چهارشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۹ - ۰۹:۳۳
جنسیت و شأن اخلاقی

مصطفی سلیمانی، نویسنده، روان‌شناس و دانش‌آموخته فلسفه اخلاق، در یادداشتی به مناسبت روز زن، ارتباط «جنسیت» با موضوع «شأنیت اخلاقی» را به چالش کشیده است و به بررسی این مسئله می‌پردازد که آیا هویت جنسی در انتخاب اولویت‌های اخلاقی نقش دارد یا خیر؟

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در قم - مصطفی سلیمانی: بر اساس نگاه غالبِ اندیشه‌های سیاسی و اجتماعیِ موجود، درک انسان از جهان، مبتنی بر جنسیت او است. به باور صاحبان این دیدگاه‌ها، تفاوت‌های زیستی میان زن و مرد موجب ایجاد تفاوت‌های روانی-شناختیِ بسیاری در آن‌ها شده و از این رو، چارچوب‌های شناختیِ متفاوتی را در هر یک از دو جنس پدید آورده است. این باورها، درک انسان از جهان را متناسب با فهم او می‌دانند؛ فهمی که حاصل تجربیات او از خود و دیگران است. پذیرشِ این دیدگاه، که درکِ آدمی از جهان، برگرفته از جنسیتِ تمایزیافته (زنانگی یا مردانگی) اوست، صحبت از وجود دو دنیای متفاوت برای هر یک از دو جنس را یک امر منطقی جلوه می‌دهد؛ اما آیا به‌واقع، دنیای مردان و زنان با یکدیگر متفاوت است؟
 
اگر دنیای مردان با دنیای زنان متفاوت باشد، این پیش‌فرض وجود خواهد داشت که به هر حال، وجودِ یکی از این دو جنس نسبت به وجودِ دیگری برتر است؛ زیرا دنیای متفاوت، برآمده از شیوه نگرش متفاوت، و نگرشِ متفاوت نیز نشأت گرفته از تفاوت درجاتِ اتّصاف به فضیلت‌های اخلاقی است.
 
فضیلت‌های اخلاقی، به صورت پاره‌ای از صفات نفسانی‌ تعریف می‌شوند که بنا به شدت و ضعفی که دارند، در یک پیوستار قابل اندازه‌گیری‌اند. بر اساس تفکرات غالب جنسیتی، بهره‌مندی زنان از فضیلت‌های اخلاقی، بسیار کمتر از مردان است و به این ترتیب، دنیای آنان نسبت به دنیای مردان بسیار پست‌تر و در فرع آن است. آیا فضیلت‌های اخلاقی برای مردان و زنان به صورت یکسان تعریف می‌شوند یا خیر؟
 
برای تبیین جایگاه فضیلت اخلاقی در زنان و مردان، نظریات متفاوتی ارائه شده است. برخی از این نظریات، مطابق با تصورات کلیشه‌ای جنسیتی، بر این عقیده‌اند که تفاوت‌های زنانه «کمبود»اند. آنان برای زن به عنوان یک انسان، شأن و مرتبه‌ای قائل نیستند و اموری را که به‌عنوان فضیلت برای زنان مطرح می‌شوند، برای مردان رذیلت به شمار می‌روند. درمقابل، برخی دیگر از این نظریات (که به نظریات ذات‌گرایانه مشهورند)، صورت‌های رذایل را با هویت و ذات مردانه مرتبط می‌دانند و به این ترتیب، مردان را جنسیت پست‌تر برمی‌شمرند. آنان زنان را به طور طبیعی و ذاتی، حامیِ فضیلت‌های اخلاقی می‌دانند و بر این باورند که اولویت‌های اخلاقیِ مردان، کاملاً با اولویت‌های زنان در تعارض است؛ اما آیا به‌واقع، ملکات و فضایل اخلاقی جنسیت‌بردار است؟
 
کتاب «جامعه‌شناسی جنسیت»، نوشته خدیجه سفیری و سارا ایمانیان، مسئله جنسیت را امری پیچیده و چندلایه عنوان کرده است. این کتاب، با طرح رویکردهای مختلف، نگاه‌های متفاوتِ موجود به جنسیت را عنوان می‌کند؛ گاه آن را از منظر زیست‌شناختی و ژنتیکی نگاه می‌کند و به این ترتیب، امکان هرگونه تغییر در آن را منتفی قلمداد می‌کند و گاه به آن از منظر یک برساخته اجتماعی می‌نگرد و بر این اساس، بروز هر گونه تغییر در مفاهیم آن را ممکن می‌بیند. به هر حال، نظریات در باب ارتباط هنجارهای اخلاقی با جنسیت، با وجود تنوعی که دارند، بر سه قسم قابل تقسیم‌اند: برابرانگاری زن و مرد، نابرابرانگاری زن و مرد و برابرانگاریِ تمایزگرای زن و مرد.
 
تمام این نظریات سه‌گانه، حول دو محور می‌چرخند: جنس و جنسیت. محور اول، با عنوان جنس، ناظر بر بُعد زیستی یا بیولوژیکِ زنان و مردان است (فمینیسم، جین فریدمن، ص 27). محور دوم، با عنوان جنسیت، ناظر بر بُعد غیربیولوژیک، یعنی جنبه‌های روان‌شناختی (روحی و روانی) و جامعه‌شناختیِ زنان و مردان است (جامعه‌شناسی جنسیت، خدیجه سفیری و سارا ایمانیان، ص 18). تربیت اخلاقیِ مبتنی بر جنسیت، علاوه بر اینکه نوع تربیت را جنسیتی می‌داند، بر این اعتقاد است که تربیت (ایجاد ملکات نفسانیِ فاضله)، به‌طور کلی باید با توجه به جنسیت فردِ متربّی (زن یا مرد بودن)، یعنی بر اساس خُلقیات اختصاصی زنان و مردان صورت بگیرد (رشد شخصیت، سوزان گولومبرک، وفی‌وش رابین، ص 11).
 
