در ابتدا کمی درباره مفهوم نمایش رسانهای توضیح دهید.
نمایش رسانهای ریشه در مفهوم و نظریه «جامعه نمایش» اثر برجسته و جریانسازِ فیلسوف فرانسوی، گی دبور دارد. برای فهم نمایش رسانهای ابتدا باید دانشی درباره جامعه نمایش داشته باشیم. اجازه بدهید مختصری به این مفهوم اشاره کنم چون همانطور که خود داگلاس کلنر در فصل آغازین کتاب توضیح میدهد، نمایش رسانهای بر مبنای نظریه جامعه نمایش دبور تحقیق و تالیف شده است.
گی دبور بیش از 50 سال پیش با نوشتن کتاب «جامعه نمایش» معنای جدیدی به واژه انگلیسی spectacle داد که در ایران به «نمایش» ترجمه شده است. این واژه با کار دبور یک معنای جامعهشناختی پیدا کرد. اگر بخواهیم به زبان ساده بگوییم، دبور معتقد است که دنیای امروز و زندگی مردمی که در این جهان زندگی میکنند، به مجموعهای از بازنماییها تبدیل شدهاند. یک زمانی انسانها همهچیز را بهشکل مستقیم تجربه میکردند که همان جهان طبیعی و اجتماعیای بود که در آن زندگی میکردند اما در جامعه نمایش تجربه جهان به و با واسطه تصویر صورت میگیرد، به تعبیر دبور تجربه جهان صرفا از طریق تصاویر صورت میگیرد. اما این تصاویر، انعکاس واقعی تجربه جهان نیستند بلکه دستکاریشده و تحریفشدهاند اما با رنگ و لعابی فریبنده و جذاب ارائه میشوند. جامعه مدرن از تصاویر تبلیغات، تلویزیون و سینما اشباع شده است. بنابراین، سلبریتیها و برندها در این جهان جایگاه خاصی دارند و موضوع بخش مهمی از کتاب نمایش رسانهای همینهاست.
کتاب نمایش رسانهای به نقش رسانهها در ایجاد و انتشار این تصاویر میپردازد. گرچه خود کلنر اذعان دارد که مفهوم نمایش رسانهای مبتنی بر ادراک دبور درخصوص جامعه نمایش است اما آن را با کار دبور یکسان نمیداند. درحقیقت کلنر در این کتاب با استفاده از مفهوم نمایش دبوری که مفهومی فراگیر هم برای رسانهها و هم برای جامعه مصرفی بهطور کل بود، اصطلاح «نمایش رسانهای» را برای نقشی به کار میبرد که این رسانهها در جامعه مذکور ایفا میکنند. کلنر بر رسانههای جمعی تمرکز دارد و اشکال مختلف تولیدات رسانهای آنها را مورد تحلیل و مطالعه قرار میدهد.
