نگاهی به کتاب «خاطرات جلیل بزرگمهر» به مناسبت 14 اسفند، سالروز درگذشت مصدق
جلیل بزرگمهر: دکتر محمد مصدق را تا روز مرگ الهامبخش خود میدانم
جلیل بزرگمهر میگوید: «از 19 مهرماه 1332 که وکالت دکتر مصدق را به جان خریدم... کاشکی میخواند و میدید و عشق و عمق آن را درمییافت. دکتر محمد مصدق را تا روز مرگ الهامبخش خود میدانم.»
دکتر مصدق با تجربه درازمدتی که در سیاست ایران داشت، توانست توطئهها و سنگاندازیهای سیاستهای خارجی را از پیش پا بردارد، بلواسازیها و ندانمکارهای حزب توده را کم اثر کند و محمدرضاشاه را چنان مات کند که از عرصه شطرنج سیاسی ایران به بغداد و رم بگریزد و به گفته ملکه ثریا در خاطراتش به فکر خرید زمینی در تگزاس بیفتد و باقی عمرش را به کشاورزی بگذراند؛ اما خرابکاریهای حزب توده و خیانتهای جاهلانه شاه به خردمندترین حامی پادشاهیاش زمینه را برای کودتایی فراهم کرد که برنده اصلیاش سیاستهای آزمندانه انگلیس و امریکا و بزرگترین قربانیاش حزب توده با هزاران عضو فداکار و پاکباختهاش بود.
بیتردید دکتر مصدق -که در دوران زمامداریاش هرگاه با مردم و درباره حقوق پایمال شده آنان سخن میگفت اشک از دیدگانش جاری میشد- هرگز نمیتوانست حتی «آهن دل» باشد تا چه رسد به «فولاد قلب». او آن عبارت را به طنز و برای بیاثر دانستن بددهنیهای دادستان فرومایه و کوچک شماری دادگاه نظامی بهکار برد. شاید هم برای آدمی چون او لازم بود قلبی از فولاد داشته باشد تا با آن همه بیداد و بدکرداری در راه بزرگش دلشکسته نشود.
درباره دکتر مصدق کتابهای فراوانی نگارش یافته که در بیشتر آنها به دلیل اهمیت جنبش ملی شدن صنعت نفت به دوران نخستوزیری او، مذاکرات نفت و کودتای 28 مرداد پرداخته شده است. تردیدی نیست که اوج زندگی سیاسی دکتر مصدق دوران نخست وزیری او، رهبریاش در جنبش ملی شدن نفت، تلاشهایش برای دستیابی به استقلال سیاسی، هشیاریاش در غلبه بر مشکلات و توطئهها و سرنگونی دولتاش با کودتای 28 مرداد است؛ اما خواندن این منابع پراکنده برای علاقهمندانی که خواستار آشنایی با زندگی دکتر مصدق هستند، کار آسانی نیست؛ و یک زندگی را هنگامی میتوان به درستی درک کرد که تمامیتش در یک نگاه دیده شود.
یکی از کتابهایی که میتوان آگاهیهای ارزشمندی از دکتر مصدق یافت، «خاطرات جلیل بزرگمهر از دکتر محمد مصدق» است که به تازگی از سوی انتشارات ناهید منتشر شده است. این کتاب جریان محاکمه سیامین نخست وزیر ایران را از روی یادداشتها، دستنوشتهها و جراید و مجلات روایت کرده است. وی میگوید: «این کتابها و نالههایم از آن اوست. برای ارائه جمال ملکوتی او و اعتلای نام اوست. هر چه گویم و نویسم، نمایانگر همه حسنات او نمیتواند باشد و شرمندهایم از اینکه قادر نبودهام در عمق حسنات او فرو روم و چنانکه باید گفته باشم.»
