در نشست آیینههای ایثار بررسی شد؛
خاطرهنویسی با هدف تحلیل کودکان دیروز/ آیا قلم زنانه در روایتها، تصاویر جنگ را نادرست جلوه میدهد؟
نشست «آیینههای ایثار» همزمان با هفته دفاع مقدس با هدف مروری بر ادبیات خاطرهنویسی زنان در دفاع مقدس با مشارکت امور ادبی سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران در فرهنگسرای امام(ره) برگزار شد.
وی افزود: امروز در این نشست بنده میهمان و هم میزبانم چرا که نشست زنان دفاع مقدس را با محوریت کتاب «تا پلاک 140» آغاز میکنیم. در این نشست در خدمت بزرگوانی از جمله خانمها شهلا آبنوس، فرزانه قلعهقوند، الهه کسمایی و فرزانه فخریان هستیم.
خزاعی سرچشمه در ادامه محور سخنان را به فرزانه قلعهقوند، سپرد که در رابطه با خانواده آزادگان، زنان اسیر و زنان منتظر، به ارائه سخنانی بپردازد و در ادامه نیز مقرر شد شهلا آبنوس در رابطه با زن در جنگ به بحث بپردازد. همچنین الهه کسمایی نیز با موضوعیت تأثیرات جنگ در کودکی به خصوص دختربچهها و نگاه آنها به ارائه سخنانی پرداخت. فرزانه فخریان نیز با موضوعیت خاطرهنویسی توسط زنان از زنان در جنگ، در عرصههای بینالملل یاد کرد که در ادامه به سخنان مطرح شده توسط این افراد میپردازیم.
نویسنده کتاب «تا پلاک 140» در ابتدا در رابطه با تجربه خود از نگارش این کتاب و مرور خاطرات آنهایی که در گذشته با از خودگذشتگی برگی از تاریخ را رقم زدهاند، گفت: خاطرات کتاب «تا پلاک 140» برایم تجربه زیستی بسیار بزرگ بود. اینکه به حوادث نزدیک باشی و از تجربههای شخصی بهرهگیری و فرصت سخن گفتن با عزیزان اهل قلم را داشته باشی و به منابعی ناب برسی که به دست خودشان تولید شده و اینکه در میانه دریای خروشان زمان بین اکنون و گذشتهای دائمالتغییر شناور باشی و در مسیر گفتوگوی خودت و مصاحبه شونده رقصان باشی و در سرزمین حائل بین شفاهیت و نوشتار از هم بپاشی و از نو جان بگیری، تجربهای ناب و دست نیافتنی است و چه تجربهای میتواند بزرگتر از این باشد و من در این میان تلاش کردم تا دیگران را در این اقیانوس خروشان شور و احساس و حماسه شریک سازم. اگر میخواهیم به عمق معنای این روایتها راه یابیم و درباره پیچیدگیهای زندگی و تجربیات شخصی و تاریخی رویتگران آنها منصفانه به قضاوت بنشینیم، باید راه و روش خواندن روایتهای مذکور و کشف نمادها و منطق مستتر در آنها را بیاموزیم.
شهلا آبنوس، نویسنده و منتقد در ادامه در رابطه با مبحث زن در دفاع مقدس اظهار کرد: در این رابطه مطالب خود را با یک سؤال آغاز میکنم. آیا مسئله دفاع مقدس موضوعی مردانه است؟ جواب این سوال را استاد بزرگوار، احمد شاکری، در کتاب «آنک جنگ اینک داستان»، صفحه ۵۲۵ ارائه کرد که دفاع مقدس به لحاظ موضوعی که دارد یک موضوع مردانه است و این چیزی هست که حالا من روی این تامل دارم. البته خود موضوع قابل تامل و بحث است. اگر جنگ موضوعی مردانه است، چرا من زن، زنی که حالا دختری ۱۴ ساله، ۱۷ ساله، زن جوان و تازه عروسی بودم، وارد جنگ شدم؟ اگر جنگ موضوعی مردانه است، پس چه شد که من زن وارد جنگ شدم. منی که اکنون ۵۸ سال از سنم گذشته چهل سال را پشت سر گذاشتم، در چهلمین سالگرد جنگ میخواهم در این رابطه صحبت کنم. وقتی به یادم میآید چهها بر سر من نوعی گذشته، در مناطق جنگی زندگی کردم و چه شد و اکنون چه هستم خب پس جنگ چگونه موضوعی مردانه است؟
وی افزود: اگر به واقع در رابطه با موضوعیت جنگ به مردانه بودن آن اشاره می شود، پس من در اینجا چه کار میکنم؟ نکته قابل تأمل همین هست. آیا قرار بود زنها وارد جنگ بشوند؟ خب البته که نه، ما چنین قراری نداشتیم. تا روزی که دلاوران ما، بچه های ما، برادران و پدران ما بودند، تا روزی که امام(ره) بود و می گفت که جایی برای زنها نیست وقتی که ما این همه مرد داریم و بالاخره تا جایی که آنها اعلام کردند اصلاً نیازی نیست که زن اسلحه به دست بگیرد به ما هیچ وجوبی نبود که در بحث جنگ ورود پیدا کنیم، اما نا خواسته ما زنان نیز وارد جنگ شدیم. ما به میدان جنگ نرفتیم تا اسلحه به دست بگیریم، به جز موارد استثناء که زنان در شهرهای مورد هجوم و اشغال، مجبور شدند اسلحه به دست بگیرند.
