محمدعلی فروغی دارای دو چهره است، یکی فروغی سیاستمدار، دیگری فروغی دانشمند و ادیب و فیلسوف. در چهره اول تمام مراحل ترقی و مشاغل مهم مملکت را پشت سر گذاشت و در چهره دوم به تصحیح دیوانهای شعر پرداخت.
فروغی سیاستمدار یا فروغی دانشمند، ادیب و فیلسوف!
محمدعلی فروغی دارای دو چهره است، یکی فروغی سیاستمدار، دیگری فروغی دانشمند و ادیب و فیلسوف. در چهره اول تمام مراحل ترقی و مشاغل مهم مملکت را پشت سر گذاشت. و در چهره دوم بعد به تصحیح دیوانهای شعر پرداخت.
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، شاید کمتر کسی را از رجال سیاسی و فرهنگی ایران بتوان سراغ کرد که در ثبت وقایع روزانه زندگی خود به اندازه محمدعلی فروغی (ذکاءالملک دوم) (۱۲۵۶ - ۱۳۲۱) پیوستگی به خرج داده باشد. فروغی از بیست و شش سالگی به نوشتن وقایع زندگیاش پرداخت و با همه مشغلهای که در ادوار مختلف عمر خویش داشت این کار را با جد و جهد دنبال کرد. او خود در عنفوان جوانی نوشته است که بدین یادداشت نویسی روی آورده تا مرآت حیاتش باشد، و امروز این روزنامه حیات (که حدودا هجده سال از ایام زندگانی او را در بردارد) برای ما یادگار فرهنگی گرانبهایی است که بخشی از تاریخ سیاسی و فرهنگی کشورمان را آینگی میکند.
فروغی دارای دو چهره متضاد است، یکی فروغی سیاستمدار، دیگری فروغی دانشمند و ادیب و فیلسوف. در چهره اول تمام مراحل ترقی و مشاغل مهم مملکت را پشت سر گذاشت. او در طول زندگانی سیاسی خود سه بار نخستوزیری، یک بار کفیل نخستوزیری، یک بار رئیس مجلس شورای ملی، پانزده بار وزیر امور خارجه، دارایی، جنگ، عدلیه، اقتصاد ملی، یک بار سفیر، وزیر دربار، رئیس جامعه ملل، رئیس مدرسه عالی حقوق و بالاخره رئیس دیوان عالی کشور بوده است.
فروغی در چهره دوم فیلسوف و ادیب نیز بود. در جوانی به امر ترجمه اشتغال داشت، چندین جلد تاریخ جهان را ترجمه و تلخیص کرد که در مدارس آن روز کشور تدریس میشد. بعد به تصحیح دیوانهای شعر پرداخت. دیوان عمر خیام نیشابوری، دیوان حافظ و دیوان سعدی و از همه مهمتر شاهنامه فردوسی به همت او تصحیح و چاپ شده که هنوز نوشتههای او مورد استفاده است. در تأسیس فرهنگستان و احیاء زبان فارسی نقش مهمی داشت و خود مدتی ریاست فرهنگستان را عهدهدار بود.
محمدعلی فروغی را میتوان نخستین مترجم و نگارنده کتابهای آکادمیک در زمینه حقوق اساسی و اقتصاد و سیاسی دانست. اولین کتاب آکادمیک درباره علم اقتصاد، در سال 1323 هجری قمری یعنی یک سال پیش از مشروطه، تحت عنوان «اصول علم ثروت ملل یعنی اکونومی پلیتیک»، با ترجمه و نگارش محمدعلی فروغی منتشر شده است. همین نویسنده، اولین کتاب درسی درباره حقوق اساسی را یکسال پس از مشروطه (1325ق)، تحت عنوان «حقوق اساسی یعنی آداب مشروطیت دول» به رشته تحریر کشیده است. هر دوی این کتابها برای تدریس در «مدرسه علوم سیاسی» (تاریخ تاسیس 1317ق) آن زمان نوشته شدهاند.
نسلهای متعددی از روشنفکران ایرانی، به ویژه آنها که به زبان خارجی تسلط نداشتند، آشنایی با اندیشههای فلسفی غربی را با خواندن کتاب فروغی در این خصوص یعنی «سیر حکمت در اروپا» آغاز کردهاند. فروغی مبدع اندیشههای جدیدی نیست و اندیشههای غربی را به زبان فارسی ترجمه کرد.
رساله «حقوق اساسی یعنی آداب مشروطیت دول» را محمدعلی فروغی به توصیه پدر خود محمدحسین فروغی ذکاءالملک که مدیر مدرسه علوم سیاسی بود، نوشته است. فروغی در این باره خود تذکر میدهد که حقوق از اصطلاحاتی است که در زبان ما تازه است و شاید بتوان گفت که تقریبا از همان زمان که مدرسه علوم سیاسی تاسیس شد (1317ق) این اصطلاح هم رایج گردید و آن به تقلید و اقتباس از فرانسویان درست شده است. کتاب اصول علم ثروت ملل یعنی اکونومی پلتیک در واقع ترجمه خلاصه شدهای است از کتاب «مبانی اقتصاد سیاسی»، نوشته پل بورگار، استاد اقتصاد سیاسی دانشکده حقوق پاریس که چاپ اول آن در سال 1886 میلادی در پاریس منتشر شده است.
