گفتوگوی ایبنا با نویسنده کتاب «بازِ نخچیر»؛
جنگ تحمیلی با ماهیت مردمیاش تنه به تنه سیاست زده و آسیب دیده است
نویسنده کتاب «بازِ نخچیر» با تأکید بر وجهه مردمی جنگ تحمیلی، گفت: متأسفانه روایت دفاع مقدس، کم و بیش مانند بسیاری از موضوعات و مقولات جهان سومی، تنه به تنه سیاست زده و آسیب دیده است.
این خلبان از جمله خلبانانی است که کارنامه درخشانی در دفاع مقدس دارد و فردی موفق و پرتلاش در عرصه خلبانی بوده است. ضبط خاطرات این خلبان از سال 1376 شروع شده که بنا به دلایلی تا سال 1390 متوقف شده و سپس از سرگرفته شده است و در نهایت توسط انتشارات «سوره مهر» در اردیبهشتماه سال 1399 با شمارگان 1250 جلد به رشته تحریر درآمده است.
از جمله ویژگیهای این کتاب بازگویی خاطرات یک نفر از خلبانان ارتش است که به دلایل مختلف کمتر به آنها پرداخته شده است و ویژگی دوم، موضوع خاطرات در مقوله پرواز است، نشستن پای خاطرات یک خلبان آن هم خلبان شکاری که پروازهای جنگی متعدد در کارنامه خود داشته باشد، برای همگان هیجانانگیز است. با «موسی غیور»، نویسنده کتاب «بازِ نخچیر» گفتوگویی کردهایم که در ادامه میخوانید.
چه شد که سراغ نیروی هوایی رفتید؟ لطفاً از شروع کار و نقطه شکلگیری این اثر بگویید.
من نخستین کتاب خاطرهای که کار کردم و چاپ شد، مربوط به سال 1375 با عنوان «توپها را برگردانید» است. نخستین خاطره از این کتاب مربوط به درگیری هوایی میان دو هواپیمای ایرانی و عراقی در روز دوم جنگ در آسمان تبریز از زبان یکی از فرماندهان با سابقه لشکر عاشورا، سردار مصطفی مولوی است که آن روزها در پادگان آموزشی خاصابان(سیدالشهدا) مستقر بودهاند. در این درگیری هوایی هواپیمای عراقی، شکار خلبان ایرانی میشود و خلبان عراقی -که با چتر فرود آمده است- توسط نیروهای مستقر در آن پادگان دستگیر میشود.
دو سال پس از چاپ کتاب «توپها را برگردانید» مشغول ضبط خاطرات فرج محمد قلیزاده یکی دیگر رزمندگان لشکر عاشورا بودم که بعدها با عنوان «همه دوستان من» توسط بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس چاپ شد. در یکی از قرارهای مصاحبه، آقای قلیزاده، شخصی را به همراه خود به محل کار من آوردند که بعد از معرفی فهمیدم سرهنگ غلامعلی شیرازی از خلبانان شکاری دوران جنگ تحمیلی هستند. سرهنگ شیرازی، کتاب «توپها را برگردانید» را دیده و خوانده بود و حالا آمده بود نویسنده آن را از نزدیک ببیند. همین دیدار آغاز شکلگیری کتاب «بازِ نخچیر» بود. البته من قبل از آن تجربه نشستن پای صحبتهای سرهنگ خلبان محسن باقر را داشتم که تکخاطره ایشان در کتاب «نگهبان آسمانها» چاپ شده است.
لطفاً درباره محتوا و عنوان کتاب «بازِ نخچیر» نکاتی را بیان کنید.
یکی از معانی کلمه نخچیر، شکارگاه است و بازِ نخچیر حکایت یکی از دشمنشکاران بیشمار این شکارگاه از زبان خودش است؛ حکایت روزگاران کودکی تا پایان جنگ تحمیلی و تا بازنشستگی سرهنگ خلبان غلامعلی شیرازی.
برای گزارههایی که در کتاب به آنها اشاره شده است، چقدر مستندات و البته تحلیل اطلاعات و آمار در کتاب ارائه کردهاید؟
خاطرات و تاریخ شفاهی، خود از راهها و روشهای مستندسازی وقایع تاریخی هستند. من در این کتاب حداکثر توان و تلاش خود را صرف کردم تا هر آنچه در لایههای ذهنی سرهنگ شیرازی در موضوع کتاب وجود داشته است، بیرون بکشم. در کنار آن کوشیدم هر اسم مرتبط با نیروی هوایی قبل و بعد از انقلاب (از زبان راوی یا منابع شفاهی متعدد دیگر و منابع کتبی) در پاورقیهای کتاب گویاتر و آشناتر شود؛ مگر آنکه امکانش فراهم نباشد. همچنین هرچه عکس، سند کتبی و حجمی در دسترس بود و میتوانست کفه ترازوی اسناد کتبی و بصری را در برابر مطالب شفاهی سنگینتر کند، از آن بهره بردهام.