آبنوس ادامه داد: در تمام دوران جنگ و حتی پس از آن، ما زنان کمی دورتر از این قضایا بودیم، ما مجبور نبودیم اما اجبار ما طور دیگری بود. نهایتاً در بیمارستانها، نیاز به پرستار و نیروی امدادی حس میشد. پشت خط مقدم جبهه حتی، نه فقط بیمارستانهای پشت جبهه، نیرو لازم بود. هر نیرویی که بالاخره آمده بود به جبهه، به کمک میشتافت. برادرهایی که به جبهه آمده بودند اسلحه به دست برای جنگ میرفتند، اما در این میان چه کسی باید این اسلحهها را از فشنگ پر میکرد، حالا این از وجهه بحث امدادی است.
این نویسنده و منتقد در ادامه تصریح کرد: وقتی وارد مقوله بحث زن در جنگ میشویم، میبینم نه لزوماً زنی که در شهر مرزی زندگی میکند و شهرش مورد هجوم قرار میگیرد دست به اسلحه میبرد، بلکه گاهی برای حمایت از برادران اسلحه به دست، من زن هم پشت خط میایستم و هر کاری از دستم بر میآید انجام میدهم. چه کارهای امدادی و چه هر کاری که از دستم بر میآید. اما بانویی که مثلاً در سیستان و بلوچستان زندگی میکرد، با فاصله بیش از هزار کیلومتر با جبهه، هم وارد جنگ شد. پس اینکه بگوییم جنگ یک بحث فقط مردانه است، درست نیست.
وی ادامه داد: من زن که در خراسان جنوبی زندگی میکنم، ۲۰۰۰ کیلومتر از جبهه جنگ فاصله دارم، اما ناخودآگاه وارد جنگ شدم. همسرم وارد جنگ میشود و من سرپرست خانواده و فرزندانم میشوم، خواه و ناخواه ورود به جنگ پیدا میکنم. ما خاطرات جنگ بسیار خواندهایم که دختر بچهای وارد جنگ شده، بدونه اینکه خودش بخواهد. خاطرات بسیاری در آن زمان، روی داده و هنوز هم در کتابها میخوانیم از حضور دختران نوجوانی که وارد جنگ شدند بدون اینکه خودشان هیچ علاقهای داشته باشند. پس بحث جنگ در دفاع مقدس چیزی نیست که ما بخواهیم آن را تفکیک جنسیتی کنیم. زنان نیز به عنوان یک انسان وهمراهِ مردان و بالاخره یک شهروند ایرانی که مورد هجوم قرار گرفته در این برهه از تاریخ نقش مهم و پر رنگی داشته پس بنابراین ما نمیتوانیم مرزگذاری کنیم.
این نویسنده و منتقد در ادامه اظهار کرد: در این رابطه مرزبندی نمیتوان کرد. ما اینجا گرد هم آمدیم تا درباره بحث خاطرات صحبت کنیم، بحث ما خاطرات زنانه و مردانه نیست، چرا که به دنبال مرزبندی و تبعیت از قوانین فمنیستی نیستیم. اما وقتی که یک خانم کتاب «تا پلاک 140» را مینویسد و خاطراتی را مطرح میکند، همین نشان از اهمیت ثبت خاطرات جنگ دارد.
وی در رابطه با لزوم ثبت خاطرات در تاریخ گفت: حالا خاطره به چه درد میخورد؟ زمانی که تاریخ به ثبت نرسیده بود، نمیتوانستیم در رابطه با آن حرف بزنیم. در دوره اشکانیان دلاوریها و حماسههایی داشتند، اما به ثبت نرسیده و فقط سینه به سینه نقل میکردند، اما امروزه دیگر بحث سینه به سینه نیست. تاریخ از آنجا آغاز میشود که مکتوب شده پس اگر من میخواهم حقانیت خودم، دینم، کشورم و بالاخره من مورد هجوم قرار گرفته را صادر کنم تا در تاریخ بماند باید آن را مکتوب کنم. انسان از نسیان و فراموشی گرفته شده، پس من باید خاطرات جنگ را مکتوب کنم، به عنوان یک زن یا به عنوان یک انسان.
وی در ادامه با نقدی بر کتاب تا پلاک 140 گفت: نقد بسیار کوچکی که حالا بر این کتاب خواهم داشت این است که خانم خزاعی زحمت کشیدن و تا پلاک 140 را به رشته تحریر در آوردند. ایشان خیلی زیبا گفتند که من خاطرات اهالی قلم را آوردم. اما من سؤال میکنم به عنوان یک منتقد، بسیار کار جسورانهای کردند. نقدهای بسیاری بر این کتاب وارد شده که چرا نثرها متفاوت بوده؟ اما من این نقد رو وارد نمیکنم به جهت اینکه نویسنده در اینجا امانتدار بوده و خاطراتی را که ذکر شده اکثراً عیناً نقل کرده است و دست نویسنده برای لحاظ کردن دخل و تصرف ادبی بسته بوده است.