داگلاس کلنر
داگلاس کلنر در مقدمه کتاب «نمایش رسانهای» بیان میکند که مطالعاتی درباره نمایشهای رسانهای مهم عصر حاضر ارائه کرده تا دگرگونیها و اقتصاد، سازمان سیاسی، جامعه و فرهنگ در هزاره جدید را نشان دهد. آیا کلنر معتقد است که چیزهایی که در رسانهها به نمایش در میآِید روی اقتصاد، سیاست، جامعه و فرهنگ اثر میگذارد؟
درواقع ساختار و شاکله اصلی کتاب بر همین مبناست. اجازه بدهید بر اساس موارد مورد مطالعه کلنر در این کتاب و نقش آنها در عرصههایی که شما در سوالتان مطرح کردید، به این پرسش بپردازیم. یکی از فصلهای این کتاب (فصل دوم) به رستورانهای زنجیرهای مکدونالد اختصاص دارد. در این فصل، کلنر شرحی از روند شکلگیری و تحول این رستوران ارائه میدهد. از یک رستوران کوچک غذای آماده در یک محله شهر تا تبدیل شدن به شاید بزرگترین رستوران جهان. زمانی که مکدونالد یک رستوران کوچک بوده آیا میتوانسته تاثیر چشمگیر بر اقتصاد آمریکا داشته باشد؟ اکنون چطور؟ این شهرتی که اکنون مکدونالد کسب کرده چگونه به دست آمده است؟ تردیدی ندارم که هرکسی اولین چیزی را که مطرح کند، رسانههاست. حالا رستورانهای مکدونالد یک شرکت بزرگ اقتصادی آمریکایی است اما آنچه بیشتر در مورد مکدونالد مطرح است، تاثیرات فرهنگی و حتی سیاسی آن بر کل جهان است. این تأثیر چگونه شکل گرفته است؟ بیتردید از طریق تبلیغاتی که از طریق رسانهها در سرتاسر جهان صورت میگیرد. مکدونالد حالا دیگر یک رستوران صرف نیست بلکه به یک مفهوم تبدیل شده به طوری که از جورج ریتزر از «مکدونالدیشدن» جامعه و جهان صحبت میشود. بنابراین، آنچه مکدونالد را به اینجا رسانده، رسانه و تبلیغ آن از طریق رسانه بوده است.
کلنر با فصلبندی کتاب در موضوعات گوناگون، تاثیر رسانه بهعنوان یک ابزار مهم جامعه نمایش را بر جنبههای مختلف زندگی یادآور میشود. اشارهای که در مورد مکدونالد شد تاثیر آن صرفا بر فرهنگ آمریکا یا حتی غرب نیست. این تاثیر را میتوان حتی در کشورهایی مثل چین و روسیه هم که از نظر ایدئولوژی سیاسی بهظاهر در تضاد با نظام سرمایهداری هستند، میتوان مشاهده کرد. تا اواخر قرن بیستم مهمترین رسانهای که برای تبلیغ عمومی وجود داشت، تلویزیون بود اما با پیدایش و توسعه اینترنت و ابزارهای مرتبط با آن دامنه جهانی این نمایشهای رسانهای بهشدت گسترده شد و امروز ریتزر از «مکدونالدیشدن در عصر دیجیتال» صحبت میکند.
در فصل پایانی کتاب، کلنر به توصیف تاثیر سیاسی نمایش رسانهای بر ریاست جمهوری ایالات متحده میپردازد. البته علاوه بر آنچه در این کتاب آمده است، داگلاس کلنر در کتابها و مقالات دیگر هم به این موضوع پرداخته است، مثلا در کتاب «سرقت بزرگ 2000: نمایش رسانهای و انتخابات بهسرقت رفته» به تأثیر نمایش رسانهای بر انتخابات آمریکا و تغییر نتیجه آن میپردازد. شما امروز نیز این مسئله را بهشکل دیگری در انتخابات 2020 آمریکا شاهد هستید. جالب است بدانید که کلنر با همین نگاه، انتخاب دونالد ترامپ در سال 2016 را «کابوس آمریکا» توصیف میکند و در کتابی با همین عنوان به مطالعه اثرگذاری نمایش رسانهای در شکلگیری نوعی عوامگرایی مستبدانه میپردازد. اما به باور بسیاری از تحلیلگران، همین رسانههایی که در روی کارآمدن او نقش بسزایی داشتند، در ناکامیاش در انتخابات اخیر هم بسیار تاثیرگذار بودند که شاید یک دلیل آن را بتوان در درگیری همیشگی او با خبرنگاران و توهینهای او به رسانهها جست که نیاز به مطالعه دقیق و تحلیل علمی دارد.
به ادامه پرسش شما بازگردیم، اثرگذاری نمایش رسانهای حتی در حوزه قضا هم دیده میشود. آنجا که در فصل چهارم کتاب به کلاننمایش محاکمه اُ. جی. سیمپسون میپردازد. کلنر، چون یک نظریهپرداز انتقادی در حوزه مطالعات فرهنگی است، با نگاهی موشکافانه به مطالعه و واکاوی پدیدههای گوناگونی که از نمایش رسانهای تاثیرپذیرند، میپردازد.
همانطور که شما به برخی موارد اشاره کردید، کلنر در کتاب خود از بزرگترین رستوران زنجیرهای جهان، «مک دونالد» سخن میگوید و چگونگی گسترش و اشاعه آن را توضیح میدهد. یا به مواردی چون نایک، مایکل جردن، رسوایی سلبریتیها و انتخابات ریاست جمهوری در ایالات متحد امریکا میپردازد. امری همانند مکدونالد یا نایک چگونه میتواند نوعی نمایش رسانهای محسوب شود؟
پاسخ دقیق به این پرسش در دو فصلی که به این موارد میپردازد، به تفصیل آمده است. ببینید طبق آنچه کلنر بر اساس نظریه دبور میگوید، در دنیای امروز ما واقعیت را بهشکل واقعی آن تجربه نمیکنیم بلکه تصاویری از واقعیت از طریق رسانهها به ما عرضه میشود که با دستکاری و بزک برای زیبا و دلنشین شدن آنها ساخته شده است. مثلا آنچه در تبلیغ مکدونالد دیده میشود غذایی خوشمزه، از نظر قیمت بهصرفه، پرسنلی مودب و منظم و احترام به مشتری است اما همانطور که کلنر توضیح میدهد در پس این ظاهر خوشایند و مطلوب نوعی نظام کاری شبهبردهداری حاکم است. برای مردمی که غذای مکدونالد میخورند، تخریب محیطزیست توسط این رستوران و شرایط بدِ کاریِ کارگران و دستمزد ناچیزی که افراد شاغل در آن دریافت میکنند، دیده نمیشود.
در تبلیغات و تصاویر مکدونالد معمولا شما فقط با جنبههای مثبت و کسب شادی و لذت از آن سروکار دارید و هرگز پشت پرده این نمایش برای شما قابل رویت نیست. کلنر در این کتاب نشان میدهد مک-دونالد واقعی آن چیزی نیست که تبلیغ میشود بلکه چهره پنهانی نیز دارد که با آنچه ما از آن میبینیم تفاوت چشمگیری دارد. از طرف دیگر، مکدونالد در جهان امروز به یک نماد تبدیل شده است. الان دیگر مکدونالد فقط غذا نیست. مکدونالد نماد فرهنگ و ارزشهای آمریکایی است و ارزشها را به سراسر جهان منتقل کرده و بسط داده است. البته مشخص است که چه بخشهایی از فرهنگ آمریکایی از طریق مکدونالد تبلیغ میشود. به همین دلیل است که مخالفان جهانیسازی و معترضان به نظام سرمایهداری در تظاهرات و حرکتهای اعتراضیشان به مکدونالد حمله میکنند. اگر مکدونالد فقط یک رستوران بود، آیا دلیلی برای این حملات وجود داشت؟ بنابراین، مکدونالد فراتر از مفهوم ساده غذا و رستوران است. بعضی از نظریهپردازان حتی از «جهانِ مک» (MacWorld) صحبت میکنند. برخی هم معتقدند کسانی که یک بیگمک را گاز میزنند، در حقیقت فرهنگ غربی را مصرف میکنند.
یکی دیگر از ویژگیهای نمایشی مکدونالد، سازگار نشان دادن خود با فرهنگهای محلی در سایر کشورهاست که برای این کار از معماری، مدیران، کارگران و حتی غذاهای محلی استفاده میکند اما در کنار آن برگرهای خود را با سیبزمینی سرخ کرده تبلیغ میکند. اصلیترین نکتهای که کلنر در این کتاب مطرح میکند، همین بعد جهانیسازی فرهنگ آمریکایی از طریق مکدونالد است.
