منصور خلج میگوید: برای نمایشنامهنویس کودک، سفارشدهنده وجود ندارد. وقتی به نمایشنامهنویس سفارش کار نمیدهند نویسنده دچار مشکلات عدیده میشود. ناشر، بازار خرید، تصویب نمایشنامه و... هر کدام مشکلاتی را پیش روی نمایشنامهنویس میگذارند.
ریشه ضعف در نمایشنامهنویسی کودک و نوجوان از کجاست؟
ضعف در نمایشنامهنویسی ریشه تاریخی دارد. نمایشنامهنویسی کودک و نوجوان چه در ایران و چه در سایر نقاط دنیا سابقه پر قدمتی ندارد. اگر معمولا به آثار بزرگانی مثل شکسپیر، ایبسن، مولیر،برتولت برشت و دیگران نگاه کنید؛ هیچ کدام برای مخاطب کودک نمایشنامهای ننوشتهاند. آیا تا به حال این سئوال مطرح شده که چرا؟ چرا درامنویسانبزرگ برای کودکان ننوشتهاند؟ دلایل متنوعی را میشود برای آن ذکر کرد. یکی اینکه در حقیقت توجه به خواستهای کودک و نوجوان دستاورد قرن بیستم است و این با ظهور علم روانشناسی است که میبینیم چگونه ضمیر ناخودآگاه، خاطرات را در حافظه انسان ضبط میکند.
تمام آثار مربوط به کودکان و نوجوانان، در قرن 19 و قبل از آن، آثاری هستند که به کودکان یتیمخانهها و نوانخانهها میپردازند و زندگی آنها را به تصویر میکشند. مثل کوزت در بینوایان که توسط یک خانواده بدجنس گروگان گرفته شده بود یا الیور تویست اثر معروف چارلز دیکنز و یا دختر کبریت فروشِ هانس کریستین اندرسن. کودکان و بچه گداها در بدترین شرایط به استثمارکشیده میشدند. فقر و فلاکت یکی از دلایل آن است. تا قبل از ظهور علم روانشناسی همگان فکر میکردند کودکان خیلی چیزها را نمیفهمند! یا عقلشان نمیرسد و فاقد درک کافی هستند.
تصور بر این بود که همه چیز را میشود جلوی کودک گفت و انجام داد. به شعور و ادراک بچه توجه نداشتند. نا آگاهی در زمینه روان کودک زیاد بود و سلطه پدرسالارانه اجازه نمیداد که بارقههای شخصیتی در کودک شکوفا شود. دورهای که اکثر جوامع روستانشین بودند در روستاها مدرسه و مکتب نبود، مردم به زندگی ساده سرگرم بودند و بچهها از یک سنی به کمک پدر و مادر میرفتند. کشاورزی، دامداری و... کودکان از سواد، مدرسه و امکانات امروز که شامل حال کودکان این عصر است بیبهره بودند. از قرن 20 با آمدن علم روانشناسی و دستاوردهای جدید جامعه مدرن؛ توجه به کودک آغاز شد. آثار ژان پیاژه، فروید و دیگران نشان دادند که مثلا ادراکات انسان از فلان سن شکل میگیرد، درکاراکتر او نقش دارد و وقتی که سنت شهرنشینی بوجود میآید با شکل گرفتن شهرهای بزرگ طبقه متوسط بوجود میآید که آنها خواستههایی دارند. لندن، پاریس، مادرید، هامبورگ، استکهلم و... پرجمعیت میشود. دوران فئودالیست تمام میشود. روستائیان به شهر میآیند. شهرها و انقلاب صنعتی با تبعات جدید بهوجود میآید. مثلا ایبسن با هر نمایشنامه یک شوک در جامعه بوجود میآورد. در نمایشنامه «خانه عروسک»، نورا سمبل زنی است که زنها را نیمی از جامعه میداند و از آنها میخواهد از خانه بیرون بیایند و دوش به دوش مردان از حقوق اجتماعی بهرهمند باشند.