آبنوس ادامه داد: اما در این جایگاه اگر بخواهیم به نقش زنان در دفاع مقدس اشاره کنیم باید نقدی بر این کتاب وارد کرد. من این نکته را به عنوان نقد اعلام میکنم که خانم خزاعی شما که زحمت کشیدید و خاطرات را در پانصد و اندی صفحه نوشتید، چند نفر از زنان را در این خاطرهگویی لحاظ کردهاید؟ ما میبینیم که با ز هم اینجا در خاطرهنویسی، مقدار غالب مردها هستند که خاطره تعریف میکنند. ما باید آسیبشناسی کنیم که دلیل این کا ر چیست؟ آیا چون تعداد رزمندگان جنگی اکثراً مرد بودند، زنها هیچ خاطرهای ندارند؟
وی در رابطه با کتابهای نگاشته شده در رابطه با حضور زنان در جنگ اظهار کرد: ما کتابهای خاطره بسیار زیبایی از زنان داریم که بسیار مطرح شده که سرآمد همه اینها، کتاب «دا» هست که در واقع یک جرقهای بود در مبحث زنان و خاطرهنویسی. من به شخصه خودم وقتی که میخواستم خاطرات را بنویسم دچار بحث خودسانسوری شده بودم. بین زنانی که در جبهه و جنگ و در پشت جبهه بودند، خانمها زهرا حسینی و سید اعظم حسینی که نگارنده این کتاب هستند، به ما شجاعت دادند که من زن بودم، من دختر بودم من هم در جنگ شرکت کردم، من هم حرف دارم برای گفتن.
این نویسنده ادامه داد: اکثر خاطراتی که در بازار هست و درکتابها منتشر شده همه از زاویه دید مردها است. همه دوربینی است که یک مرد نگاه کرده و بیان کرده پس نقش من اینجا چی هست؟ یک مرد از خانه من به جبهه رفته و در یک خانواده مثلاً چهار نفر زن، درگیر این بحث بودهاند اما چه طور میشود که من به حاشیه رانده میشوم، شاید به خاطر تابوها، شاید به خاطر خودسانسوریها اما ما اشتباه میکنیم. من خودم را به عنوان یک زن میگویم که ما اشتباه میکنیم نمینویسیم چرا که همه محققان نیز معتقدند که نگاه یک زن و یک مرد به موضوعات متفاوت است. یک زن ممکن است ظرافتها و جزئیاتی را ببیند که مرد نمیبیند. حالا که بحث زنانهنویسی پیش میآید باید گفت گاهی باید خاطرات را از دید زنانه ببینیم. وقتی که ما یک خاطره مشترک را با مثلاً برادرم مرور میکنیم میبینیم دوربین او یک چیزهایی دیده که من ندیدم و برعکسش هم هست وقتی که باز من همان حادثه را بازگو میکنم آن خاطره را یک بار دیگر بیان میکنم، میبینم که من جزئیاتی را دیدم که اصلاً مورد نظر برادرم نبوده است. پس همانطور که خدا فرموده ما اینها را کنار هم باهم آفریدیم. بعد از این زن و مرد حالا قبیله قبیله شعبه شعبه کردیم، سلیقهها متفاوت است، نگاهها هم متفاوت است، من به عنوان یک زن اینجا حق خودم را و حق تمام همجنسهای خودم را نه به عنوان یک فمنیسم به عنوان یک انسان محفوظ میبینم. روایتهایی که بر ما رفته کم از روایتهایی نیست که بر برادرهای گرامیمان در جبهه رفته، اگر برادر من به جبهه رفته و یک بازه زمانی را در جبهه بوده و شهید شده، ممکن است خاطراتی را داشته آیا نوشته یا ننوشته؟ اما من به عنوان خواهر، همسر و یا مادر یک شهید، خودم باید بگویم بعد از شهادت برادرم چه شد.
آبنوس تأکید کرد: در نهضت امام حسین(ع) نیز همه اذعان دارند که کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود. چند کتاب تا کنون از زنانی که ماندهاند نگاشته شده؟ کتاب «فرنگیس» هست که خود حضرت آقا هم آن را تأیید کردند. یا مثلاً خانم معصومه رامهرمزی که «یکشنبه آخر» را نوشتند یا کتاب «دا» که معرف حضور همه هست. ما یک کتابی داریم از یکی از بانوان همشهری ما که دزفولی بودند. کتابی هست به نام «عصمت»، شهیدهای که با من دوست بودند. شهیدهای که بسیار مقید و با حجاب بود و تمام عمر خود را صرف معلمی کرد. در هیجده نوزده سالگی هم به شهادت رسید. این شهیده به خواب یک دختر جوان آمده و از وی خواسته بود که زندگیاش را بنویسند. ما باید برای جلوگیری از فراموشی قهرمانان زن این مطالب را بنویسیم و ثبت کنیم. باید بنویسیم جنگ چه چیزهایی را برای ما گذاشت، چه چیزهایی از سر ما گذراند و زاویه دید یک زن در این میان، صد درصد با یک مرد فرق میکند پس باید یک خاطرات زنان و قهرمانان زن را بنویسد تا بماند.
