نویسنده در این کتاب در نه فصل به فلسفه ذهن میپردازد. عناوین این فصول به شرح زیر است؛ دوگانهگرایی، رفتارگرایی، نظریه این همانی نوع، کارکردگرایی، یگانهگرایی بی قاعده، مادیگرایی حذفی، فرارویدادگی، محتوی ذهنی و مسئله کواکیا.
در مقدمه مترجم درباره ظهور فلسفه ذهن آمده است: «از وقتی دکارت جسم و ذهن را به دو جوهر- یکی اندیشنده و دیگری ممتد- تفکیک کرد، فلسفه ذهن جدید متولد شد. در واقع فلسفه ذهن در واکنش به این تفکیک و حل معضلات آن بود که پای گرفت و بسط یافت و بعد از چند قرن، به یکی از مهمترین شاخههای فلسفه بدل شد. با وجود تلاشهای فراوانی که برای رفع معضلات ناشی از تفکیک جوهری ذهن از بدن طی قرنها صورت گرفته است، هنوز به راه حل قاطعی برای مسئله ذهن- بدن دست نیافتهایم.»
این کتاب به بررسی مواضع فلسفی در باب ماهیت ذهن (یا بهتر بگوییم حالتهای ذهنی) اختصاص دارد. توجه به این نکته حائز اهمیت است که در این کتاب و به طور کلی در مباحث فلسفه ذهن، منظور از ذهن همان حالتها یا پدیدههای ذهنی از قبیل درد، خشم، لذت، ادراک و احساس است و نباید برای ذهن، به نحوی وجودی مستقل قائل شد و این حالتها یا پدیدههای ذهنی را به آن نسبت داد. بیراه نیست اگر بگوییم فلسفه ذهن متافیزیک ذهن است. دوگانهگرایی و فیزیکالیسم (مادیگرایی) – چه نوع تقلیلگرای آن و چه غیر تقلیلگرا- مواضعی متافیزیکی هستند که در این کتاب به زبانی ساده و روشن بررسی شدهاند.
معضل تعامل امر ذهنی و امر فیزیکی که در بخش نخست ارزیابی میشود معضلی نبوده است که دوگانهگرایی بتواند گریبانش را از آن رها کند. در این باره در کتاب آمده است:«از این رو فلسفه ذهن امروزی عموما فلسفهای فیزیکالیستی است. مطابق فیزیکالیسم، همه چیز در عالم فیزیکی یا از شئون امر فیزیکی است. این سخن بی درنگ ما را وا میدارد که بپرسیم: آیا درد، ترس و سعادت اموری فیزیکیاند؟ آیا از ماده درست شدهاند؟ باری، اگر به فیزیکالیسم باور داشته باشیم، با حذف زیرساختهای فیزیکی (مغزی)، تمامی پدیدههای ذهنی حذف میشوند و به عبارتی بدون آن بنیانهای فیزیکی، پدیدههای ذهنی تحقق نخواهند یافت- این امر دست کم با دستاوردهای علوم عصبشناختی قویا تایید میشود. گرچه امروزه فیزیکالیسم، خصوصا در مقایسه با دوگانهگرای، از کفایت و مقبولیت بالایی برخوردار است، چنان که در این کتاب خواهید دید، خود دچار مسائل و معضلات فراوان است.»
نویسنده در مقدمه با بیان رویکرد کتاب مینویسد: «بررسی نقادانه نظریههای رقیب در باب ذهن را با دوگانهگرایی آغاز میکنیم. به دو دلیل دوگانهگرایی موضع مناسبی برای آغاز کلام است: چنان که در فصل اول خواهیم دید، نظریه ذهن- بدن آن طور که امروزه میشناسیم، زمانی مطرح شد که فیلسوف فرانسوی رنه دکارت این مسئله را به نفع دوگانهگرایی صورتبندی و از آن دفاع کرد. بنابراین برای بیان بسط تاریخی مسئله ذهن- بدن، دوگانهگرایی موضع خوبی برای شروع کلام است. دلیل دوم برای آغازیدن با دوگانهگرایی این است که اکثر مردم به نظریه دوگانهگرایی تمایل نشان میدهند. گرچه شاید تاکنون درباره نظریه ذهن – بدن با جزئیات نیندیشیده باشید، احتمالا از برخی جهات تفاوتی مهم میان ذهن و بد قائل هستید. برای مثال شاید پیشینهای مذهبی داشته باشید و به شما گفته باشند که از روحی جاودان و غیر فیزیکی برخوردارید. پس از آنجا که دوگانهگرایی دیدگاهی آشناست، میتواند مدخلی مناسب برای ورود به فلسفه ذهن باشد؛ دیدگاهی که احتمالا پیشتر با آن مواجه شده باشید.»
بیشتر فصلهای بعدی این کتاب به روایتهای بدیل از فیزیکالیسم اختصاص دارند. این نظریهها را باید اساسا واکنشهایی علیه دوگانهگرایی دانست و ما آنها را تقریبا با توالی تاریخیشان بررسی خواهیم کرد. هرکدام از این نظریهها پاسخی متفاوت به این پرسشاند که وقتی میگوییم حالتهای ذهنی پدیدههایی فیزیکی هستند مرادمان چیست.
در پشت جلد این کتاب هم آمده است: «ماهیت ذهن و ارتباط آن با بدن (مغز)، یکی از ژرفترین مسائل فلسفه جدید و معاصر است. درآمدی کوتاه بر فلسفه ذهن با زبانی ساده و با ذکر مثالهای گویا، شما را با مهمترین نظریههای فلسفی در این باره آشنا میکند. نویسنده در این کتاب با اشاره به ابعاد سه گانه مسئله ذهن- بدن، یعنی ابعاد هستی شناختی، معرفت شناختی و معناشناختی، توجه خود را عمدتا به مسئله هستی شناختی معطوف میکند.»
نظر شما