درواقع میخواهید بگوئید که در ایران هم نمایشنامهنویسی کودک و نوجوان یک هنر نوظهور است و یکی از دلایل نقصهایش همین است؟
خب حالا پرسش مهم این است که چرا نوشتن برای کودک و نوجوان سابقه زیادی ندارد؟ بله، در ایران هم همین طور است. اصولا نوشتن نمایشنامه کودک قدمت ندارد. ما اولین بارقهها را در تلاشهای جبار باغچهبان داریم. در ایران، در اواخر دوره قاجار است که جامعه پوسته میاندازد و وارد دورههای مدرن و جدید میشویم. در آنجا هم اتفاق جدیدی برای کودکان و نوجوانان نمیافتد. نه این که کلا چیزی نباشد. در قدیم البته بوده ولی خیلی محدود و منحصر بوده است. مثلا قابوسنامه برای پسر امیر نوشته میشود یا پندنامههایی برای خواص نوشته شده ولی اکثریت مردم بیسواد و بیفرهنگ بودهاند. مثلا دستگاه چاپ که در اوایل رنسانس، در 1456توسط گوتنبرگ اختراع شد، خیلی دیرتر به ایران رسید با فاصله تقریبی 300ساله! ولی وقتی مردم سواد نداشته باشند، چاپخانه کاربرد ندارد! حتی بسیاری از آثار فرهنگی و ادبی ما در استانبول یا دهلی طبع شدند.
تحولاتی که در حوزه روانشانسی در دنیا ذکر کردم بالاخره به ایران هم رسید؛ هرچند دیرتر! درتهران همین طبقه متوسط به شدت روی فرزندانشان سرمایهگذاری میکنند. مثلا میخواهند کودکان مربی زبان و موسیقی داشته باشند. چرا؟ چون جبران مافات میکنند. در سطح کلان شهرها، بسیاری از مدارس مربی نمایش خلاق میخواهند. متاسفانه نسبت به این خواست و نیاز جامعه ما تجهیز نشدیم. هنوز درباره تئاتر کودک و نوجوان رشته آکادمیکی نیست. دانشگاههای ما فقط یکی دو واحد در سطح مبانی نمایش کودک و نوجوان تدریس میکنند. کسانی که میخواهند در این زمینه کار کنند باید دورههای تخصصی ببینند.
خاطرم هست که در سال51 در دانشکده هنرهای زیبا دانشجو بودم. همزمان کانون پرورشی کودک و نوجوان راه افتاد و در آن زمان اعلام کرد که مربی تئاتر میخواهد پرورش دهد. ما دانشجویان رفتیم و دوره دیدیم. تا امروز به همین دورهها اکتفا شده و این آموزشها آکادمیک نشده است. الان یک پژوهش که به عنوان پایاننامه دانشجویان رشته نمایش صورت میگیرد؛ مرتب تصحیح میشود، بعد از کلی کار کردن روی آن و هرس کردن، نمایشنامهای در میآید. اما در تئاتر کودک هر کسی به شکل خودجوش نمایشنامه مینویسد در صورتی که فن و تکنیک آن را بلد نیست.
حالا شما میپرسید معضل در حوزه کودک و نوجوان چیست؟ باید بگویم که نمایشنامهنویسی کودک یک دستاورد جدید است و احتیاج دارد آدمهایی که تئاتر را میشناسند در این حوزه متخصص بشوند. دنیای کودک، روانشناسی و مسائل دیگر را بشناسند.
با این تفاسیر برای رشد نمایشنامهنویسی و در اینجا اختصاصا در حوزه کودک و نوجوان چه باید کرد؟
گواهینامه رانندگی را به راحتی نمیدهند. اما تئاتر را بدون آموزش اجرا میکنند! مخصوصا نمایشنامهنویسی که کار سادهای نیست. نمایشنامهنویسی پیچیدهترین بخش تئاتر است. نمایشنامهنویسان خردمندان عصر خودشان هستند. دوره خود را شهادت میدهند. وقتی سوفکل، «آنتیگون » را مینویسد دوره خودش را روایت میکند و دموکراسیخواهی آنتیگون از کرئون را نشان میدهد.
مثلا بازیگری و کارگردانی با نظرات استانیسلاوسکی شکل جدی به خود گرفت. اما چراغ تئاتر را نمایشنامهنویس روشن میکند. کارگردان باید کار خودش را بکند و مثلا یک متن را انتخاب کند. نمایشنامهنویس واقعی اکبر رادی است، بهرام بیضایی یا ساعدی هستند که کارشان نمایشنامهنویسی است. کارگردان کارش جداست هر کسی باید کار خودش را بکند و همه چیز سر جای خودش باشد. در طول تاریخ درامنویسان فرزند خلف عصر خودشان بودهاند. مثل زنبور عسل شیره جامعه را جذب کردهاند. برتولت برشت، آرتور میلر، شکسپیر و دیگران فرزندان زمانه خودشان بودهاند. جایگاهها باید شناسانده شود.
