دوشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۹ - ۰۸:۰۵
ضرورت دور انداختنِ نئولیبرالیسم و گذر از سرمایه‌داری

آن‌چه در سال 2008 به شکلِ بحران اقتصادی آغاز شد، به‌شکلی زنجیره‌وار به بحران اجتماعی منجر و منتهی به آشوب همگانی شد. اکنون انقلاب‌ها به جنگ داخلی بدل می‌شوند و میان ابرقدرت‌های هسته‌ای تنش ایجاد می‌کنند، در این بین، این آشوبِ [اقتصادی] بدل به بحران نظم جهانی شده است.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- ترجمه کامران برادران: آنچه در پی می‌آید، ترجمه بخشی از مقدمه کتاب «پساسرمایه‌داری: راهنمایی برای آینده» اثر پل میسون است. ترجمه این کتاب بناست به‌زودی از سوی انتشارات چترنگ منتشر و روانه بازار شود.   

برای رسیدن به رود نیستر [1] از میان درختستان‌های سرد می‌گذریم و ساختمان‌های مخروب و خطوط راه‌آهن را پشت سرمی‌گذاریم. اینجا رنگ غالب، زنگار است. آب رودخانه خیلی سرد اما زلال است. آنقدر ساکت است که می‌توان صدای ریختن پاره‌های کوچک بتن را از پلی که بالاتر قرار دارد شنید، پلی که به‌تدریج در اثر بی‌توجهی در حال فروپاشی‌ست.
رود نیستر مرزی است جغرافیایی میان سرمایه‌داریِ بازار آزاد و سیستمِ ولادیمیر پوتین، حالا هر اسمی که بخواهید رویش بگذارید. این رود مولداوی، کشوری در اروپای شرقی، را از ترانسنیستریا [2] جدا می‌کند، دولت جدایی‌طلبِ دست‌نشانده روسیه که مافیا و پلیس مخفی آن را می‌گرداند.

در سمتِ مولداوی، سالخوردگان در پیاده‌روها چمباتمه می‌زنند و محصولاتی را که خودشان کشت کرده یا درست کرده‌اند، می‌فروشند: پنیر، کلوچه یا چندتایی شلغم. جوان‌ها در شهر کم‌اند؛ از چهار بالغ یکی خارج از کشور کار می‌کند. نصف جمعیتِ ترانسنیستریا درآمد روزانه‌اش کمتر از 5 دلار است؛ از هر ده نفر یکی در چنان شرایط فقیرانه‌ای می‌زید که می‌توان آن را با وضعیت معاش در آفریقا مقایسه کرد.[i] این کشور در آغاز دوره نئولیبرال متولد شد؛ هم‌زمان با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در اوایل دهه 1990 و ورود قوای بازار. اما بسیاری از روستاییانی که با آن‌ها حرف می‌زنم، ترجیح می‌دهند تحت سلطه دولتِ پلیسی پوتین زندگی کنند تا فقر خفت‌بارِ مولداوی. این جهانِ غم‌انگیز خیابان‌های کثیف و چهره‌های عبوس را نه کمونیسم که سرمایه‌داری ساخته است. اکنون سرمایه‌داری روزهای خوشش را پشت سر گذاشته است.

البته مولداوی یک کشور معمول اروپایی نیست؛ اما در جاهای حاشیه‌ای دنیاست که می‌توان پس‌رفتنِ کِشند اقتصاد را شاهد بود؛ همچنین ارتباط تصادفی میان رکود، بحران اجتماعی، نبرد مسلحانه و زوال دموکراسی را. ورشکستگیِ اقتصادی غرب یعنی رو به زوال نهادن ارزش‌ها و عرف‌هایی که زمانی تصور می‌کردیم دائمی‌اند.
در مراکز مالی، در پسِ پنجره‌های شیشه‌ای، مسائل هنوز امید‌بخش به‌نظر می‌رسند. از سال 2008، میلیاردها دلار پول آماده‌شده به بانک‌ها، صندوق‌های تامین سرمایه‌گذاری، مؤسسات حقوقی و مراکز مشاوره سرازیر شد تا سیستم جهانی سرپا بماند.

اما چشم‌انداز طولانی‌مدت برای سرمایه‌داری مأیوس‌کننده است. براساس اطلاعات سازمان همکاری و توسعه‌ي اقتصادی [3]، رشد در کشورهای توسعه‌یافته در پنجاه سال آینده «ناچیز» خواهد بود. نابرابری 40درصد افزایش پیدا خواهد کرد. حتی در کشورهای در حال توسعه، تا سال 2060 دینامیسم فعلی به پایان خواهد رسید.[ii] اقتصاددانان سازمان همکاری و توسعه اقتصادی کم‌روتر از آنی هستند که لبِ کلام را به زبان بیاورند، پس بیایید خودمان توضیحش دهیم: برای کشورهای توسعه‌یافته روزهای خوش سرمایه‌داری به سر آمده و برای باقی جهان نیز در طول حیات ما به پایان می‌رسد.

آنچه در سال 2008 به شکلِ بحران اقتصادی آغاز شد، به‌شکلی زنجیره‌وار به بحران اجتماعی منجر و منتهی به آشوب همگانی شد. اکنون انقلاب‌ها به جنگ داخلی بدل می‌شوند و میان ابرقدرت‌های هسته‌ای تنش ایجاد می‌کنند، در این بین، این آشوبِ [اقتصادی] بدل به بحران نظم جهانی شده است.

