مجید واعظی، نویسنده کتاب «راز آز» متولد سال 1347 در شهرستان هشترود است. میگوید پس از آنکه دوران تحصیل را با فقر و یتیمی پشت سر گذاشته، در سال 1366 بهدلیل علاقه به ادبیات وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز شده و تا اخذ مدرک کارشناسی ارشد، تحصیل را در این رشته ادامه داده اما به سبب آنچه خودش «ناکارآمدی واحدهای درسی در بیان و انعکاس مسائل بنیادین فرهنگ و اجتماع» مینامد، از ادامه تحصیل در این رشته منصرف شده و به مطالعات ادبیات تطبیقی و علوم انسانی مرتبط با آن، از جمله مقدمات فلسفه و تاریخ روی آورده است. به بهانه انتشار «راز آز» با این نویسنده هشترودی به گفتوگو نشستیم که مشروح آن در ادامه از نظر مخاطبان میگذرد.
از چه زمانی به طور جدی وارد حوزه ادبیات شدید و «راز آز» چندمین کتاب شماست؟
من همزمان با فعالیت در حرفه معلمی، انجمن ادبی شهرستان هشترود را تاسیس کردم و سالهای سال است که به علاقهمندان ادبیات، مشاوره میدهم. انتشار مجموعه داستان «سمفونی شکفتن» ماحصل فعالیت مکتوب این دوره بود. کتاب دوم من، رمان کوچک تاریخی به نام «عباس میرزا، آغازگری تنها» بود که در سال 88 آن را نوشتم اما بهدلیل مشکلاتی آن را در سال 94 به چاپ رساندم. این کتاب در عرض یک سال سه بار تجدید چاپ شد و مجموعا در 28 هزار جلد به چاپ رسید و در سال 95 چکیدهای از آن در کتاب فارسی یازدهم دبیرستان به صورت درس مستقل چاپ شد که تاکنون دوام دارد.
در سال 96 کتاب «تمرین خویشتن» را در زمینه آیین نگارش و نویسندگی و در سال 97 مجموعه «رُستنها و رَستنها» (مقالات و قطعات ادبی) را منتشر کردم. مدتی را با رادیو تبریز در امر نمایشنامهنویسی کار کردم اما زود از آنجا کنار کشیدم. بعدا گزیدهای از نمایشنامههایم به زبان ترکی را تحت عنوان بئش پییئس (پنج نمایشنامه) در سال 97 منتشر کردم. از دیگر فعالیتهایم، تقریر مدخلهایی در کتاب بزرگ «شناسنامه تبریز و پیرامون» و نگارش کتاب طنز «اندیشخند» است که در سال 99 با همکاری علی احمدی، آن را منتشر کردم.
دغدغهتان از نگارش کتاب «راز آز» چه بود؟
همانگونه که در مقدمه کتاب نیز اشاره کردهام فزونخواهی عمری به درازی تاریخ و گسترهای بهوسعت جغرافیای انسانی دارد اما در دنیای پیشرفته، مبتنی بر اصولی است که جامعه ما در غفلت از آن به سر میبرد و تمامیت فرهنگ ما زیر چرخهای سنگین آن از نفس میافتد. در بخشی از کتاب به دیدگاه «آلفرد آدلر» در اثر چشمگیرش، «شناخت سرشت انسان» اشاراتی کردهام که تمایل به گسترش را ناشی از بیکفایتی ذاتی انسان میداند: «بیکفایتی فیزیولوژیکی او در مقایسه با همنوعان حیوانیاش. این موجود دو پای بیپر و بال که چابکی، قدرت و تیزی حواس پنجگانه حیوانات را ندارد، برای بقای خویش باید موجودی پیشبینی کننده و محتاط بوده باشد تا در کشاکش با محیط بیرحم و خشن بتواند دیواری از امنیت به پیرامونش بکشد».