بازخوردها چگونه بوده است؟
بازِ نخچیر در اردیبهشتماه امسال یعنی در اوج روزهای کرونایی، منتشر شد؛ بنابراین مراسم رونمایی نداشت. در تبریز نیز مراسمی که برایش برنامهریزی و اطلاعرسانی شده بود، به خاطر این بیماری دوبار پیاپی لغو شد. تا کنون نیز به همین دلیل هیچ جلسه و نشستی برگزار نشده تا من بتوانم پای نظرات دیگران بنشینم.
خاطراتی که از دوران دفاع مقدس ـ حالا چه مربوط به دوران دفاع مقدس و چه دیگر دورانهای انقلاب اسلامی- منتشر شده و آثاری که با عنوان فرهنگ جبهه فراهم آمده، چقدر میتواند به عنوان مواد خام برای خلق آثار بزرگ و ماندگار مورد استفاده نسلهای بعد قرار گیرد؟
مواد خام که بسیار فراهم شده است؛ اما اینکه نسلهای بعدی و آیندگان چگونه با آن مواجه خواهند شد، گفتنش کمی سخت است. جنگ تحمیلی وجهه مردمی داشت؛ ولی روایت آن کموبیش مانند بسیاری از موضوعات و مقولات جهان سومی تنه به تنه سیاست زده و آسیب دیده است. از طرفی بضاعت اندک برخی پدیدآورندگان به دلایلی که به سیاست، نوع نگرش و غیرحرفهایبودن حامیان آنها برمیگردد، منجر به تولید آثار غیرقابلاعتنا شده و میشود. همه اینها بر نگرش مخاطب و هنرمندانی که این آثار را دستمایه تولید آثار هنری خود قرار خواهند داد، تأثیر میگذارد.
اوضاع ترویج و تبیین و اطلاعرسانی و تاریخنگاری در عرصه دفاع مقدس را چگونه ارزیابی میکنید؟
متولیان تولید کتابهای جنگ دو دستهاند: دستهای تنها به تولید محتوا و کتاب میپردازند و تقریباً کاری به معرفی و توزیع آثار تولیدشده ندارند و استدلالشان این است که چون منابع شفاهی روزبهروز از دست میروند، بنابراین فرصت برای تولید، کم اما برای توزیع و ترویج زیاد است. دسته دیگر کار تولید و ترویج و توزیع را با هم انجام میدهند. طبیعی است که شیوه دسته دوم مورد پسند من باشد، اما باز در جزئیات جای حرف زیاد است.
در حوزه ادبیات دفاع مقدس، روایت ها به شیوه خاطره موثرتر است یا رمان و داستان؟
البته که داستان و رمان جذاب و مؤثر هستند؛ اما برای خلق آنها باید از واقعیتهایی وام گرفت که این واقعیتها را خاطرات مهیا میکنند. خطای فاحشی که به بهانه جذابسازی کموبیش گریبان آثار حوزه جنگ را گرفته، انتظار کارکرد رمان و داستان از خاطره است. همانطوری که شایسته نیست برای گرفتن اشک - به زعم خودمان - پیرایه به داستان کربلا ببندیم، همانطور هم حق نداریم عناصر داستانی مانند خیال را وارد خاطره کنیم؛ در حالی که اسمش خاطره است. اگر این کار را کردیم، به مهمترین شاخصه خاطره که همان مستند و تاریخیبودن آن است، لطمه زدیم و حتماً نباید آن را با عنوان خاطره منتشر کنیم.
این نگرانی در خاطرات دیگرنوشت که غالب آثار ما به این نحو تولید میشوند، بیشتر است و میتواند منظور نظر راوی را جزئی و کلی جابهجا کند و راوی به دلایلی مانند کمسوادی یا احاطهنداشتن به فنون نوشتاری نتواند از وقوع آن جلوگیری کند. بنابراین اگر ما مجبور باشیم میان جذابیت و مستندبودن در خاطره یکی را انتخاب کنیم، من مستندبودن را برمیگزینم؛ چراکه ما در این مرحله آثار و منابع دست اول تولید میکنیم. بعد باید بیایند هزاران داستان و فیلم با استفاده از آن بنویسند و بسازند. خیلی هم عالی و قابل احترام و تقدیر است. البته پرواضح است که خاطره جذابیتهای خود را دارد و شاید عدهای حتی به دلیل واقعی و تاریخیبودن، خواندن آن را به رمان ترجیح بدهند.
این روزها مشغول نوشتن کتاب جدیدی هستید؟
کار در نوبت نوشتن زیاد است؛ اما در حال حاضر بر روی خاطرات متفاوت همسر یک خلبان شهید کار میکنم.
نظر شما