کتاب «قتل عام خاموش» اثر صالح قاسمی اولین جلد از مجموعه کتابهای پژوهشی است که در موضوع «جمعیت» منتشر شد.
دیر زمانی است که مکتب غیر توحیدی اومانیسم سودای ساختن جهانی با محوریت انسان را دارد و با این ادعای مشرکانه انسان را به استثمار سرکردگان نظام سلطه بینالملل درآورده است. اما اومانیسم نه تنها انسان را به قطب عالم بدل ننمود، بلکه همین مکتبِ داعیهدار خداوندگاریِ انسان، در حال قتل عام خاموش نوع بشر است.
از سالهای دور پیش از میلاد، همواره کمیت و کیفیت جمعیت انسان بر کره خاکی مورد توجه نخبگان و حاکمان دنیا بوده است و همواره برنامهها و نظریات متنوعی در مدیریت حجم و ترکیب جمعیت جهان وجود داشته و دستورالعمل قرارگرفته است. در یکی از مقاطع مهم و تأثیرگذار تاریخ، یعنی بعد از وقوع رنسانس یا همان انقلاب صنعتی و با گسترش سطح برخورداری، رفاه و بهداشت فردی و اجتماعی انسان در اروپا و آمریکا، شرایط اجتماعی ویژهای پدیدار شد که برآیند آن کاهش مرگ و میر و افزایش نسبی جمعیت بود.
در عین حال تغییر اسلوب و روش زندگی، ساختار روابط انسانی و سبک زندگی سود محور، فردگرا و لذت طلب انسان غربی در مسیر مدرنیته، حجم متراکم جمعیت را مانعی برای بهرهمندی بیشتر از رفاه جمعی و کامیابی فردی میدانست. در این هنگامه بود که همه مکاتب غیرتوحیدی اومانیستی که برای محوریت انسان در گیتی پدید آمده بودند، شروع به طراحی و نظریه پردازی هدفمند در جهت مدیریت جمعیت و در واقع با هدف کاهش جمعیت نمودند. نظریه یک کشیش غیر مؤمن بریتانیایی به نام «توماس مالتوس» در قطعیت بروز بحران محصولات غذایی و کشاورزی، مکاتب انحرافی اقتصاد محوری همچون فمینیسم با قرائت کارکردگرا از ماهیت زن و حذف نگرش فطری به زنان و همچنین وقوع انقلاب جنسی افسارگسیخته، همگی شرایط مطلوبی را برای توجیه این توطئه انگیزی علیه جمعیت در جوامع غربی مهیا نمودند و هر یک از مؤلفههای مورد اشاره در تکمیل و موفقیت این برنامهریزیهای ضد جمعیتی نقش برجستهای داشتند.
با طی طریق جامعه اومانیستی در این مسیر بود که تنها با گذشت حدود نیم قرن، غرب دچار بحرانی عمیق بهنام «کاهش زادوولد و پیر شدن قطعی جمعیت» شد و به تبع بحران جمعیتی مبتلا شدن به بحرانهای اقتصادی، اجتماعی، امنیتی و سیاسی پیش روی جوامع غربی قرار گرفت. نخبگان و حاکمان آمریکایی و اروپایی زمانی به عمق فاجعه و تبعات بحران جمعیت پی بردند که دیگر کار از کار گذشته بود و هیچ راه بازگشتی بهسوی جمعیت پایدار و بانشاط نداشتند. البته میدانیم که این بحران مؤلفههای فوق راهبردی و سرنوشت سازی همچون خانواده و اجتماع پویا را از غرب گرفت.
وقتی نظام سلطه دریافت که برای احیای خانواده و مؤلفه قدرتمند جمعیت در غرب هیچ راه علاجی نیست و در عین حال جوامع دیگر و خصوصاً دنیای اسلام این عامل تعیین کننده استراتژیک را در سطح بسیار قابل توجهی در اختیار دارد و با منابع سرشار طبیعی روزمینی و زیرزمینی بهسوی ایجاد تمدن نوظهور و قدرتمند الهی در حال حرکت است، به فکر انتقال بحران جمعیت از غرب به شرق و خصوصاً به ممالک اسلامی افتادند و فصل جدیدی از یک جنگ جهانی نوین در عرصه جمعیت در جهان گشوده شد. این بار هم مثل همیشه، غرب بود که نزاع و بحران دیگری را تحت عنوان جنگ علیه جمعیت به دنیا و به ویژه جهان اسلام تحمیل کرد.
بعد از وقوع انقلاب شکوهمند اسلامی در ایران و طلوع نشانههای تولد تمدن نوین اسلامی و تجربه تأمل برانگیز موفقیت ایران اسلامی در دفاع مقدس و گذر جامعه جوان و پویای ایران از مشکلات و گردنههای دشوار توطئههای بینالمللی، نظام سلطه را بر آن داشت تا قویاً مقابله با این نهضت تمدنساز و کاهش جمعیت پویا و انقلابی ایران اسلامی را در دستور کار قرار دهد.
در این میان اصلیترین خطای راهبردی نهادهای سیاستگذار در عرصه بهداشت عمومی، تاکید ایران در اتخاذ تدابیر و سیاستهای تحدید نسل در اواخر دهه 60 و اشتباه محاسباتی و تصمیمگیری محاسبه نشده دولت بود که بر اثر بمباران اطلاعات ناقص یا همان پروپاگاندا از سوی نهادهای جهانی پیگیری شد.
نظر شما