شما از رشته حقوق به فرهنگ و زبانهای باستانی رفتید. دلیل این شیفت مطالعاتی چه بود؟
بله درست است. رتبه کنکورم خوب شده بود و متأسفانه بهخاطر برخی باورهای غلط که درباره انتخاب رشته وجود دارد، مجبور شدم مثل خیلی دیگر از رتبههای خوب کنکور رشته حقوق را انتخاب کنم. اما در کارشناسی ارشد تغییر رشته دادم و فرهنگ و زبانهای باستانی خواندم، باز هم در دانشگاه تهران. اما از دوران کودکی داستان و شعر میخواندم و در ادامه مینوشتم و برای مجلات مختلف میفرستادم. این کار را تا اواخر دوره نوجوانی ادامه دادم و بعد، کم کم بهعنوان همکار و بهشکل حرفهای وارد همکاری با نشریات کودک و نوجوان شدم. هنوز هم شغلم همین است. در زمینه ادبیات کودک و نوجوان فعالیت دارم و برای بچهها مینویسم.
از آثارتان برایمان بگوئید.
تاکنون چند جلد کتاب برای بچهها نوشتهام. «سوفار زرین» اولین کتابم است؛ رمانی در ژانر فانتزی برای مخاطب نوجوان که با نگاه به اساطیر ایرانی نوشته شده و انتشارات علمی و فرهنگی آن را در شمارگان 1500 نسخه منتشر کرده است. رمان «من شیر سیر نیستم» هم به موضوع خودآگاهی و هویت فردی میپردازد و نشر «نردبان» آن را منتشر کرده است. تیراژ این کتاب هزار نسخه است و تا کنون به چاپ دوم رسیده است. سه کتاب تصویری هم دارم: «مامان جدید من» که انتشارات علمی و فرهنگی آن را منتشر کرده و محتوای آن به کودکان تکوالد میپردازد، «راز آدم فضایی» با موضوع محیط زیست که آن را هم نشر «نردبان» منتشر کرده است و سومی «مرکز زیبایی فیلهای جورواجور» با موضوع تفاوتهای فردی که توسط نشر «محراب قلم» منتشر شده است. بهتازگی هم یک مجموعه شش جلدی شامل شش داستان کوتاه برای کلاس پنجمیها در نشر «نشانه» و هر جلد در پنج هزار نسخه منتشر شده است. هدف از نگارش این مجموعه بهبود سواد خواندن است.
مهمترین درسهایی که از استادان در مسیر نویسنده شدن گرفتهاید، چه بود؟
نکته مشترکی که همه اساتید نویسندگی سر آن توافق دارند، زیاد خواندن است. از هر کدام از نویسندگان حرفهای سؤال کنید که برای نویسنده شدن باید چه کار کردند، اول از همه میگویند زیاد کتاب بخوانید. بعد از این، بهترین چیزی که در راه نوشتن یاد گرفتهام، این است که دنبال واژگان قلمبه، سلمبه نباشم و ساده بنویسم. چون زیبایی در سادهنویسی است.
قطعاً کتاب خواندن مهمتر است چون اگر کسی کتاب نخواند یا کتاب خوب نخواند، نمیتواند آثار درخوری هم بنویسد. کتاب خواندن هم دامنه واژگان فرد را افزایش میدهد، هم تجربیات جدیدی را برای او رقم میزند، هم او را با سبک نوشتاری سایر نویسندگان آشنا میکند و همه اینها برای نویسنده شدن لازم است. برای همین فکر میکنم کتاب خواندن پیشنیاز کتاب نوشتن است.
فضای مجازی این روزها به دغدغهای خیلی جدی برای خانوادهها تبدیل شده است. بهعنوان کسی که در حوزه کودک و نوجوان فعالیت دارد، چکار کنیم که بچهها کتاب خوان شوند؟
از آنجایی که معمولاً بزرگترها برای بچهها کتاب انتخاب میکنند، اینطور تصور میکنند که کتاب حتماً باید آموزنده یا علمی باشد و به همین دلیل سلیقه و علاقه کودکان را نادیده میگیرند. خوب است که برای انتخاب کتاب کودکان از خودشان هم نظرخواهی کنیم. همچنین باید با فهرستهایی که کتابهای برگزیده و مناسب را معرفی میکنند، آشنایی داشته باشیم؛ مثل لاکپشت پرنده و فهرست شورای کتاب کودک. این فهرستها کمک میکنند بدون نگرانی کتابی تهیه کنیم. همچنین مراکزی هستند که فعالیتهای شاد و عملی برای کتابخوان کردن کودکان را آموزش میدهند. مؤسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان یکی از مراکز معتبر در این زمینه است و مطالب خوبی را در وبسایت خودش منتشر میکند که والدین و مربیان میتوانند از آنها استفاده کنند.