وی افزود: بحث ما این نیست که زن برتر است. اگر من زن در خانه آرامش را برای مرد تأمین نمیکردم و مسئولیت زندگی را قبول نمیکردم، چطور همسرم میتوانست به جنگ برود.
این نویسنده ادامه داد: یک کتاب دیگر در این زمینه وجود دارد از زندگینامه یک زن به نام ساره که همسر یک شهید هست. ساره زندگی دوستداشتنیای داشته و نمیخواسته که همسرش به جبهه برود با چند بچه کوچک اما همسرش در جبههها شهید میشود و ساره مسئولیت فرزندان را بر عهده میگیرد. واقعاً باید این زاویه دید در تاریخ ثبت بشود یعنی همه، همه مادران، خواهران و همسران با شور و شادی و شوق همسران خود را به جبههها میفرستادند و این، بارعظیمی برای آنان بود. من به شخصه مثلاً یک بچه داشتم، همسرم به جبهه میرفت، خودم دانشجو بودم، زمانی که نفت گیر نمیآمد، آیا من باید مسئولیت قبول میکردم؟ حفظ جان این بچه را، حفظ جان خودم را، بر عهده میگرفتم؟ زن پا به پای مرد در جنگ بود، نه بحث فمنیست نه بحث ایدئولوژیک است. نه هیچ بحث دیگر. نوشته، زننوشت باید باشد. حالا این کتاب بسیار بسیار قدم نویی است که آمده از زبان اهالی قلم نوشته شده است اما من این نقد را وارد میکنم در این مبحث که ما داریم بحث زن در دفاع مقدس را مطرح میکنیم. من معتقدم در این کتاب پانصد صفحهای نقش زنها مثل بقیه مواردی که ما قصور کردیم، کم است. راجع به نقش زن در دفاع مقدس ، خانم معصومه آباد که باز هم معرف حضور همه دوستان هست کتاب من زنده هستم را نوشته اینها تابوهای ما را شکستند. اینها عزیزانی هستند که ما باید قدردان آنها باشیم، باعث شد که ما اینجا بشینیم و بعد از چهل سال از شروع جنگ در چهلمین سالی که از شروع جنگ گذشته بنشینیم اینجا و درباره نقش زن و اهمیتی که دارد بحث کنیم.
فرزانه قلعهقوند، نویسنده و معاون پژوهشی انتشارات پیام آزادگان در ادامه این نشست ضمن تشکر از خانم خزاعی اظهار کرد: خانم خزاعی افرادی را آوردهاند که قالب این افراد مرد هستند. طبیعتاً زنان حضور فیزیکی کمتری در جنگ داشتند. اصولاً ما اگر بخواهیم دستهبندی خیلی سریعی در این رابطه انجام بدهیم باید گفت اینکه زنان ما در جنگ یا حضور مستقیم داشتند مثل زنهایی که مناطق مرزی و جنگی زندگی میکردند یا زنانی که بیشتر بعنوان امدادگر رفته بودند که نمونهاش خانم آباد که ایشان به عنوان امدادگر به جبهه رفته بود و اسیر شد و یا دستهای هم هستند از زنانی که مظلومانه دیده نشدند.
وی ادامه داد: در این میان باید گفت خانوادههای درگیر در جنگ از خانواده دفاع مقدس هستند. مادر، همسر، دختر و خواهران. اگر بخواهیم این تفکیک زنانه مردانه را داشته باشیم ـ اگر چه من هم به این مرزبندی اصلاً اعتقاد ندارم و به قول نویسنده روس جنگ چهره زنانه ندارد ـ اما زنها چه بخواهیم چه نخواهیم، در جنگ حضور پیدا میکنند، مستقیم یا غیرمستقیم. مثلاً نسل ما که در جبهه حضور نداشته اما پشت جبهه فعال بوده است غیرمستقیم در جنگ نقش داشته است اما از اینها خیلی کم گفته شده است. متأسفانه نویسندههای زنی هم که ما داریم جز چند مورد که اسم بردیم یا خودشان نویسنده هستند و خاطرات خود را نقل کردهاند یا خاطرات یک زن دیگر را روایت کردهاند. اما مثلاً ما نویسندگان زنی داریم که کارهایی از شهدا و اهالی دفاع مقدس یعنی از مردان مینویسند.