علی‌الظاهر، این وضعیت به دو صورت پایان می‌گیرد. در سناریوی نخست، نخبگان جهانی به [جایگاه‌شان] می‌چسبند و در ده یا بیست سال آینده هزینه بحران را بر گُرده کارگران، بازنشستگان و فقرا بیندازند. نظم جهانی- که صندوق بین‌المللی پول، بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی تقویتش می‌کنند-  جان سالم به‌در می‌برد، اما به شکلی ضعیف. مردم عادی کشورهای توسعه‌یافته بهای حفظ جهانی‌سازی را می‌پردازند. اما رشدِ [اقتصادی] از حرکت می‌ایستد.


در سناریوی دوم، اجماع همگانی از هم می‌پاشد. احزاب چپ و راستِ افراطی قدرت را به‌دست می‌گیرند و مردم زیر بارِ ریاضتِ اقتصادی نمی‌روند. در عوض، دولت‌ها تلاش می‌کنند هزینه بحران را بر شانه یکدیگر بیندازند. جهانی‌سازی فرومی‌پاشد، مؤسسات بین‌المللی قدرت‌شان را از کف می‌دهند و در این فرآیند، منازعاتی که در بیست سال گذشته دردسرساز بوده‌اند –جنگ کارتل‌های مواد مخدر، ناسیونالیسمِ پس از [فروپاشیِ] شوروی، جهادگرایی، مهاجرت افسارگسیخته و مخالفت با آن- آتشی در قلبِ سیستم می‌افروزد. در این سناریو، حمایتِ ظاهری از قوانین بین‌المللی از میان می‌رود؛ شکنجه، سانسور، بازداشتِ خودسرانه و نظارتِ وسیع، بدل به ابزارهای معمولِ کشورداری می‌شود. در دهه 1930 شاهد شکلی از این مسائل بودیم و هیچ تضمینی وجود ندارد که چنین اتفاقی دوباره نیفتد.

در هر دوی این سناریوها، تأثیر مهم تغییراتِ آب‌وهوا، پیریِ جمعیت‌شناختی و همچنین رشدِ جمعیت در سال 2050 کارِ خود را می‌کند. اگر نتوانیم نظمی قابل‌دوام و جهانی بیایم، دهه‌های بعد از 2050 پر از آشوب و هرج و مرج خواهند بود.

بنابراین می‌خواهم بدیلی ارائه کنم: ابتدا، با دور انداختنِ نئولیبرالیسم، جهانی‌سازی را نجات می‌دهیم؛ سپس، با گذر از خودِ سرمایه‌داری، سیاره را نجات می‌دهیم و خودمان را از آشفتگی و نابرابری می‌رهانیم.

دور انداختنِ نئولیبرالیسم بخشِ آسان قضیه است. میانِ حرکت‌های اعتراضی، اقتصاددانانِ رادیکال و احزاب سیاسیِ رادیکال در اروپا درباره چگونگی این کار، اجماعی فزاینده وجود دارد: جلوگیری از سرمایه‌گذاری‌های بزرگ مالی، دست رد زدن به ریاضت اقتصادی، سرمایه‌گذاری در انرژی‌های سبز و ترویجِ کار با مزدِ بالا [4]؛ اما بعد چه؟
همان‌گونه که تجربه یونان نشان داد، هر حکومتی که سیاستِ ریاضتِ اقتصادی را به مبارزه بطلبد، بلافاصله رو در روی نهادهای جهانی قرار می‌گیرد که از یک درصدِ غنی حمایت می‌کنند. پس از آن‌که حزب چپِ رادیکالِ‌سیریزا در ژانویه 2015 در انتخابات برنده شد، بانکِ مرکزیِ اروپا که کارش ثبات بخشیدن به بانک‌های یونان بود، دخلِ این بانک‌ها را درآورد و درنتیجه 20 میلیارد یورو از بانک‌های این کشور بیرون کشیده شدند. این امر، دولتِ یونان را واداشت تا میان ورشکستگی و فرمانبرداری یکی را انتخاب کند. هیچ صورت‌جلسه، گزارشِ رأی‌گیری یا توضیحی درباره آن‌چه بانکِ مرکزی اروپا انجام داد وجود ندارد. اِشتِرن [5]، روزنامه دست‌راستیِ آلمان، این واقعه را روشن کرد: آن‌ها یونان را «خرد کردند».[iii] این کار به‌شکلی نمادین صورت گرفت تا پیامی مهم و کلیدی را ارسال کند: هیچ بدیلی [برای سرمایه‌داری] وجود ندارد؛ اینکه تمام مسیرهایی که از سرمایه‌داری فاصله می‌گیرند، عاقبتی ندارند جز فاجعه‌ای که بر سر اتحاد جماهیر شوروی آمد؛ و اینکه شورش علیه سرمایه‌داری یعنی طغیان علیه نظمی طبیعی و بی‌انتها.

یادداشت‌ها:
1. Dniester: رودی در اروپای شرقی که از اوکراین و مولداوی می‌گذرد و در نهایت به دریای سیاه می‌ریزد.
2. Transnistria
3. The Organization for Economic Co-operation and Development (OECD) عمده‌ترین سازمان بین‌المللی تصمیم‌گیرنده اقتصادی، با 34 عضو. مقر این سازمان در شهر پاریس است.
 4. High-waged work
5. Stern
i. http://www.worldbank.org/en/country/moldova/overview
ii. ‘Policy challenges for the next 50 years’, OECD, 2014
iii. http:// openeurope.org.uk/blog/greece-folds-this-hand-but-long-term-game-of-pokrer-with-eurozone-countries/

 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها