد که پرچمداران احزاب ادبی مستقل و تعریفشدهای در آینده باشند.
نظرات