در مورد نایک و استفاده آن از مایکل جردن برای تبلیغات نیز بسیاری از این ویژگیها وجود دارد. کلنر معتقد است که مایکل جردن بهعنوان یک نمایش ورزشی محصول جهانیسازی، کالاییسازیِ ورزش، سرگرمی و رسانه در کنار هم است. اتحاد نایک-جردن به معنای پیوند خوردن تجارت با ورزش و نمایش این پیوند توسط رسانه است. ورزش حرفهای در فرهنگ رسانه یک نمایش بسیار جذاب است. این مسئله در مورد فوتبال، اتومبیلرانی، تنیس و سایر ورزشها هم صدق میکند. اما آنچه نمایش کالایی-ورزشی را جذابتر میکند همین اتحاد است.
شاید کمتر ورزشکاری در دنیا باشد که به اندازه مایکل جردن شهرت و نمایش رسانهای کسب کرده باشد. گرچه جردن در تبلیغ برای کالاهای شرکتهای متعددی شرکت داشت، اما بیشترین نمایش تبلیغ کالایی او برای نایک بود. این شهرت دوگانه نایک-جردن که نماد کالاییشدن ورزش است در پس خود داستانهای اسفناک زیادی دارد. ما هنگامی که کفش نایک «ایرجردن» را میبینیم بهعنوان کالایی شیک و باکیفیت که به مصرفکننده نوعی منزلت اجتماعی میدهد، آن را تحسین میکنیم اما بیشتر ما از داستان تولید آن اطلاعی نداریم. مثلا نمیدانیم دستمزد کارگری که در تولید آن دخالت دارد، چقدر است، شرایط کاری او چگونه است. دقیقتر بگویم، نمیدانیم برای تولید یک جفت کفش نایک چقدر هزینه شده که اکنون در بازار با قیمت بالایی به فروش میرسد.
کلنر پرده حائل بین تولید و عرضه آن را کنار میزند تا خواننده با واقعیتاش آشنا شود. مثلا اینکه نایک برای استفاده از نیروی کار ارزان به تولید در آسیا روی آورده و کارگر زن ویتنامی و اندونزیایی شاغل در کارگاههای تولیدی نایک روزی کمتر از دو دلار دستمزد میگیرند در حالی که کفشهایی با قیمت بیش از 100 دلار تولید میکنند. جردن برای تبلیغ نایک مبالغ نجومی به جیب زده و نایک هم سود نجومی به دست آورده است اما شرایط کاری مطلوبی برای کارگران خود فراهم نکرده است، به-طوری که کارگاههای تولید آنها را «اردوگاههای پوتین نایک» توصیف کردهاند. تصویر ترکیبی این دو در تبلیغات رسانهای آنقدر جذاب و فریبنده است که بهندرت کسی به کندوکاو در حقیقت ماجرای آنها می-پردازد.
بنابراین، ماهیت نمایشی آنها به این ویژگیهای آنها اطلاق میشود. تصاویر زیبا و فریبنده هریک از آنها در رسانههای گوناگون، مانع از آن میشود که مصرفکننده حقیقت داستان آنها را کشف کند.
