محمد عابدی استادیار و عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در یادداشتی به دلایل عقلی تدبیر و مدیریت حیات بشر توسط امام پرداخت و علاوه بر آن به روایتهایی که این دلایل را تقویت میکنند اشاره کرد.
بشر اجتماعی چارهای نداشته و ندارد که یا هدف را خودش تشخیص میدهد و قدرت اجرایی تامین هدف زندگی را نیز خودش منصوب کند که همان نظامهای اجتماعی و سیاسی بشرساز هستند که مکاتب مختلف و بسیار متنوعی را بر این مبنا پدید آورده و جامعه خود را تدبیر کردهاند یا شناخت هدف را به خداوند سپرده و هدف زندگی را از او جویا شدهاند و راهبر و تامین کننده این مسیر را نیز از او خواستهاند. خداوند نیز هدف از زندگی را تامین سعادت و رسیدن به قرب الهی معرفی کرده، و در پاسخ به «چگونگی تامین هدف زندگی» هم نظام امامت را ایجاد کرده است. بر اساس این نظام افرادی معین شدهاند که دسترسی به امر و نهیها و قانونهای الهی که مسیر عبودیت و بندگی را نشان بدهد، دارند.
تدبیر و مدیریت حیات بشر توسط گروه اول (امامت بشری انسان) به دو دلیل مهم همواره با نقصان و ناکامی مواجه بوده است و بشر را به ضلالت و گمراهی کشانده است: اول: نقصان احاطه علمی بشر (و ما اوتیتیم من العلم الا قلیلا) و نقص شناخت از معادلات فراگسترده هستی و مناسبات میلیاردها انسان با همدیگر و با طبیعت و مصالح دنیایی و مصالح اخروی فرد فرد انسانها و مقتضیات حیات مادی و حیات روحی آنان و... (شبهات علمی). دوم: وجود غرایز متنوع در انسانها که برخاسته از بعد مادی و فقیر آنان است ( انتم الفقرا). برای همین در طول تاریخ هر حکومتی که بر ویرانههای حکومت قبل سامان یافته، قوانین را مطابق امیال خود تغییر داده است و بخش مهمی از تغییرات علاوه بر تغییر شناختها و ادعای تکامل شناخت، مربوط به تامین خواستهای و هواهای فردی و اجتماعی و منطقهای و ملی و نژادی و.... بوده است (شهوات عملی).
نتیجه اینکه قوانین مهمی که انسانها برای حیات اجتماعی و سیاسی تشریع میکنند یا آلوده به شبهات علمی است که از محدویت دستگاه شناختی آنان ناشی میشود یا آلوده به امیال و خواستهای خودخواهانه و خودبینانه بشر و جامعهها بوده است.
در فرهنگ قرآن نیز از دو گروه امام هدایت و امام ضلالت؛ امام نور و امام ظلمت، امام آتش و ... یاد می شود. «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا»، «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنْصَرُونَ.» و جالب اینکه در هر دو مورد واژه جعل به کار رفته است و اینکه از لحاظ تکوینی و وجودی (توحید افعالی) هر چند حاکمان ظلمت بر خلاف خواست تشریعی الهی، حکومت و امامت را غصب میکنند، ولی باز این وضعیت خارج از اراده تکوینی الهی نیست.
در هر صورت بشر در این مورد ناگزیر از انتخاب یکی از دو مسیر است. او ذاتا نیازمند امام است و اگر امام هدایت را انتخاب نکند امام ضلالت خود را بر جامعه انسانی تحمیل خواهد کرد. جامعهای که امامت خلیل را نپذیرد ناچارا تحت امامت نمرود خواهد ماند؛ اگر امامت موسی را نپذیرد در امامت فرعون خواهد ماند و حتی اگر لحظهای (به اندازه جهل روز) غیبت امام حق صورت بگیرد بشر استعداد آن را دارد که به امامت سامری تن در دهد و این خاصیت حیات بشر است.
امام عسکری در روایتی به مسئله ولایت امر و «امام حق» مورد نظر خداوند توجه میدهد و اینکه خداوند از جایگزینی ولیّ، امری غیر از آن که خود در نظر دارد نهی کرده است. سفیان بن محمد میگوید از امام حسن علیه السلام ضمن نامهای سؤال کردم، منظور از وَلیجَه در آیه «ولَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّه ِ وَلارَسُولِهِ وَلاَالْمُؤْمِنینَ وَلیجَةً» (توب،16)؛ «غیر از خدا و رسولش و مؤمنان را محرم اسرار خود قرار ندادند.» چیست؟ و با خود فکر میکردم که منظور از مؤمنین در این آیه چه کسانی است؟ امام در جواب نامه من نوشت: «اَلْوَلیجَةُ الَّذی یُقامُ دوُنَ وَلِیِّ الاْمْرِ. وَحَدَّثَتْکَ نَفْسُکَ عَنِ الْمُؤْمِنینَ: مَنْ هُمْ فی هذَا الْمَوْضِعِ؟ فَهُمُ الاْئِمَّةُ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ عَلَی اللّه ِ فَیُجیزُ أَمانَهُمْ؛ ولیجه کسی است که به جای ولی امر (امام حق) نصب میشود، اما اینکه در خاطرت گذشت که منظور از مؤمنین در آیه کیستند؟ پس آن مؤمنان، امامان بر حقاند که از خدا برای مردم امان میگیرند و خداوند امان آنها را مورد قبول قرار میدهد.» ( اصول کافی، ج1، ص508).
