اغلب ما وقتی کلمه اتوپیا رو میشنویم چیزی شبیه یک بهشت گمشده یا یک مدینه فاضله دستنیافتنی در ذهنمان متصور میشویم؛ اما والرشتاین در این کتاب، روی انتزاعیبودن این مفهوم دست میگذارد و میگوید اتوپیاها کارکرد تدارک سیاسی و مذهبی دارند؛ در حالی که عموماً نتیجه عکس میدهند. او از واژه دانش اتوپیا برای منظور خود استفاده میکند. او تاکید میکند که اکنون نیازی به اتوپیاهای بیشتری نداریم. لطفا در ابتدا درباره تعریف این واژه نزد والرشتاین سخن بگویید.
والرشتاین تعریفی جوهری درباره اصطلاح اتوپیا ارائه نمیکند. تعریف او تنها وجه کارکردی دارد؛ یعنی اتوپیا را تنها با کارکردهایش معرفی میکند. همان طور که گفتید از نظر وی اصلی ترین کارکرد اتوپیاها ایجاد همبستگی سیاسی برای رسیدن به یک هدف مشخص است. با این حال، چنانکه در ادامه کتاب نشان میدهد اغلب تکاپوهای اتوپیایی در تاریخ مدرن، که اصلیترین مظاهر آنها انقلابهای بزرگ هستند، نتوانستهاند تغییر بزرگی در ساختارهای موجود ایجاد کنند. در واقع از حیث ماهوی، والرشتاین همان تعاریف موجود و پذیرفتهشده از اتوپیا را پیشفرض گرفته است، چون هدف او ارائه تعریف جدیدی نیست؛ بلکه هدف وی بررسی تلاشهایی است که تاکنون با اهداف اتوپیایی صورت گرفته است. هرچند که او تنها به بررسی صرف بسنده نمیکند و قصد دارد ما را نسبت به نگرشهای اتوپیایی بدبین کند. در واقع اصطلاح «دانش اتوپیا» که میتوان آن را «اتوپیاشناسی» یا حتی «اتوپیاورزی» نیز ترجمه کرد، ناظر بر همین رویکرد به اتوپیا است، یعنی پژوهش درباره انگارههای اتوپیایی و تلاش برای عبور از آنها.
در بخش دیگری از این کتاب والرشتاین از رویاهای بزرگ سیاسی حرف میزند و در عین حال ناامیدی از آنها و مثالی میزند و میگوید رویا هر چه بزرگتر باشد آسیبش بیشتر است. این تعبیر گویی مصداقی از امر محافظهکارانه است. آیا والرشتاین با این نگاه محافظهکارانه همراه میشود؟
یکی از نظریههای سیاسی مهمی که والرشتاین نقد کوبندهای به آن وارد میکند، محافظهکاری است. او به هیچ روی با محافظهکاری همدلی ندارد؛ چون از نظر وی ایدئولوژی محافظهکار در خدمت مجموعهای از منافع طبقاتی و گروهی است که سعی میکند با طبیعی جلوهدادن وضع موجود، هرگونه تکاپویی برای تغییر را خنثی کند. اشاره به مخاطرات بلندپروازیهای سیاسی ناشی از واقعگرایی والرشتاین است و همین چیزی است که او را از بسیاری از همفکران مارکسیستش متمایز میکرد. واقعبینی لزوماً به معنای محافظهکاری نیست.
او در این کتاب از سرنوشت انقلابهایی مانند انقلاب فرانسه و روسیه میگوید و این سوال را مطرح میکند که آیا اینها اساسا انقلاب بودهاند یا خیر. از نگاه والرشتاین انقلاب و معیار انقلابیبودن چیست؟
همانند بسیاری از دیگر مفاهیم مطرحشده در این کتاب، والرشتاین هیچ تعریف ماهوی روشنی از تعریف انقلاب به دست نمیدهد و بر همان تعاریف کلاسیک و جاافتاده تأکید میکند. هدف وی در این کتاب نه ارائه تعریفی جدید از انقلاب و بررسی جامعهشناختی انقلابها، بلکه ارزیابی دستاوردهای جنبشهایی است که وجهه انقلابی دارند. مهمترین نمونههای آن هم انقلاب فرانسه و انقلاب روسیه هستند. این انقلابها قصد داشتند دگرگونیهای ساختاری عظیمی ایجاد کنند و نظم نوینی را مستقر سازند و والرشتاین معتقد است از این حیث موفق نبودند و نتوانستند تحول گستردهای، آن چنان که مد نظر خود انقلابیون بود، ایجاد کنند.
جنسیت، قومگرایی و نژادگرایی چه نسبتی با امر انقلابی از دیدگاه والرشتاین دارند؟
هر کدام از این عوامل میتوانند محرک جنبشهای انقلابی باشند؛ خصوصاً ملی گرایی در زمینهسازی جنبشهای ضداستعماری و استقلالطلبانه تأثیرگذار بوده است؛ اما رابطه جوهری و بنیادینی بین آنها و انقلابهایی که در این کتاب به آن اشاره شده است، وجود ندارد، چون همانطور که قبلاً اشاره شد والرشتاین بحثی ایجابی یا حتی توصیفی درباره ماهیت رخدادهای انقلابی طرح نمیکند، بلکه پیامدهای آنها را ارزیابی میکند.
او در فصل دو کتاب بیان میکند که چگونه ما در حال گذار از نظام جهانی کنونی یعنی اقتصاد جهانی سرمایهداری به یک نظام یا نظامهای جهانی دیگر هستیم. دشواریهای این گذار برای مردم عادی و قدرتمندان چگونه خواهد بود؟
کتاب به سبب ایجازش چندان درباره این موضوع تفصیل به خرج نداده است. نویسنده بسیار کوتاه از روی این پرسش عبور میکند و به عوامل و تضادهایی در درون نظم سرمایهدارانه میپردازد که این گذار را اجتنابناپذیر میسازند. این دوره گذار توام با دشواریهای زیادی برای همه خواهد بود و مهمترین مشخصه آن هرجومرجی است که در هر دوره گذار میتوان شاهد آن بود. منتها این بار این ناامنی و بی نظمی چنان شدید است که والرشتاین تعبیر «جهنم گذار» را برای آن به کار میبرد.
نظام جهانی جایگزین با توجه به اینکه نظام جهانی کنونی به اعتقاد والرشتاین در این کتاب محدودیتهایی دارد، چه شاخصههایی میتواند داشته باشد؟
مهمترین مشخصه نظام جایگزینی که والرشتاین مد نظر دارد، حاکمیت برابری و استقرار دموکراسی فراگیری است که امکان مشارکت آگاهانه و مؤثر همه اعضای جامعه در آن فراهم است. در این نظام جدید هر کسی باید رضایت شغلی حداکثری داشته باشد و در آن باید نظام تأمین اجتماعی مستحکم و نیرومندی مستقر شود که در شرایط اضطراری بتواند حمایت لازم را از شهروندان به عمل آورد. همچنین یکی از مهمترین مشخصههای این نظام برنامهریزی درباره استفاده بهینه و عادلانه از منابع زیست کره است؛ به گونهای که این منابع برای نسلهای آینده نیز حفظ شوند و به تعبیر خودش هیچ «استثمار میان نسلیای» رخ ندهد.
نظر شما