کتاب «خاطرات جلیل بزرگمهر از دکتر محمد مصدق» در شش فصل تنظیم شده است. ملاقاتها، امور شخصی و خانوادگی دکتر مصدق، نامههای دکتر مصدق به من، آخرین دیدار، خصوصیات دکتر مصدق، اظهار نظرهای راجع به نوشتههای نگارنده سرفصلهای این کتاب را شامل میشود.
سرهنگ جلیل بزرگمهر وکیل و نظامی ایرانی به سال 1291 در آستارا به دنیا آمد و پس از اتمام تحصیلات مقدماتی وارد دانشکده افسری شده و با درجه ستوان دومی فارغالتحصیل شد. وی وکالت محمد مصدق را بر عهده داشت و در دولت دکتر مصدق پس از خلع ید از انگلیسیها به فرمانداری نظامی آبادان منصوب شد و پس از فراغت از تحصیل در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دادیار دادگاه عالی انتظامی قضات و بعدا رئیس اداره غله و نان شد.
بزرگمهر پس از کودتای ۲۸ مرداد با سپهبد نقدی تماس گرفته و برای همکاری اعلام آمادگی کرد و چون سپهبد نقدی حاضر به پذیرش وکالت نشد، با معرفی او سرهنگ بزرگمهر به عنوان وکیل تسخیری دکتر مصدق انتخاب شد. در دادگاه تجدید نظر از سوی دکتر مصدق به وکالت برگزیده شد و به همین دلیل پس از آن اجبارا بازنشسته شد و سالها مسائل دادگاه دکتر مصدق را نگه داشت و بعدها هم کتاب «مصدق در محکمه نظامی» و آثار دیگری با عنوان «محمد مصدق در محکمه نظامی»، «دکتر محمد مصدق در دادگاه تجدید نظر نظامی» و «دکتر مصدق و رسیدگی فرجامی در دیوان کشور با شرحی از ناصر پاکدامن» را منتشر کرد.
بزرگمهر در جایی از کتاب میگوید: «روال عادی من هر روز صبح در ورود به زندان -که همیشه یک ساعت زودتر از شروع محاکمه بود- این بود که به محض ورود و عرض سلام و احوالپرسی استفسار از وضع خواب شب گذشته که خوب بوده یا نه؟ روزنامههای اطلاعات و کیهان شب گذشته و مجلات منتشرشده روز پیش را روی میز دکتر مصدق میگذاشتم. شنیدههایی از وقایع و احیانا ملاقاتهای مربوط به کار خودمان و اگر اوراقی، اسنادی که یاران و دوستدارن مصدق به من میدادند، ارائه میدادم، به صحبت میپرداختیم.»
وی ادامه میدهد: «من تردیدی در داوطلبی وکالت نداشتم. بلکه با عشق وافر و شوق بیپایان قدم در این راه مقدس نهادم و اگر تردید داشتم داعی نداشت که به مرحوم سپهبد نقدی ملتجی شوم تلفنی تقاضای همکاری با او را بکنم که او با استنکاف از قبول وکالت دکتر مصدق در بادی امر و تقاضای دکتر مصدق از اینکه سپهبد افسری را معرفی کند، مرا به دادگاه معرفی کرد. اگر تردید مرا در خود فرو برده بود، در ابلاغ برای قبول یا نفی وکالت با یک کلمه نَه خود را از معرکه دور میکردم؛ مانند افسری که قبل از من برای وکالت تسخیری از طرف دادگاه از او سؤال و استمزاج شده بود، افسر مورد خطاب دادگاه پاسخ نداد یا قبول نکرد یا انقضای فرصت مناسب در جوابگویی، نام مرا سپهبد نقدی به میان آورد و دادگاه فوراً مرا احضار کرد. من هم چنان کردم. دکتر غلامحسین بیحوصله در کتابخوانی مقدمه اولین کتاب محاکمه را نخوانده است که سرآغاز گفتهام چنین بوده است: «از 19 مهرماه 1332 که وکالت دکتر مصدق را به جان خریدم... کاشکی میخواند و میدید و عشق و عمق آن را درمییافت. دکتر محمد مصدق را تا روز مرگ الهامبخش خود میدانم.»