از طرف دیگر همانطور که در کتاب نیز آوردهام، باید بگویم در طول تاریخ «مالک ایرانی هیچ حقی بر مالکیت خود و هیچ امنیتی برای عایدات خود نداشت. اموال سرمایهدار و فئودال اروپایی مشمول حق خدشهناپذیر طبیعی بود اما عایدات و ثروت مالک ایرانی امتیازی قابل انتقال بود و همین ناامنی شامل درآمد و ثروت بازرگانان نیز میشد. پسانداز، مستلزم حداقلی از امنیت و اعتماد به آینده است. با این کارنامه آشفتهی مالکیت در تاریخ اجتماعی ایران، باید پذیرفت که در نهاد و ناخودآگاه عنصر ایرانی عقدهای به نام تملّک و آرزوی رَستن دایم از چنگ نیروهای قهری و غاصب آن مؤکّد شده است. این زخم کهنه ایرانی وقتی با کمبودها و سهمیهبندیهای برههای از تاریخ کشورمان تازه شد، ارگانیسمی از ناباوری و ناباروری را در نهاد ایرانی رقم زد. اما در دو دهه اخیر با دمیده شدن روح امنیت سرمایه بدان فضای بغرنج و خسته، ناکامیهای دور و نزدیک مذکور در آب و هوای امن و فضای آزاد اقتصادی نسبتاً ترمیم یافت و حتی به ظهور برخی طبقات جدید اقتصادی منجر شد. گروههای فراوانِ رَسته از قید و بند سنن و ارزشهای جامعه دهقانی که شوق تملّک در جانشان دویده بود، در فضاهای باز و پابرجای اقتصاد شهری، جولان تیزپایی راه انداختند؛ اینان ضمن فرونشاندن عطش حرمانهای خویش، سودجویی را نه تنها برای رفع نیاز، بلکه بیشتر بهخاطر ارضای هوس بیشتر و انباشتن روزافزون به کار بستند».
در «راز آز» تلفیقی از فلسفه و جامعهشناسی را شاهد هستیم. اینطور نیست؟
کتاب «راز آز» (مقدمهای بر جامعهشناسی طمع ایرانی) است که من آن را در پی دغدغههایی که از آزمندی امروز بسیاری از ایرانیان داشتهام، نوشته و منتشر کردم. کتاب حاضر، با تکیه بر مباحث مقدماتی فلسفی، روانشناختی، اقتصادی و جامعهشناسی به تحلیل فزونخواهی نوع ایرانی میپردازد و تا آنجا که برایم عیان است، در نوع خویش کاری لازم و ابتکاری بوده است.
ادبیات کتاب تا حدی ثقیل است. آیا تعمدی در به کار بردن اصطلاحات خاص و سنگین داشتید؟
کتاب حاضر، قبل از اینکه کتابی اخلاقی یا اقتصادی باشد، تجلی برخی از اندیشههای فلسفی در امر مادیگرایی انسان و طمع ناشی از آن است. از این نظر زبان ثقیلش ملهم از آن آراست و ناگزیر در این مدار قرار گرفته است.
تا چه حد میتوان نویسنده را لابهلای جملات کتاب رویت کرد؟
من نمیگویم انسان آزادهای هستم اما از آز به شدت بیزارم. مشاهده جهانی با تجمع سرمایه و زندگیهای ریخت و پاش در یک طرف و تنهای مسخ شده از حرمانها و بینصیبیها در طرف دیگر، همواره بر سطح صاف آرامش روحی من خط انداخته است. از این نظر این کتاب نهتنها با استدلالهای منطقی به جنگ آزمندی مفرط ایرانی میرود، بلکه بهنوعی گذاشتن فریاد اعتراض بر دهان درماندگانی است که پای سنگین فزونخواهی و برتریجویی، همواره بر شانههای آنها سنگینی میکند. مولف و خواننده این کتاب قصد آگاهی رساندن به آزمندان از بیهودگی حرص و نفرت از این دلمشغولیهای نامنصفانه و نامردانه آزمندان را دارد.
کتاب جدیدی هم در دست انتشار دارید؟
در مورد کار جدید، همانگونه که در مقدمه کتاب «شولای شعلهها» ( گزیده مقالات استاد رحمان رفیعی) گفتهام، باید عرض کنم که در جامعه کتابگریز، نهتنها کتاب که نویسنده نیز عنصری اضافی است. با کدام سرمایه و کدام کتابخوان، امید نوشتن کتابی را باید داشت؟!
نظر شما