سهم فروغیها در مدرسه علوم سیاسی نیز بسیار بارز است. یکی دیگر از مهمترین فعالیتهایی که در کارنامه فرهنگی محمدحسین فروغی به جای مانده است، مدیریت مدرسه علوم سیاسی بوده است. پس از تاسیس مدرسه علوم سیاسی (۱۲۷٨ش)، ذکاءالملک اول، ابتدا به عنوان معلم ادبیات فارسی (و بعدها مدیر مدرسه علوم سیاسی) و محمدعلی فروغی (ابتدا به عنوان مترجم و سپس معلم مدرسه) استخدام میشوند. محمدعلی فروغی، در واقع از آغاز کار مدرسه علوم سیاسی، با آن همکاری داشت و ترجمههای او از ـ آغاز کار مدرسه ـ در شمار مواد درسی به کار میآمد.
فروغی، خود در این باره میگوید: «از همان وقت که مدرسه علوم سیاسی تاسیس شد، بلکه قبل از آن که کلاسهای آن دایر شود و مدرسه رسمیت پیدا کند، من با آن مدرسه مربوط بودم، به مناسبت این که اولا مرحوم مشیرالدوله صدر اعظم قصد کرده بود تدریس ادبیات فارسی را در مدرسه به والد من مرحوم ذکاءالملک فروغی محول کند، ثانیا درسهایی که در مدرسه داده میشد هیچکدام کتاب نداشت که دانشجویان بتوانند به توسط مراجعه به آن به فرا گرفتن درسهایی که از معلمی اخذ میکنند مدد برساند. و چون یکی از مواد که در مدرسه علوم سیاسی میبایست تدریس شود تاریخ بود که آن زمان اصلاً تدریس آن در ایران معمول نبود میبایست از برای تاریخ هم کتاب تهیه شود و چون تاریخ را برحسب معمول میخواستند از ملل قدیم مشرق شروع کنند، اول کتاب تاریخی که در صدد تهیه آن برآمدند تاریخ ملل مشرق بود که اتفاقا تهیه آن را به من رجوع کردند و آن اول کتابی بود که برای مدرسه تهیه شد.»
این مدرسه که بعدها دانشکده حقوق شد، مکتبی بود که فرزندان طبقه حاکم ایران را به خود جذب میکرد و دولتمردان و رجال سیاسی ایران آینده را پروش داد. خان ملک ساسانی مینویسد: «خوب به خاطر دارم یک روز درس تاریخ داشتیم و گفت و گو از مستعمرههای انگلیس بود، که آیا خود اهالی قادر به اداره کردن ممالک خود هستند یا نه؟ میرزا محمدعلی ذکاءالملک گفت: آقایان شما هیچوقت سرداری برای دوختن به خیاط دادهاید؟ همه گفتند: آری. گفت خیاط برای سرداری شما آستین گذارده؟ همه گفتند: البته. گفت: وقتی سرداری را از مغازه خیاطی به خانه آوردید آستینهایش تکان میخورد؟ همه گفتند: نه! گفت پس چه چیزی لازم بود که آستینها را به حرکت درآورد؟ شاگردها گفتند: لازم بود دستی توی آستین باشد تا تکان بخورد. جناب فروغی فرمودند: مقصود من هم همین بود که بدانید ایران شما مثل آستین بی حرکت است که تا دست دولت انگلیس در آن نباشد ممکن نیست تکان بخورد.»
محمدعلی فروغی (پسر ذکاءالملک اول) که حضور فرهنگی و اجتماعی خود را در کنار پدر و از طریق روزنامه تربیت متجلی ساخته بود درباره نقش موثر قانونخواهی و تجدد طلبی پدر خود در دوران ناصری و مظفری چنین اظهارنظر کرده است: «... {در دوران ناصرالدینشاه} اگر کسی اسم قانون را میبرد، گرفتار حبس، تبعید و آزار میگردید؛ لیکن گواه در آستین باشد؛ چه همین پیشامد برای پدر خودم و جمعی از دوستان و همشهریان او واقع شد و آن داستان، دراز است... همین که نوبت سلطنت مظفرالدینشاه رسید، آن پادشاه -از جهت اینکه ضعیف و بیحال بود یا واقعا متجدد و ترقیخواه بود - به هرحال آن سختیهای زمان ناصرالدینشاه را سست کرد... در سال اول سلطنت مظفرالدینشاه، پدر من -که دست از طبیعت خود نمیتوانست بردارد- اولین روزنامه غیر دولتی را در همین شهر طهران تاسیس کرده و مندرجات آن را مشتمل بر مطالبی قرار داد که کمکم چشم و گوش مردم را به منافع و مصالح خودشان باز کرد. آن روزنامه، تربیت نام داشت. من هم آن وقت به درجهای رسیده بودم که در کار روزنامه با من گفتگو میکرد. یک روز پرسید: مقالهای که امروز برای روزنامه نوشتهام خواندی؟ عرض کردم: بلی. پرسید: دانستی چه تمهید مقدمهای میکنم؟ من در جواب تامل کردم. فرمود: مقدمه میچینم برای اینکه به یک زبانی حالی کنم که کشور قانون لازم دارد. مقصودم این است که این حرف را به صراحت نمیتوانست بزند و برای گفتن آن، لطایفالحیل میبایستی بهکار {می}برد.. »
نظر شما