در بخش «شهامت و متانت» دکتر مصدق آمده است: «مصدق در کلیه ادوار زندگی سیاسی و اجتماعی شهامت داشت. با وجود مخالفتها، اتهامات، ناسزاها، نسبتهای ناروا، با وجود خطر جانی از میدان به در نشد. او با شهامت تمام وارد میدان و معرکه میشد و با تلقی فریضه دینی و ملی از هیچ کس و خسی نمیهراسید و پیشتاز بود، بیپروا، بیهراس، تیغ زبان حق گویش را از نیام میکشید و حق مطلب را ادا میکرد و از دیاری باک نداشت. گفتهها و نوشتههایش طی لوایح در دادگاههای نظامی و به دیوان کشور نسبت به خصایل بالا شاها بیچون و چرایند. دکتر مصدق پای عقوبتهای ناشی از حقگویی و حقطلبیهای خود مینشست و متحمل هرگونه رنج بود. در امور شخصی و آنچه من دیدم. کمتر از آنچه برای دکتر مصدق در زندان مجاز و مقدر کرده بودند، میخواست. در طلب چیزی نبود که معمولاً در زندان پیش میآید.»
بزرگمهر در بخش دیگر کتاب مینویسد: «دکتر مصدق در زندان شش دانگ حواسش متوجه جریان محاکمه و تبعات آن بود و از پرداختن به امور جنبی از هر جهت احتراز میکرد که مسائل جدیدی برای او تدارک نبینند. در همان زندان بیرجند برای اینکه گرفتاری جدیدی پیش نیاید، راجع به رئیس شهربانی بیرجند هیچ نمیگفته است. از دکتر مصدق راجع به ضعف در راه رفتنش که به طور محسوسی لرزش داشت سؤال کردم. گفتند: در زندان بیرجند حالت غش به من دست میداد و غش میکردم. برای اینکه حالم را جا بیاورند، روی پاهایم آب میریختند. تکرار این عمل باعث شد که پاهایم سست شود. پس از آوردنم به احمدآباد از آب گرم معدنی همدان میسپردم چند بشکه میآوردند. داخل پیت میریختم؛ گرم میکردم؛ پاهایم را داخل آن میگذاشتم؛ تا حدودی افاقه حاصل میشد؛ ولی قطع ماجرا نشد.»
سرانجام دکتر مصدق 14 اسفند 1345 بر اثر سرطان در بیمارستان نحمیه درگذشت. سالهای پایانی زندگی او پس از سه سال زندان کودتای 28 مرداد در انزوا و تنهایی گذشت و تبعید به احمد آباد آغاز زمزمه مرگ بود؛ مرگی تدریجی و غمبار برای بزرگمردی که شهرتش در تمام جهان پیچیده است.
سروده نعمت آزرم با نام «اندوهگزاری برای مصدق» در سوگ دکتر مصدق:
ناقوس شرق را بنوازید!
-بررَغمِ این حصارِ سکوت آجین-
اعلام سوگواریِ سردار پیر را
از عرش سایِ قلهی پامیر
برجِ بلندقامتِ باروی آسیا
آواز در دهید که: سردارِ پیرِ شرق
آرندهی صحیفهی آزادی،
دارندهی رسالتِ خودجوشی،
روبندهی بساطِ چپاولگرانِ غرب،
-دزدانِ بازگشتهی دریایی-
سردارِ پیرِ بسته به زنجیر
جان سپرد...
نعمت آزرم- مشهد، 14 اسفندماه 1345
کتاب «خاطرات جلیل بزرگمهر از دکتر محمد مصدق» در 431 صفحه، شمارگان 550 نسخه و با قیمت 120 هزار تومان از سوی انتشارات ناهید منتشر شده است.
نظر شما