طبق محتوای کتاب، مواردی که نویسنده به عنوان نمایش رسانهای نام برده و توضیحاتی درباره آن ارائه میدهد اصولا به همسانی و یک شکل شدن مردم در سرتا سر جهان منجر شده و فرهنگ مصرفگرایی را اشاعه میکند. آیا هدف نمایش رسانهای همین است؟ یا اساسا از ابتدا با هدفی مشخص تشکیل شدند یا پس از استقبال مردم از آنها هدف مشخصی پیدا کردند؟
مهمترین هدف نمایش ایجاد جذابیت برای گسترش فرهنگ مصرف و کمک به تداوم حیات سرمایهداری با افزایش تولید و تبلیغ ایدئولوژی نهفته در آن است. آنچه شما در پرسشتان به آن اشاره کردید یک بعد از نمایشی شدن جامعه مصرفی امروز را توصیف میکند. همسانسازی یا بهعبارت دیگر استانداردسازی یکی از ویژگیهای اصلی و مهم مدرنیته است. اگر بخواهیم از نگاه کلنر به این موضوع نگاه کنیم، پاسخ بله و خیر است. نویسنده معتقد است که نمایش در حدفاصل امر مدرن و امر پستمدرن قرار دارد؛ به این معنا که از یک طرف میخواهد ارزشهای مدرن از قبیل استانداردسازی، پیشبینی-پذیری، محاسبهپذیری و کنترل را تبلیغ کند و از طرف دیگر با تنوعپذیری، انعطافپذیری و تکثر به گسترش امر پستمدرن کمک میکند. بهعنوان مثال، کلنر مکدونالد را یک پدیده فرهنگی آمریکایی میداند که مبلغ ارزشهای نظم، استانداردسازی تولید (همه برگرهای آن در همهجا شکل و طعم یکسانی دارند) و پیشبینیپذیری است اما با فعالشدن شعب آن در سایر کشورها، اقدام به گنجاندن غذاهای محلی در منوی خود کرده و دست به ایجاد تنوع و گوناگونی و نوعی فرهنگ دورگه مصرف زده است. درحقیقت شکلهای تولید و مصرف مدرن را با شکلهای تولید و مصرف پستمدرن ترکیب کرده است.
کلنر، نمایشهای دنیای امروز را پدیدههای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی میداند که نمایشهای مدرنسازی غرب و آمریکایی شدن را اشاعه میدهند. مکدونالد، نایک-جردن، سیمپسون، پروندههای مجهول و ریاست جمهوری ایالات متحده فقط محدود به مرزهای آمریکا نیستند بلکه همگی به پدیدههای جهانی تبدیل شدهاند. همین چند وقت قبل ما شاهد یک نمونه خاص از نمایش انتخابات ریاست جمهوری آمریکا بودیم. تمام دنیا درگیر این نمایش بود. شما اگر نگاهی به حتی رسانههای ایران بیندازید، تاثیر این نمایش را در اقتصاد، سیاست و حتی فرهنگ عامه خود ما خواهید دید.
در هر نمایش رسانهای قطعا اهداف از پیش تعیینشدهای وجود دارد. شما نگاهی به مسابقات تلویزیونی مشهور جهان مانند آیدلها، تلنتشوها و موارد دیگر بیندازید؛ ارزشهای جامعه سرمایهداری اساس و بنیان آنها را تشکیل میدهد. حتی خود ما با داعیه ضد فرهنگ سرمایهداری بودن، آنها را بازتولید میکنیم و در تلویزیون ملی با آبوتاب برای مردم پخش میکنیم. یکی از ویژگیهای نمایشهای رسانهای جذابیت ظاهری و پرزرقوبرق بودن آنها برای جلب مردم عادی است. شما میبینید که در سرتاسر دنیا این برنامهها مورد استقبال قرار میگیرند. بنابراین، نمایش هدف یا اهداف پیچیدهای در پس خود دارد، اما این اهداف ممکن است و البته در اغلب موارد برای مردم ناشناخته است. خانوادهای در آسیا که به مناسبتی مکدونالد را برای شام انتخاب میکنند، به لذت با هم بودن و خوردن یک برگر و سیبزمینی سرخکرده فکر میکنند نه تبلیغ اصول و ارزشهای سرمایهداری. بنابراین، استقبال از زرقوبرق و لذت حاصل از آن از سوی مردم عادی طبیعتا به گسترش ارزشهای مورد نظر سازندگان برنامهها و تولیدکنندگان محصولات خواهد انجامید و رسیدن به هدف را برای آنها امکانپذیر میکند. یکی از اصلی-ترین این اهداف، مصرف بیشتر است که جامعه سرمایهداری با ابتنای بر آن دوام و گسترش پیدا میکند.