بنابر آنچه بیان شد، بر خلاف هجمههای سنگینی که به جوامع دینی وارد میشود، امامت پدیدهای خارج از جامعه نیست که دین بخواهد به جامعه تحمیل کند، امامت پاسخ به نیازی است که جامعه ابراز کرده است؛ پاسخی از سوی انسان (امامتی بشر ساخته برای بشر)؛ پاسخی از سوی خدای انسان ( امامتی خداخواسته برای بشر). ( وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا؛ انبیا،73). تنها تفاوت جوامع دینی و غیر دینی در همین مسئله است.
با این منطق است که ما امامان خود را امام هدایت مینامیم، (ائمه یهدون بامرنا) و معتقدیم امامت تا روز قیامت ناچار به تداوم است. بنابر این هم اصل نیاز به امام و هم نیاز به امام تا لحظه برقراری حیات در زمین امری عقلی است که البته روایات و نقلهای معصومان موید آن است.
امام عسکری در نامهای که به اسحاق بن اسماعیل نیشابوری (از یارانش) نوشته ضمن پاسخ به شبهاتی پیرامون واجبات مالی (مانند خمس و زکات . .) فلسفه امامت را توضیح می دهد: «به راستی که خدا از منت و رحمتش، واجباتی را بر شما مقرر کرد، نه به خاطر نیازی که به آنها داشت، بلکه به جهت محبت به شما - که جز او شایسته پرستش نیست - تا بد را از خوب جدا کند و آنچه را در دل دارید، بیازماید و برای رسیدن به رحمت خدا بر همه سبقت گیرید و مایه تفاضل مقامهای بهشتی شما شود، لذا حج و عمره و اقامه نماز و پرداخت زکات و انجام روزه و پایبندی به ولایت را بر شما مقرر داشته است . برای فهمیدن فرائض دری را به سوی شما گشوده است و کلیدی برای رسیدن به آنها قرار داده است. اگر محمد صلی الله علیه و آله و اوصیای از فرزندانش نبودند، شما سرگردان میشدید و هیچ یک از واجبات را نمیدانستید. آیا برای ورود به شهر راهی جز دروازه وجود دارد؟ پس وقتی خدا بر شما با نصب امامان - پس از پیامبر - منت نهاد، در کتاب بزرگ خود فرمود: «الیوم اکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الاسلام دینا؛ مائده،3» ( تحف العقول، ص 485)
دقیقا با همین منطق عقلی است که امام خمینی(ره) نیز مسئله ولایت فقیه را بی نیاز از دلایل روایی و حدیثی میدانست و معتقد بود ولایت فقیه مسئلهای عقلی است و دلایل عقلی آن ما را از دلایل نقلی بی نیاز میکند. به نظر میرسد این نگاه در نوع توجه ما به مسئله امامت کمتر مورد توجه نویسندگان و محققان است، در حالی که اگر با این دید به بررسی حیات ائمه هدایت بپردازیم اصولا فضایی برای بسیاری از ملاحظات مطرح شده باقی نخواهد ماند.
با این نگاه به گوشهای از شیوههای تربیت دینی در سیره امام عسکری (ع) توجه میکنیم. امام حسن عسکری (ع) در روز جمعه 8 ربیع الثانی سال 232 ق در مدینه متولد شد. مادر بزرگوارش حُدیث و پدر بزرگوارش امام هادی(ع) است و یگانه تنها فرزندش، هم نام رسول خدا بود و غیر از او فرزندی نداشت. 23 سال با پدر و 6 سال در مقام امامت بود و در دوره امامتش با معتز (چند ماه) و مهتدی و معتمد معاصر بود و جمعه 8 ربیع الاول260 ق به شهادت رسید.
ویژگی ائمه هدایت این بود که رفتارشان آییئه هدایت بود و مردم را با رفتارشان مجذوب مسیر حق میساختند. شیخ مفید به نقل از محمد بن اسماعیل بن ابراهیم بن موسی بن جعفر می نویسد: «زمانی که ابومحمد (ع) زندانی بود، عباسیان نزد صالح بن وصیف آمدند و گفتند بر او سخت بگیر! صالح گفت: چگونه چنین کنم! من دو نفر از بدترین انسانها را که میشناختم، مامور او کردم، ولی آن دو حالا به عبادت و روزه روی آوردهاند و در حدی عالی به آن پایبندند. صالح دستور داد آن دو را حاضر کنند و آن گاه پرسید: وای بر شما! چرا با این مرد چنین مهربانانه رفتار میکنید؟! گفتند: درباره مردی که روزها را روزه میگیرد و تمام شب را به عبادت میگذراند! او ساکت است و عبادت میکند و هر لحظه به او مینگریم، لرزه به انداممان میافتد . عباسیان وقتی این سخنان را شنیدند، ناامید شدند و بازگشتند.» ( ارشاد، ص 344؛ اثبات الهداة، ج 3، ص 406؛ بحارالانوار، ج 50، ص 308 ).
«ابومحمد علیه السلام نزد علی بن نارمش که از کینه توزترین مردم نسبت به خاندان ابوطالب بود، زندانی شد. به او گفتند: با او [امام] سخت گیر باش! امام تنها یک روز نزد او بود که علی بن نارمش تسلیم حضرت شد و چون تحت تاثیر امام بود، به چهره حضرت نمینگریست . وی در حالی از نزد امام بیرون رفت که با بصیرتترین مردم بود و بیش از دیگران به عظمت و فضائل امام پی برده بود.» (الکافی، ج 1، ص 508; اثبات الهداة، ج 3، ص 402 ).
نظر شما