چه مولفههای دیگری در این زمینه تاثیرگذارند؟
نکته دیگر اینکه تئاتر تا وقتی صاحب مکان نباشد رونق نمیگیرد. ما در حوزه تئاتر کودک در تهران با جمعیت 13میلیونی فقط یک تالار هنر داریم که مخصوص تئاتر کودک است. سالنهای تئاتر کانون پرورشی فکری و بعضی فرهنگسراها. اما اینها جوابگوی جمعیت میلیونی تهران نیست. این جمعیت خوراک فکری لازم دارد. باید بدانیم زندگی مدرن ما با 50 سال پیش متفاوت است. امروز بچهها دست و بالشان باز است. هری پاتر، مرد عنکبوتی و غیره مخاطب فراوان دارند. بچههای ما خیلی این آثار را دیدهاند و میشناسند تا مضامین فلکلور و افسانههای عامیانه خودمان! در اینجا چگونه شکل و تولید نمایش اتفاق بیافتد؟ مثلا در یونان چرا تئاتر رشد میکند؟ چون تالارهای بسیار روباز دارد که چندین هزار آدم مینشینند و تئاتر میبینند. ما در طول تاریخمان مکان تئاتر نداشتیم. نمایشگران سنتی ما همیشه دورهگرد بودهاند. از روستایی به روستای دیگر میرفتند. مثل معرکهگیرها. این وضعیت تا زمانی که ناصرالدین شاه در اروپا تئاتر میبیند ادامه داشت. پس از آن اولین بنا یعنی تکیه دولت را میسازند، بعد متوجه میشوند بنا داریم تماشاگر نداریم! چون تئاتر را گناه میدانستند. در همه جای دنیا البته چنین بوده است. در قرون وسطی هم تئاتر هروقت قدرت میگرفت روی آن خط قرمز میکشیدند.
نکته دیگر هم مذهب است. مذهب هیچ وقت روی خوش به تئاتر نشان نداده است چه تئاتر کودک باشد چه بزرگسال! در حوزه ادبیات ما در شعر مثلا خلاق بودهایم اما نمایشنامهنویس نداریم. حتی در نمایشهای رو حوضی، متنی موجود نداریم. چون فیالبداهه بودند و نمایشنامه مکتوب نداریم. در انقلاب مشروطه ذبیح بهروز، سیدعلی نصر، رضا کمال شهرزاد اولین نمایشنامهها را نوشتند و تئاتر لاله زاری شکل گرفت. تئاتر کودکان ما دیرتر از این قضایا شکل میگیرد. 100سال پیش در 1298 اواخر قاجار اولین نمایشنامهها را جبار عسگرزاده یا باغچهبان برای کودکان مینویسد. بعد از آن در دوره پهلوی وزارت فرهنگ و معارف راه میافتد و دبستان بوجود میآید. ولی تا سالها ما نمایشنامه برای کودکان نداریم. در واقع این اتفاقی است که باید در تئاتر دانشآموزی شکل بگیرد و خیلی دیر در ایران اتفاق میافتد. تا زمانی که جنتی عطایی برای مدارس شروع به نوشتن کرد یعنی تا 1350اتفاقی به نام توجه به تئاتر کودک نداشتیم. فقط کانون پرورش فکری دریچهای بنام تئاتر کودک باز کرد. آثار بیژن مفید منتشر میشود و تعلیم و تربیت تئاتر کودک در این سالها شکل میگیرد. در کانون پرورشی فکری، کتاب کودک منتشر میشود با نقاشیهای مرتضی ممیز، فرشید مثقالی، پرویز کلانتری و دیگران. آثاری چون «توکایی در قفس»، «بزی که گم شد»، «ماهی سیاه کوچولو» منتشر شدند همین باعث شکلگیری گروههای تئاتر کودک شد و مربیهایی آموزش دیدند.