آیا این نمایش رسانهای میتواند عاملی برای جهانی شدن باشد؟
طبق نظریات کلنر شکلگیری نمایش رسانهای در هر قلمرویی از فرهنگ یکی از ویژگیهای تعیین کننده فرهنگ جامعه معاصر است؟ یعنی این نمایشهای رسانهای را کسانی طراحی و اجرا میکنند برای رسیدن به اهدافی که روی فرهنگ و جامعه موثر است یا اساسا هدفشان تغییر فرهنگ، اقتصاد و سیاست است که نمایش رسانهای را اجرا میکنند؟
معمولا بیشتر تاثیری که نمایشهای رسانهای دارند روی فرهنگ مصرف در عرصههای گوناگون است. هنگامی که الگوی مصرف یک جامعه تغییر کند، بالطبع و به تبع آن تغییراتی در الگوهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی هم ایجاد خواهد شد. اگر بخواهیم یکی از نمایشهای رسانهای مورد مطالعه در این کتاب را مثال بزنیم، احتمالا غذا ملموسترین آن است. فلسفه بنیادین شکلگیری غذای آماده به گسترش بازارهای کار و تولید و ورود زنان به عرصه کار خارج از منزل بر میگردد. هرچه میزان درگیری کاری و ساعت کار بیشتر شد، استفاده از غذای آماده که امروزه در همهجا به آن فستفود میگویند، هم بیشتر شد. جوامع هرچه بیشتر صنعتی شدند، از سنتهای فرهنگی پیشین بیشتر فاصله گرفتند. در کنار این تغییرات صنعت فستفود برای تسهیل روند کار پدید آمد که بهسرعت گسترش یافت. اما این صنعت برای گسترش و دوام خود، نیاز به یک بازوی تبلیغی داشت که رسانه بود. همکاری آنها و انتفاعشان از یکدیگر باعث پدید آمدن نمایشهای پرزرقوبرق و جلب توجه بیشتر مردم به آنها شد. به مرور زمان کاربرد اجتماعیفرهنگی فستفود هم تغییر کرد و دیگر مردم برای خوردن سریع غدا و بازگشت به کار به رستوران فستفود نمیرفتند.
میتوان مکدونالد را پرچمدار این تغییر دانست که بهتدریج حتی باعث تغییر ذائقه نسلهای بعدی شد. احتمالا آقای ری کراک از همان آغاز راهاندازی رستوران مکدونالد هدفش ایجاد تغییری به این بزرگی که امروز شاهد آنیم، نبوده است. جستوجوی آغازین او برای یافتن یک جای پرت و به دور از رستورانهای دیگر برای شروع فعالیت میتواند گواهی بر این مدعا باشد. اما هنگامی که بهاصطلاح کارش گرفت و مردم استقبال کردند، به رقابت با سایر رستورانها و حذف آنها پرداخت. رقابت یکی از اصول بنیادین اقتصاد آزاد و نظام سرمایهداری است. این روند ادامه یافت تا اینکه مکدونالد بهواسطه تبلیغات رسانهای به یک نمایش بزرگ و یک جریان فرهنگی معرفِ فرهنگ سرمایهداری تبدیل شد. نمایشهای رسانهای اینگونه باعث تغییر فرهنگی و سایر دگرگونیهای اجتماعی میشوند. اما نباید فراموش کرد که از دل همین تغییرات انواعی از فرهنگ مقاومت در برابر آن پدید آمده است که امروز به جنبشهای ضدسرمایهداری و ضدجهانیشدن معروفاند. پرداختن به این بعد از نمایش، کار کلنر را از سایر آثار این حوزه متمایز میکند.
انتشارات علمی و فرهنگی کتاب «نمایش رسانهای» اثر داگلاس کلنر با ترجمه گودرز میرانی را در 428 صفحه و با قیمت 58000 تومان منتشر کرده است.
نظر شما