بهنظر شما علت ایجاد چنین روندی در حوزه پژوهش ما، با وجود سابقه علمی کشور، از کجا نشئت میگیرد در دورهای که تحصیل در مقطع آموزش عالی رو به پیشرفت است؟
بخشی از این روند بازمیگردد به بازار و ناشران. گاه ناشر برای نشر اثری هزاران بهانه رنگارنگ مانند مشکل کاغذ، توزیع و .. .میآورد؛ اما همان ناشر به چاپ یک اثر چند جلدی همت میورزد. از این جهت گاه در رفتار ناشران که باید از فعالان حوزه فرهنگ به حساب میآیند، تناقض میبینیم. البته تنها ناشران خصوصی روی این سخن نیستند؛ بلکه در این بازار، ناشران دولتی هم سهمی دارند. گاه در میان این ناشران، روابط بر ضوابط حاکم است. ناظر و هیئتی اگر بر همه آثار باشد خوب است، اما برخی از آثار بدون رعایت این چارچوبها در قفسه کتاب فروشیها مینشینند.
متاسفانه دیده شده است که اثری با وجود اثبات غیرمستند بودن آنها از سوی استادان بزرگ، بارها به همت ناشران مختلف به چاپ میرسند. به عنوان نمونه، دیوانی با عنوان «دیوان منصور حلاج» به زبان فارسی بارها به طبع رسیده، این در حالی است که اهل تحقیق میدانند که از این عارف نامی تاکنون سرودههای به زبان فارسی برجا نمانده است و هر چه باقی است به زبان عربی بوده. پیش از انقلاب در این زمینه بحث شد، بزرگانی مانند نفیسی اثبات کردند که این اشعار نه تنها از حلاج نیست که برای کمالالدین حسین خوارزمی، شاعر هم عصر حلاج، است. از دیگر موارد میتوان به چاپ آثار متعددی منتسب به عطار نیشابوری نیز مواجه هستیم. چاپ این اثار ثمره سرقاتی است که در طول تاریخ انجام شده و پیامد آن همچنان تا دوره اخیر ادامه دارد.
به نظر شما چه عواملی سبب شده تا با این روند در حوزه پژوهش روبرو باشیم؟
بخشی از این قضایا به مسائل سیاستگذاری فرهنگی بازمیگردد که از نظر علمی جدا است؛ به این معنی که کارها به دست افرادی رسیده که غیر متخصص هستند و پول درآوردن هدف اصلی آنها است. بخش دیگری از علت این قضایا بازمیگردد به بازاریابی توسط ناشران است. ناشران در سالهای اخیر بیشتر تمایل به چاپ آثاری دارند که از نظر اقتصادی برای آنها سوداور باشد. به همین دلیل با چاپ آثار با موضوعات آموزشی و کمکدرسی روبهرو هستیم. زمانی روبروی دانشگاه تهران محل جمع شدن اساتید و اهل تحقیق بود، اما امروزه این خیابان به مکانی برای دستفروشها و ارائه کتب کمکدرسی و کتابهای رنگیننام مبدل شده.
علوم انسانی در سالهای گذشته علاوه بر مقوله مقالهسازی، گرفتار کتابسازی هم شده است. چه اشکالی از این موضوع را در بازار نشر این روزها شاهد هستیم؟
متاسفانه روند کتابسازی را میتوان در آثار پژوهشی حوزه علوم انسانی به خوبی احساس کرد. این ویژگی به خصوص در آثاری که به شیوه دایرهالمعارفی نوشته میشوند، بیش از دیگر آثار به چشم میخورد. مجموعه عوامل متعددی سبب بروز چنین رویکردی در پژوهش شده است که از این جمله میتوان به درآمدزایی اشاره داشت. در گذشته، تحقیق و پژوهش در تصحیح متن با نسخ متعدد و به همراه نگارش مقدمهای در ابتدای اثر، رنج محقق را میطلبید. ولی الان میبینیم که جلدهای متعدد و مجموعههای بزرگ چاپ میشود؛ در نگاه نخست این تصور به ذهن متبادر میشود که نویسنده تلاش بسیاری در خلق اثر داشته است، در صورتیکه به این صورت نیست.
در بازار نشر، آثار متعددی دیده میشود که تنها عنوان مناسبی دارند؛ ولی از جهت علمی تهی بوده و صلاحیت استناد در پژوهش های علمی را ندارند و باید با احتیاط به این منابع مراجعه کرد. البته این بدان معنا نیست که سراسر بازار کتاب از این قبیل آثار اشباع شده است، در همین حوزه نشر هستند آثاری که به قلم پژوهشگران و مولفان صاحبنظر به رشته تحریر درآمدهاند و یا توسط گروههای پژوهشی در قالب رسالههای دانشگاهی منتشر شدهاند.
آیا اثری از شما هم در سالهای اخیر دستخوش این مشکلات شده است؟
کتاب ساده و پیش پا افتاده ای داشتم که این اثر دو مرتبه با دو نام متفاوت چاپ شد. یکی از فضلا این قضیه را متوجه شده بود و از کار من دفاع کرد. من که در حلقه پژوهش، عددی نیستم؛ اما گاه این موضوع متوجه آثار بزرگان میشود.
به نظر شما، ممیزی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی میتواند راه مناسبی برای کنترل این موضوع باشد؟
ممیزی به عنوان مطلق کلمه باید در حوزه کتاب و چاپ و نشر باشد؛ چرا که این حوزه، حوزه حساسی است و شوخیبردار نیست. چاپ و نشر نیز همانند هر حوزه دیگری نیاز به چارچوب و معیار خاص دارد؛ البته باید برای این حوزه قوانینی تعیین شود تا سلیقه شخصی در ارزیابی آثار دخیل نکنیم و معیار اصلی را براساس موازین علمی قرار دهیم.
نظر شما