قلعهقوند تصریح کرد: من از زنانه انگاشتن قلم میپرهیزم و آن را نمیپذیرم. سعی میکنم دوری کنم از این مسأله چون اصلاً اینجا بحث جنسیتی نیست. ما به عنوان انسان چه بخواهیم چه نخواهیم در جنگ حضور داشتیم. جنگ مثل یه ویروس است، همه جا وارد میشود، چه من به منطقه جنگی رفته باشم و چه نرفته باشم. حضور عزیزان ما، برادران و پدران و پسران ما در جنگ، اتفاقاتی است که ما را درگیر جنگ میکند بنابراین ما نیز حضور داریم. لزومی ندارد که من قلم زنانهای برای روایت داشته باشم، اتفاقاً این قلم زنانه داشتن یعنی خیلی لطیف نوشتن در واقع ما اصل داستان را فراموش میکنیم. اصل کسی که میخواهیم از او بنویسیم. فراموش میکنیم خود ماجرا را و شاید اصلاً نتوانیم آنگونه که باید و شاید به آن بپردازیم. من فکر میکنم که اگر ما سراغ افرادی که در جنگ حضور مستقیم نداشتند، برویم خیلی بهتراست. معمولاً کمتر به این موضوعات پرداخته شده یا حداقل کمتر مردی سراغ چنین افرادی رفته که حضور غیر مستقیم داشتند.
وی در رابطه با جامعه هدف خود گفت: جامعه هدفی که من دارم با آن کار میکنم، جامعه آزادگان و اسرای جنگی است. شما ببینید همسر یک شهید با همسر یک اسیر خیلی فرق میکند. همسر یک شهید عزیزش از دست رفته، یک خبری از عزیز به شهادت رسیدهاش به او میدهند و میگویند که این قبر همسر توست و این دیگر قرار نیست امانتداری بکند. حداقل در این دنیا فرزندان این شهید را چند صباح دیگر به او تحویل دهد و بگوید شما رفتی و این بساط. اما همسر یک اسیر خیلی فرق میکند، همیشه در تب و تاب است که اینها امانتهای من هستند، یا در خوف و رجای چشم انتظاری میماند. نگران اینکه من چگونه بچه ایم را باید تحویل جامعه بدهم تا نزد آن آزاده روسفید باشم هنگامی که بازگردد. هیچکسی زخمهای پشت پرده این همسر اسیر را ندیده که چندین سال منتظرش بود به تمام معنا، فرزند را تربیت کند، زمینه تحصیلش را فراهم کند، زخم زبان بشنود، که فراوان داشتیم کسانی که در جامعه سنتی زندگی میکردند و باید زخم زبان اطرافیان را تحمل میکردند. اگر به این صورت باشد، برای من قابل قبول است که ما بیاییم خاطرهنویسی زنان را در دفاع مقدس بخواهیم توجیه کنیم والا اگر اصل این باشد که من بعنوان یک بانو و یک زن بخوام از جنگ بنویسم و زنانه بنویسم این اصلاً مرزبندی درستی نیست کما اینکه اگر واقعاً گاهی این اتفاق میافتد این هست که خود من فکر میکنم خاطرات جنگ به آن چیزی که از جنگ مانده مثل بچهام نگاه میکنم، چون این حس مادرانه را فقط یک زن میتواند داشته باشد. حس مادرانه مادری که از بچهاش صیانت میکند، و همانگونه میتواند از خاطرات جنگ هم صیانت کند یعنی با کلامش، با لطافتش، با طبع لطیفش، با حس زنانهاش میتواند دور این خاطرات یه دیوار نازک حریر بکشد که بتواند آن را برای نسل بعد به یادگار بگذارد. البته این به نظر من باز هم باید آسیبشناسی شود که چقدر ماندنی هست.
قلعهقوند در ادامه اظهار کرد: وقتی که من قرار است به عنوان یک بانوی نویسنده بخواهم در رابطه با جنگ بنویسم، آیا این برای نسل امروز جالب است یا برای فردا؟ چون من همیشه میگویم نسل فردا نسلی که جنگ را ندیدند، حتی همین امروز هم آنها که جنگ را ندیدند دنبال چراییاند؟ چرا جنگ شد؟ چرا این اتفاق افتاد؟ آنوقت من با قلم زنانه خودم چه چیزی را میخواهم ثابت کنم؟ بنابراین خود ترجیح میدهم که زنانه ننویسم، فقط بنویسم، یعنی به عنوان یک انسانی که به هر حال باید احساس مسئولیت داشته باشد که از جنگ میخواهد بنویسد، بنویسم.
وی با اشاره به کتاب آذر خزاعی گفت: فقط چیزی که از کتاب تا پلاک 140 باید بگویم این بود که دلم میخواست باز در این کتاب سراغ افرادی میرفتیم که خودشان زمان جنگ را حتماً زندگی کرده بودند، نه اینکه یک کودک پنج ساله بوده در آن زمان. کودک پنج ساله یک تصوری از موشکباران دارد، از اتفاقات زمان جنگ دارد، ولی درک و دریافتی که یک آدم هجده ساله دارد را قطعاً ندارد.