روزی چند ساعت مطالعه میکنید؟
نمیتوانم بگویم روزی چند ساعت مطالعه میکردم یا میکنم چون معمولاً کتاب خواندن آنقدر برایم لذتبخش است که گذر زمان را متوجه نمیشوم. از بچگی بهترین تفریحم کتاب خواندن بوده و هنوز هم هست. سعی میکنم آثار روز حوزه کودک و نوجوان را بخوانم تا هم از جدیدترینهای حوزه کاریام باخبر باشم و هم از خواندنشان لذت ببرم.
این سؤال را هیچ وقت نمیتوانم جواب بدهم. کتابهای بسیاری بودهاند که چیزی به من اضافه کردهاند. در زمینه نوشتن، «کتاب کوچک برای داستاننویسی» نوشته فریدون عموزادهی خلیلی را خیلی دوست دارم. چون به زبان بسیار ساده و خودمانی داستان نویسی را به نوجوانان یاد داده و حتی برای بزرگسالان هم قابل استفاده است. کتابهای شعر و داستان بسیاری هم هست که دوستشان دارم، انتخاب کردن یکی دو تا از بین آنها واقعاً سخت است.
و اگر بخواهید چند عنوان کتاب به بچهها پیشنهاد بدهید.
پیشنهاد دادن کتاب برای بچهها اصلاً کار سادهای نیست. شاید برای گروه سنی بزرگسال بهراحتی بتوانیم چند کتاب داستان، رمان، شعر و غیره معرفی کنیم اما برای بچهها باید به معیارهای مختلفی توجه داشته باشیم. همانطور که قبلاً گفتم فهرستهایی مثل لاکپشت پرنده و شورای کتاب کودک در این زمینه خیلی کمک میکنند. من بهجای دو کتاب، این دو فهرست را معرفی میکنم.
در حوزه فعالیتهای ترویجی کتابخوانی هم اقدامی انجام دادهاید؟
فعالیت شاخصی که بتوانم اسمش را فعالیت ترویجی بگذارم و مثلاً یک جور کار ملی باشد، نداشتهام؛ اما در حد خودم سعی کردهام حتی اگر شده روی یک نفر تأثیر بگذارم و کاری بکنم که به کتاب خواندن علاقهمند شود. مدتهاست به کودکان اطرافم به مناسبتهای مختلف کتاب هدیه میدهم، سعی میکنم برای مدارسی که کتابخانه ندارند، از کتابهای خواندهشده خودم، کتابخانه درست کنم، معرفی کتابهایی را که میخوانم برای وبسایتهای مختلف مینویسم تا مخاطبان در انتخاب کتاب راحتتر باشند، به اطرافیانم کتاب امانت میدهم و خیلی وقتها مناسب با جمعهای چند نفره، کتابی انتخاب میکنم که یک قسمتش را در جمع بخوانیم، صفحات مرتبط با کتاب و کتابخوانی را تبلیغ میکنم و چیزهایی مثل این. اگر یکی دو نفر هم از طریق من علاقهمند شوند و کتاب بخوانند، یعنی راه را درست رفتهام.
و سوال آخر؛ بهنظرتان فضای کتاب در شهری مانند مشهد با پایتخت چه تفاوتهایی دارد؟
مشهد با اینکه یکی از شهرهای بزرگ کشور است، کتابفروشیها و پاتوقهای کتابخوانی خیلی کمتری نسبت به تهران دارد که از طرفی حسن است و از طرفی عیب. خوبیاش به این است که اکثر افراد کتابخوان این پاتوقها را میشناسند، قرارهایشان را در این مکانها میگذارند، خریدهایشان را از همین کتابفروشیها میکنند و... ولی از طرفی هم اگر کسی مشکل تردد به این نقاط را داشته باشد یا به هر دلیلی گذرش به این چند کتابفروشی معروف نیفتد، سخت میتواند در کتابفروشیهای کوچک محلی همه کتابهای مد نظرش را پیدا کند. از آن طرف تهران پر است از کتابفروشیهای کوچک و بزرگ که خودش یک مزیت است، اما حس خوب آشنایی و خودمانی بودن یا به نوعی تبدیل شدن به یک پاتوق برای همه مردم شهر را ندارد.
نظر شما