شما به عنوان کسی که در زمینه نمایشنامهنویسی کودک و نوجوان سالها کار کردهاید با چه چالشهایی روبهرو بودهاید؟
در زمان انقلاب ما فارغ التحصیلان تئاتر بیکار شدیم. من البته تجربه مربیگری تئاتر کودک را داشتم. در آن فضا هر کاری نمیشد کرد. من شروع کردم به نوشتن. شروع کردم به آثاری مثل کلیله و دمنه و منطق الطیر را خواندن. با روی آوری به آثار قدما چندین نمایشنامه نوشتم که خیلیهایش چاپ شد. از جمله نمایشنامه «جاری مثل جویبار» یا «بسوی سیمرغ» که 7 نمایشنامه است. در آن موقع این ضرورت را متوجه شدم که ما متن نمایشنامه نداریم! به شدت دچار فقر منابع بودیم در سالهای زیادی ما هیچ مرجعی برای مطالعه تئاتر نداشتیم. خیلی کتاب در زمینه تئاتر کودک محدود بود از لحاظ منابع غنی نبودیم. من یا خودم مینوشتم یا اقتباس میکردم. دیگران هم همین طور...
در دهههای اخیر تالار هنر و جشنواره تئاتر کودک و نوجوانِ همدان به تئاتر کودک رونق دادهاند مشکل اصلی این است که برای نمایشنامهنویس کودک، سفارش دهنده وجود ندارد. وقتی به نمایشنامهنویس سفارش کار نمیدهند نویسنده دچار مشکلات عدیده میشود. ناشر، بازار خرید تصویب نمایشنامه و غیره هر کدام مشکلاتی را پیش روی نمایشنامهنویس میگذارند. بنابراین کسانی که به این وادی میآیند انگشت شمارند. این شغل ممر درآمد نیست و هر کسی در این زمینه کار میکند بعد از مدتی از این کار کنار میرود. بالاخره فرد باید زندگیاش بگردد. بنابراین به شکل مستمر و حرفهای کسی در این رشته ماندگار نمیشود. به تعداد انگشتان دودست نمایشنامهنویس کودک نداریم. یک دوره بیژن مفید بود که خوش قلم و خوش فکر بود. تازه آن هم ظاهر آثارش کودکانه بود ولی مضامین آن اجتماعی بود. با این پیشینه که در قرن 21 هنوز در کشور ما این رشته آکادمیک نشده است.
نقش دولت در این زمینه چیست؟
ما باید بپذیریم که تئاتر بزرگسال ما رشد نمیکند؛ مگر اینکه از کودکی نهادینه شود. باز در این زمینه مشکل داریم. مثلا در مدارس مربی تئاتر نیست. این قبیل کارها برنامهریزی دراز مدت و میان مدت میخواهند و تا زمانی که نهادهای متولی مثل آموزش و پرورش، وزارت فرهنگ و ارشاد، کانون پرورش فکری کودک و نوجوان، حوزه هنری و دیگران منسجم و یکپارچه نباشند کاری از پیش نمیرود. همه اینها خوب کار میکنند اما مثل جزایر جدا از هم کار میکنند. خیلی جاها هم همدیگر را قبول ندارند! بچهها وقتی از کودکی با تئاتر آشنا بشوند، تئاتر نوجوان و دانشجویی هم قویتر میشود و نسل حرفهای بوجود میآید.
باید در کشور تئاتر و نمایشنامه کودک پذیرفته و جدی گرفته بشود. برای چاپ و نشر، نمایشنامه روی دست نمایشنامهنویس نماند. وقتی رغبتی در جامعه نباشد، نمایشنامهنویس دست و دلش به نوشتن نمیرود. متاسفانه چاپ نمایشنامه به صرفه ناشران نیست. کاغذ گران است و ما برای این کارها تجهیز نشدیم. در نمایشنامهنویسی نهادهای سفارش دهنده نداریم. از طرف دولت ردیف بودجه برای آن (اختصاصا نمایشنامهنویسی) وجود ندارد. خب اسپانسر هم وارد قضیه نمیشود. آموزش و پرورش میتواند از نهادهای سفارش دهنده باشد. باید برای مدارس نوشت، طوری که ساده باشد بدون دکور و امکانات، همچون تئاتر بیچیز و بدون امکانات چشمگیر صحنه و دکور باشد نه بورژوازی! دانشآموز با امکانات بالقوه خود و بدن و بیان خودش کار کند.
در این باره بخوانید:
چالش مهم؛ کمبود نمایشنامه!
نمایشنامهنویسی پاسخ به یک نیاز در جامعه است
نظر شما