در ادامه این نشست الهه کسمایی، تهیه کننده ارشد تلویزیون و مدرس دانشگاه ضمن تشکر از نویسنده کتاب «تا پلاک 140» گفت: تشکر میکنم از خانم خزاعی برای نوشتن این کتاب. خوب ببینید به هر حال جنگ حادث شد. وقتی که جنگ بر ما حادث میشود، تفاوت سنی و جنسی و تو کجا هستی و من کجا هستم در حقیقت وجود ندارد. یعنی جنگ مانند یک میهمان ناخوانده میآید و مثل یک سیل همه را میبرد حالا کم و زیادش را جغرافیا و دوری و نزدیکی از اون حادثی که اتفاق افتاده، تعیین میکند. من خاطرهای را که در این کتاب در حقیقت نوشتم که میخواهم اصلاً پایهای بشود برای صحبت کردنم. خاطره خودم، خاطره یک دختربچهای هست که دوران در حقیقت نه سالگی تا دوازده سالگی یعنی کودکی دومش را در جنگ میگذراند. به این جهت که ببینید ما وقتی که درمورد بچهها در جنگ صحبت میکنیم باید تحقیقاتی صحبت کنیم، کارشناسی صحبت کنیم، محققانه صحبت کنیم، بخاطر اینکه بچهها خودشان مستقیماً درجنگ ممکن است که حضور داشته باشد، مثل بچههایی که در خرمشهر و به هر حال در کرمانشاه و فضای جنگی که بوده حضور داشتند و در حقیقت یک جورهایی بزرگ شدند، مردان و زنانی شدند که کودکی و نوجوانی نکردند. من از آن دیدگاه نمیخواهم حرف بزنم چون واقعاً آنجا نبودم. من از دیدگاه کودکی دوم یک دختربچه در این کتاب خاطره نوشتم که در حقیقت بقول خانم قلعه قوند، نقطه دید من از دید بزرگسالان من هست، یعنی مادری که پشت جبهه کمک میکند و پدری که به جهت مأموریتهایی که دارد به هر حال چون دولت مأموریت میداد به افرادی که استخدام بودند و ایشان میرفتند در جبهه، هر چند وقت یک بار برمی گشت و پدری که وقتی میرفت، چهرهاش سفید بود، خیلی استوارتر و خندانتر بود وقتی برمیگشت اولین چیزی که از او میدیدم تکیدگی بود، سوختگی چهره و لاغری بود و هر دفعه که بر میگشتند یه چفیهای هم همراهشون بود چون آنجا خیلی گرم بود معمولاً باید داشته باشند، عرقشان را پاک میکردند و آنقدر پاک کرده بود صورتش را و آنقدر نازک شده بود، من اصطلاح پوست کاغذ و پیاز را بکار میبردم، تصوری که از برگشت این پدر داشتم برای من این بود و مادری که بافتنی میبافت، کمک میکرد و سعی میکرد برای جبههها در لحظاتی که به هر حال هوا سرد میشد، بتواند کمکهایی کند اما حالا بحث من بر سر این هست که چرا باید دخترهای اواخر دهه چهل و پنجاه که درجنگ مثل من بچهگیشان را گذراندن و حضور داشتند، باید خاطراتشان را بگویند. بخاطر اینکه الان به میانه رسیدند و این میانه در کار، در زندگی، در مادری کردنشان و در ارتباطها چیزهایی را بیرون میآورد. چیزهایی که هم خوب و هم بد است، یعنی هم خوبیهایی دارد و هم بدیهایی دارد که الان اینجا جای سخن گفتن از آن نیست. من نمیتوانم به شما بگویم که تأثیری که روی ازدواج گذاشت چه جور بود. تأثیر خیلی خوبی نبوده یا تأثیری که مثلاً روی صبرشان گذاشت. اینها باید درحقیقت بررسی شود، اما اگر بخواهیم یک مقدار محققانهتر به این موضوع نگاه کنیم، این هست که میخواهم یه کد خیلی کوچک بدهم، این هست که باید این دخترها بنویسند و اتفاقا برگشت کنند، نقطه دیدشان را دوباره نگاه کنند و ببینند که از جانب چه کسی به جنگ نگاه میکنند و چه تأثیری گرفتهاند. من اتفاقاً میگویم که خانمها باید بنویسند و اتفاقاً هم میگویم زنانه بنویسند، به دلیل اینکه ما در تاریخ ادبیات مان زنانی را داشتیم که مثل پروین اعتصامی شعر میگفتند ولی با ابزار زنانه، با غم و سوز ظلم را تشریح میکند. قطعاً و قاعدتاً من بعنوان کسی که کودکی دومم را در جنگ گذراندم الان به یک چیزهایی دارم میرسم که قطعاً و قاعدتاً دخترانی که درجنگ نبودند، ندارند ولی من دارم. هم ضربه خوردم هم چیزهای خوب یاد گرفتم.
وی افزود: بچه های زیر نه سال به جهت اینکه به هر حال یک دنیا و یک رویه جادویی دارند، چیزهایی را که اطرافشان هست درونسازی میکنند، یعنی بچههایی که زیر نه سال هستند و جنگ را دیدهاند، درونسازی میکنند. درونسازی یعنی چه؟ یعنی که من اگر زیر نه سال هستم، همه دنیای من پدر و مادرم هستند من حس میکنم درونیاش میکنم.
وی در ادامه با بسط این موضوع اشاره کرد: درونسازی در من نوعی در آن سالها اینگونه بود که وقتی چیزی خراب میشد، من زیر نه سال حس میکردم این تقصیر من است که خراب میشود، وقتی جنگ حادث میشود و اگر پدر مادری حضور نداشته باشند و حضور قوی نداشته باشند، بچه احساس ناامنی و اضطراب میکند و با جنگ ناامنی و اضطرابی که در حقیقت بوجود میآید تبدیل به یک دلهرههای کودکی میشود و تقصیرانگاری برایش بوجود میآید. که این تقصیرانگاری زیر نه سال الان در دخترهای اواخر دهه چهل و پنجاه مشکلاتی را بوجود آورده حالا در حقیقت این تقصیرانگاری، احساس طرد شدگی برایشان بوجود میآورد، اینها بحثهایی است که باید تحقیق شود و نمیتوانیم بگوییم همه دخترهای زیر نه سالی که در جنگ ایران و عراق مثلاً فضای جنگ را تجربه کردند، طرد شده هستند، نه بحث این است که من به عنوان فردی که خود از بچههای دهه چهل و پنجاهی هستم که از جنگ چیزهای خوبی را با خودم آوردم، هم چیزهای خوب و هم بد.
کسمایی افزود: حالا این نوجوان دختر در روز های بعد از جنگ در مواجه با دنیا به جایی میرسد که خواستههایش باید محدود شود، هنر، موسیقی، سینما، تئاتر، تلویزیون، حالا خیلی چیزهای دیگر که بچهها در حقیقت در این سن که ارتباطشان با دنیا برقرار میشود میخواهند به آن دست یابند. بلوغ هویت در حقیقت در این سن شکل میگیرد و تأثیراتی روی آنها میگذارد که بنظر من این تأثیرات محدودشان میکند، یعنی در حقیقت جنگ در اولویت قرار میگیرد. همواره در جنگها، هنر و فرهنگ در انتها قرار میگیرد.
کسمایی در ادامه سخنان خود اظهار کرد: حالا تصور کنید ما یک سری بچه داریم که قرار است برای آنها کار فرهنگی شود، چرا که اینها قرار است آیندهسازان این کشور باشند. در حال حاضر ما در میانه قرار گرفتهایم به گونهای که کار میکنیم، فکر میکنیم، مادری و پدری میکنیم. باید مقداری محققانهتر به جنگ نگاه کرد. خاطرهها خیلی خوبند، به خاطر اینکه از دل خاطرهها فکرها و متنهای تحقیقاتی بیرون میآید، یعنی من این را خیلی سال پیش که از بین خاطراتی که از جنگ بعنوان یه دختر بچه داشتم در کیهان بچهها چاپ کرده بودم اما یادم رفته بود تا اینکه خانم خزاعی من را وادار به فکر کردن کرد، اینکه باید محققانهتر به جنگ، کودک، تأثیراتی که جنگ بر کودکان میگذارد، نگاه کنیم. در آن دوره دهه چهل و پنجاه این تاثیرات بر ما گذاشته شده و تأثیراتی که الان داریم میبینیم و به نظر من باید این جمع بیایند و کم کم خودشان را پیدا کنند و شروع کنند از همین خاطرات متنهای درستتر تحقیقاتی را بوجود بیاورند. این نوشتهها برای دنیا مفید است برای صلح، برای نوشتن چیزی بهتر که حتی به صلح کمک میکند. برای نوشتن چیزهای بهتری که حتی به همه بچههای جهان کمک میکند، چرا که وقتی پای بچه در میان است، در همه جای دنیا، یعنی ما میرسیم به اینکه دیگه ما نمیتوانیم بگوییم که مثلاً من را مرز یا ایدئولوژی محدود میکند، بچه، بچه است، بچه باید بچگیش را بکند، بچه باید لذتش را ببرد، بعد چگونه میخواهد بخورد به این دیوار جنگ، خوب است که ما تجربیاتمان را به این دنیا بدهیم. یک اتفاق خیلی خوبی که میافتد این است که الان که همه جا و همواره ایران دارد محکوم میشود به جنگ و ستیزه و ... به نظرم بعد بینالمللی خواهد داشت که مطرح شود عدهای نشستند و فکر کردند برای بچه ها. از دل جنگ یک چیزهایی را آوردهاند که به درد همه دنیا میخورد و این دیوارها شکسته میشود. خیلی جای کار دارد. من یک مقالهای هم چند سال پیش اتفاقاً ترجمه کردم هنوز هم فرصت نشده چاپ کنیم درمورد جنگ عراق با کویت که اصلاً تلویزیونهای دنیا چکار کردند وقتی که جنگ حادث شد و عراق به کویت حمله کرد و یک دفعه تمام تلویزیونهای دنیا گفتند که ما چکار باید بکنیم؟ تجربیات خوبی است. همواره میگویند که باید به بچهها امنیت داد. چگونه؟ این چگونگی در خاطراتی است که میتواند مورد تحقیق قرار گیرد.
در ادامه این نشست فرزانه فخریان، مترجم و معاونت فرهنگی انتشارات سروش به موضوع این نشست که زنان در دفاع مقدس و خاطرهنویسی است اشاره کرد و گفت: خوشحالم که امروز ما با محوریت کتاب «تا پلاک 140» قرار است که یکی ازنشستهایی را جمعبندی کنیم که به موضوع زنان در دفاع مقدس و خاطرهنویسی میپردازد.