در نظریه اول، که معتقد به برابرانگاری زن و مرد است، وجود هیچ نوعی از تفاوت و تمایز، میان تربیت اخلاقی زنانه و مردانه پذیرفته نیست و بر همین اساس، هر نوع تفاوت در نقش‌های جنسیتی مردود شمرده می‌شود. این نظریه - که برآمده از نظریات تساوی‌خواهانه حقوق زن و مرد است - هر نوع تمایز طبیعی میان دو جنس زن و مرد را به شکل افراطی یکسان‌انگاری می‌کند. بر پایه این نظریه، تمایزهای اخلاقی‌ای که میان زن و مرد مشاهده می‌شود، به واسطه غلبه قدرت‌های مردسالار و برآمده از تحمیل‌های جوامع و محیطِ زن‌ستیز ایجاد شده‌اند. این نظریه مخالف وجود هر نوع تفاوت و تمایزی در تربیت اخلاقی زنانه و مردانه است.
 
در نظریه دوم، که معتقد به نابرابرانگاری زن و مرد است، زن و مرد در تقابل با یکدیگر در نظر گرفته می‌شوند. این نظریه، جدای از اینکه تمایز میان زن و مرد را مردود می‌شمارد، با رد کردن برابریِ این دو با هم، پا را یک قدم فراتر می‌گذارد و جنس زن را از جنس مرد برتر عنوان می‌کند. بر اساس استدلال‌های طرفداران این نظریه، زنان به طور کلی، واجد برخی صفات و خصائل هستند که مردان از آن‌ها بی‌بهره‌اند. آنان از این فضائل به عنوان خصوصیت ویژه اخلاقی زنان یاد می‌کنند و برای آن‌ها چند ارزش و فضیلت اخلاقیِ عمده را برمی‌شمرند که از جمله آن‌ها «صداقت» و «عطوفت» زنانه است. در این نظریه، که طرفداران آن را فمینیست می‌نامند، زنان، چه در خانواده و چه در جامعه، عامل بهبود اوضاع و اخلاقی‌تر شدن وضعیت در نظر گرفته می‌شوند. طرفداران این نظریه، بر این باورند که تنها زنان‌اند که می‌توانند به واسطه فضائل مهربانانه‌ای که دارند، محیط خانواده را تلطیف کنند و جامعه را از غیر اخلاقی شدن نجات دهند و از این رو، به شدت بر حضور زنان در عرصه اجتماع اصرار دارند. بر طبق ادعای طرفداران این نظریه، مشکلات حوزه سیاست وقتی چاره خواهند شد که ارزش‌ها و فضائلِ شخصیتی زنان بر فضای جامعه حاکم باشد (از جنبش تا نظریه اجتماعی تاریخ دو قرن فمینیسم، حمیرا مشیرزاده، ص 100-67).
 
در نظریه سوم - که یک نظریه دوسوگرایانه است - با برابرانگاریِ تمایزگرای زن و مرد، هویت وجودیِ همه انسان‌ها، اعم از زن و مرد با یکدیگر برابر دانسته شده است و وجه تمایز آن‌ها با هم، در برخی عوارضِ وجودی‌شان عنوان می‌شود. درواقع، بر مبنای این نظریه، شیوه‌های تربیتِ اخلاقی زن و مرد، به دلیل اینکه جوهره روح یکسانی دارند، با یکدیگر تفاوت چندانی ندارد و تفاوت‌های اندک این شیوه‌ها، به تفاوت‌های جزئیِ عوارض وجودی‌شان باز‌می‌گردد؛ به این معنا که شیوه تربیتی مناسب جنس زن و مرد، متناسب با کمال وجودی هر یک از آن‌ها، و به مقتضای عدالت درباره آن‌ها اتخاذ می‌شود.
 
تأثرپذیری تربیت اخلاقی از جنسیت، کاملاً بسته به نحوه تبیین مرزهای هستی‌شناختیِ انسان است. اگر اشتراکات و تمایزهای هر دو جنسِ زن و مرد و عوارض‌ وجودیِ آن‌ها به درستی تبیین شود، تحلیل مؤلفه‌ تربیت اخلاقی او نیز امر مشکلی نخواهد بود. اگر روح آدمی یک حقیقتِ واحد در نظر گرفته شود، آن‌گاه ارزش‌های اخلاقی نیز برای هر دو جنس زن و مرد یکسان است، چیزی به نام اخلاق زنانه و مردانه وجود ندارد و دستورات و ارزش‌های اخلاقی نیز، به شکل یکسان برای هر دو جنس تعریف می‌شود و تفاوت‌ها، تنها در برخی موارد، از نظر مصادیق آشکار خواهد شد؛ اما اگر حقیقت روح، واحد فرض نشود، باید وجودِ چیزی به نام روح زنانه و مردانه پذیرفته شود و در نتیجه اخلاق زنانه و مردانه موضوعیت پیدا کند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها