سومین جلسه از سلسله برنامههای «ملاقات با داستاننویس فارسی» بهمیزبانی دکتر راجیندار کومار رئیس دپارتمان ادبیات فارسی دانشگاه دهلی با حضور «مسعود بُربُر» نویسنده رمان «مرزهایی که از آن گذشتی» (نشر ثالث) و مجموعه داستان «اینجا خانه من است» (نشر کتاب آمه) و جمعی از اساتید و دانشجویان ادبیات فارسی هند بر بستر فضای مجازی برگزار شد.
در آغاز جلسه دکتر راجیندار کومار، رییس دپارتمان ادبیات فارسی دانشگاه دهلی بعد از خوشآمدگویی به اساتید و دانشجویان شرکتکننده در جلسه به معرفی اجمالی بُربُر پرداخت و از شرکتکنندهها خواست تا سوالاتشان را درباره دو داستان کوتاه ارسالی «انبار دانهها» و «صدایی در تاریکی شب میپیچد» از بُربُر مطرح کنند.
«بلال اسدق» پژوهشگر در حیطه «روزنامهنگاری در قرن نوزدهم» و دانشجوی دکتری دانشگاه دهلی اولین سوال را پرسید. پرسش او درباره معیار و میزان استفاده واژههای غیرفارسی در داستانهای فارسی بود. مثالهایی که برای این واژهها آورد، کلماتی مثل پی وی سی، فایل، دیجیتال، میکروفن، ساندویچ، لامپهالوژن و ...بود که در داستان انبار دانههای مسعود بُربُر به کار رفته بود.
بُربُر در پاسخ به این سوال گفت: کلماتی که مثال زدید در زبان مردم رایج است و اگر برابر-نهادهایی هم برای آنها در نظر گرفته شده، واژههایی ناملموس هستند و استفاده از آنها خواندن و فهم داستان را سخت میکند. بههمین دلیل من اگرچه بیشترین تلاشم را میکنم که از فارسی پاکیزهای در داستانهایم بهره بگیرم، اما جایی که سَرهنویسی به فهم داستان لطمه بزند، از این کار پرهیز میکنم.
سوال دوم را «مختار احمد» درباره نحوه شخصیتپردازی بُربُر در داستانهایش پرسید و اینکه برای پرداخت شخصیت تحت تاثیر فضا و افراد اطرافش است یا تحت تاثیر نویسندههایی خاصی قرار میگیرد؟ مسعود بُربُر در جواب گفت: هر نویسندهای بیتردید تحت تاثیر اتفاقات و اشخاص اطرافش قرار دارد و بدون شک تحت تاثیر داستانها و نویسندههایی هست که از آنها داستان خوانده است. من هم حتماً در جزییات شخصیتپردازیهایم از آدمهای واقعی ایده گرفتهام اما کمتر پیش آمده شخصیتی را عینا از واقعیت به دنیای داستان بیاورم.
بُربُر از جیمز جویس، ویلیام فاکنر، ولادیمیر نابوکوف و ارنست همینگوی بهعنوان نویسندگان غربی که به آنها علاقه دارد، نام برد که جدای از ادبیات کهن ایران، تاثیر زیادی روی داستاننویسی او گذاشتهاند.
وی ادامه داد: بیشتر از فضاها و مکانهای اطرافم در داستانها استفاده میکنم تا از شخصیتهایی که در تجربههای شخصی دیدهام. بهعنوان مثال خانه قدیمی است که بهمن و کیانوش دو شخصیت رمان «مرزهایی که از آن گذشتی» در سفری به آن خانه میروند، مشخصا از خانه قدیمی که من در اطراف کاشان مدتی در گذشته در آن ساکن بودهام، تصویرسازی شده است.
«بلال اسدق» درباره میزان دخالت مترجم در ترجمه متنی که در دست ترجمه دارد، برای فهم بهتر خواننده پرسید و اینکه آیا مترجم اجازه بسط اثر در ترجمه همچون ذبیحالله منصوری را دارد یا نه؟ بُربُر در پاسخ، با اشاره به اینکه در اینباره مترجمان و متخصصان آن حوزه باید نظر بدهند، بیان کرد: به گمان من مترجمانی میتوانند متن را بهخوبی و قابل فهم ترجمه کنند که علاوه بر تسلط به زبان مقصد حتی بیش از زبان مبدأ، تسلط بر فرهنگ دو زبان هم داشته باشند و آشنا به شیوههای روایی هر دو زبان باشند تا بتوانند به جای ترجمه لغت به لغت، هم مفهوم و هم ویژگیهای ادبی و روایی متن را منتقل کنند. اما بسط اثر برای تفهیم موضوع احتمالاً به حوزه اقتباس و ترجمه آزاد پا خواهد گذاشت.
این نویسنده ایرانی در ادامه تصریح کرد: بیش از هر چیز داستان و جهان داستانی برایم اولویت دارد و در تلاش هستم راههای «آفرینش جهان داستانی» را بیابم. رویکرد مورد علاقهام در شناخت داستان هم، روایتپژوهی است. از نظر موضوعی هم به میراث تمدن ایرانی، زیستبوم ایران، آزادیخواهی و البته روابط انسانی توجه ویژه دارم و به ادبیات داستانی و روایی کهن ایران بسیار علاقهمندم و برای فهم و بهرهمندی از آن تلاش میکنم.
در ادامه نشست دکتر راجیندار کومار، میزبان جلسه درباره نمادین بودن داستان بُربُر سوال کرد که نویسنده داستان «انبار دانهها» اینگونه پاسخ داد: نمادین بودن یک داستان به خوانش خواننده از آن بازمیگردد و به ارجاعاتی که عناصر درونی داستان با عناصر بیرون از آن در ذهن خواننده ایجاد میکنند. من جملهای در آغاز داستان نوشتم تا هم تعلیق و کششی ایجاد کرده باشم و هم دوربین روایت و توجه مخاطب را به درون شخصیت اصلی متوجه کرده باشم که در پایان داستان میفهمیم این برگرداندن دوربین به درون خالی اما سیر شخصیت چه معنایی در داستان دارد.
در پایان جلسه رییس دپارتمان ادبیات فارسی دانشگاه دهلی از مسعود بُربُر خواست تا درباره چگونگی درک و فهم داستانهای مدرن و پسامدرن توضیحی برای دانشجویان بدهد و جایگاه داستان خودش را در این میان مشخص کند.
وی پاسخ داد: حتما توضیح این موضوع زمانی مفصلی را میطلبد اما در چند جمله شاید بتوان گفت که در داستان پیشامدرن قهرمانی داشتیم که با یک ماجرای بیرونی درگیر میشد و بر آن فائق میآمد. در داستان مدرن، قهرمان به شخصیت بدل شد و توجه ما به جای ماجرای بیرونی به تحول درونی شخصیت متوجه شد و سرانجامِ داستان هم به روشنی داستان پیشامدرن نبود. در داستان پسامدرن از آنجا که اساسا روایتی یکپارچه برای فهم جهان و شخصیت وجود ندارد، پس شاید اصلا دیگر شخصیت حتی به معنای مدرن آن را هم نتوانیم در داستان بیابیم و نوعی ازهمگسیختگی شخصیت و روایت و پیرنگ را شاهد هستیم. با این تعاریف داستانهای من قاعدتا در زمره داستان مدرن میگنجد که گاه مؤلفههای پسامدرن هم در آن بروز پیدا میکند و تنه به مرزهای پسامدرن میزند.
نظر شما