وی ادامه داد: قرار بود که من درمورد این موضوع به صورت بینالمللی صحبت کنم. آنقدری که ما اطلاع داریم از ادبیات خاطرهنویسی و گزارشگری زنان از جنگها یک نکته اصلی که درمورد کتاب تا پلاک 140 وجود دارد و من به همان بخش زنان در دفاع مقدس و خاطرهنویسی اشاره میکنم این است که این کتاب یک انتخاب دارد، اینها خاطرات اهالی قلم از دفاع مقدس است وهمین امر، نقش آن بانویی که این کار را نوشته، به ما بیشتر از هر چیزی نشان میدهد. من نمونهای سراغ ندارم که در ادبیات خاطرهنویسی دنیا چنین آنالیزه کردنی دیده شده باشد. چنین شخصیتسازی و نوشتن از دفاع مقدس اتفاق افتاده باشد. مثالی که خانم قلعهقوند زدند از کار خانم سوتلانا آلکساندرونا الکسیویچ جنگ چهره زنانهای ندارد، چون ایشان نوبل گرفته، خیلی معروف شد یا کارهای دیگری که به هر نحوی معروف نشدند یا ما در ایران ندیدیمشان. در آنها انتخابی نیست و این انتخاب هوشمندانه یک خصوصیتی را به کل کار وارد کرده اینکه برای مثال اگر بگوییم اینکه ما خاطرات پرستاران از جنگ را میخواهیم بنویسیم، اینها آن زمان پرستار بودند ولی خیلی از اهالی قلم الان اهالی قلم هستند و لزوماً درزمان جنگ در این طیف قرار نمیگرفتند.
فخریان افزود: این یعنی غیر از اینکه خانم خزاعی انتخابی داشته باشد و آن کسی که روایتگر است، روایت میکند و آن کسی که دست به قلم است، مینویسد. پس طی تمام خاطراتی که دارد نگاشته میشود، یک انتخاب را انجام میدهد و بهترین و خاصترین خاطرهاش را ارائه میدهد. این مهمترین خصوصیت این کتاب است که هم انتخاب زنانه در آن هست و هم جامع. به نظرم این دقت است که این آنالیزه کردن هم نتیجهاش چیزی است که فرقی نمیکند زن گفته باشد یا مرد. بالاخره این دوستان خاطرهای را گفتند که برایشان پررنگ بوده و به نظرشان میآمده که میتواند در کنار خاطرات کسانی دیگر قرار بگیرد.
وی در ادامه تصریح کرد: در ادبیات دنیا یک تفاوتی با ما وجود دارد و آن این است که همانطور که دوستان اشاره کردند و تفاوت فاحشی هم هست، اینکه زنان ما مجبور نبودند در جنگ باشند، ولی در جنگهای دیگر دنیا مثل جنگهای جهانی، زنانی در روسیه در آلمان، در فرانسه مجبور بودند که مثل یک سرباز در جنگ باشند و هیچ تفاوتی جنسیتی با مردان ایجاد نمیکرد. امدادگرها لزوماً زن نبودند، مردها هم بودند اتفاقاً به خاطر این که میتوانستند مقاومت داشته باشند، برای کمک به کسانی که آسیب دیدند. این تفاوت بزرگی است که ما در روایت زنانمان از جنگ از زنان در جنگ داریم.
فخریان اظهار کرد: جزئینگریای که خانم آبنوس به آن اشاره کردند با عنوان اینکه یک زن به جزئیات دقت میکند، در ادبیات دنیا به صورت افشاگری اتفاق افتاده و اتفاقاً این جزئینگری در ادبیاتی که دیده شده نیست. مگر آنجایی که به مرز افشماگری رسیده چون اینها اصلاً در موقعیتی نبودند که بتوانند نگاه زنانه داشته باشند. کاملاً نگاه یک انسانی که سرباز است را داشتند. به همین خاطر دیدشان تفاوت خاصی با دید یک مرد ندارد، الا آنجایی که به سختیهای فاحشی که درگیرش شده بودند اشاره میکنند. آن لطافتی که خانم کسمایی به آن اشاره کردند را در ادبیات دنیا نمی بینیم. حالا در آنهایی که دیده شده اند، طبیعتاً ما همه را ندیدیم ولی در آنهایی که خیلی برجسته شدند و افراد مختلفی روی آنها کار کردند این لطافت دیده نمیشود چون اصلاً زن به مثابه زن در آنجا دیده نشده. زن آنجا یک سرباز بوده، یک عنصر که درواقع به عنوان یک عامل دیده شده تنها برای اینکه مسیری که مدنظر است را پیش ببرد درحالی که در جنگ ایران، اینطور نبوده است.
وی در پایان تصریح کرد: عموم روایتهایی که در این کتاب آمده چه از زنان چه از مردان به خاطر نگاهی که نویسنده داشته، ترجمهشان بسیار راحت است چرا که یک بار پالایش شده است، بنابراین به راحتی میشود روی این کتاب کار کرد و امید است که این اتفاق بیفتد و ما ترجمه «تا پلاک 140» و جهانی شدنش را هم ببینیم.
نظر شما