آنتونی کنی در این کتاب صرفا به گزارش آرا و فلسفه كانت نپرداخته است، بلكه شرح، تفسیر و نقد فشرده آثار او را هم آورده است. كنی در این كتاب نقاط قوت و ضعف نظام كانت و نیز منشا و مقصد و سرانجام اندیشه او را بیان كرده و اندیشمندان و مكاتب فكری تحت نفوذ او را هم گنجانده است.
یعقوبی مترجم اثر در مقدمهای بر این کتاب مینویسد: «كانتشناسی در ایران كارنامه پر برگی دارد اما پر بار بودنش را نمیتوان به سادگی قضاوت كرد. كانت از محبوبترین فلاسفه غرب در ایران است و میزان ترجمهها و نوشتهها و رسالهها و مقالهها درباره او آنقدر فراوان است كه میتوان یك مجلد كتابشناسی برایشان نوشت. از ابتدای آشنایی ایرانیان با فلاسفه جدید غرب، كانتشناسی و فلسفه كانت جاذبه ویژهای داشته و ذهن علاقهمندان و متخصصان را به خود مشغول كرده است. حتی امروزه كه به خاطر پركاری در این زمینه قدری از آن تب و تاب و شور اولیه كاسته شده و توجه به فلاسفه جدیدتر موجب شده در زمینه كانتشناسی آثار كمتری خلق و خوانده شود، باز هم به خاطر نقش بنیادین او، همیشه محل ارجاع و توجه و مطالعه و مباحثه است. كسانی كه علایق عرفانی دارند، كسانی كه رویكرد عقلانی دارند، كسانی كه شوق نقادی دارند، كسانی كه عقاید الحادی دارند، كسانی كه مابعدالطبیعه را میپسندند، كسانی كه ضد مابعدالطبیعهاند، همه و همه لااقل در كشور ما طوری كانت را تفسیر میكنند كه او را همسو و همدل با نظر و اندیشه خود نشان دهند. كسانی كه علایق عرفانی دارند نقد عقل محض او را همسو با نگاه عارفانه كسانی تفسیر میكنند كه دست عقل را از دامن حقیقت كوتاه میدانند و معتقدند كه برای نیل به حقیقت، عقل استدلالی كافی نیست و از این كار عاجز است و باید دست به دامان عرفان و كشف و شهود شد و به نظر آنها كانت میخواسته این سخن مولانا را به زبان دیگری بگوید:
پای استدلالیان چوبین بود
پای چوبین سخت بیتمكین بود
حتی برداشت كانت از قوای فاهمه را با این بیت مولانا تطبیق میدهند:
تا بدانی كآسمانهای سمی
هست عكس مدركات آدمی
كسانی كه رویكرد الحادی دارند از اینكه برهانهای اثبات وجود خدا را زیر سوال برده، بهره میبرند و از نقدهای او علیه براهین اثبات خدا استفاده میكنند یا با نادیده گرفتن استدلال او در نقد عقل عملی برای اثبات وجود خدا، نقد او را شاهدی بر رد وجود خداوند به نحو علمی و فلسفی میدانند (تعبیر علمی از ایشان است) و به آن استناد میكنند. کسانی که رویکرد ضد مابعدالطبیعه دارند، نقد او را شاهدی بر شکست مابعدالطبیعه میدانند و این شكست را پیروزی علم میدانند و بر این اساس میخواهند دفتر نظامسازی مابعدالطبیعی را به سود علم ببندند و به تاریخ بسپارند. كسانی هم هستند كه با استفاده از آرای كانت در پی بنیان نهادن مابعدالطبیعهای جدید هستند و با لحاظ كردن نقدهای كانت میخواهند آرمان كانت در علمی كردن مابعدالطبیعه را جامه عمل بپوشانند. چون به عقیده كانت با گذشت زمان و پیشرفت علوم، رشتههای دیگر، علمی شدند و از فلسفه جدا گشتند اما مابعدالطبیعه هنوز علمی نشده و باید با جهد و كوششی به سوی مابعدالطبیعهای برویم كه در آینده به عنوان علم عرضه میشود(عنوان كتاب تمهیدات همین است). با این مقدمه جایگاه اثر حاضر روشن میشود.»
كتاب حاضر اثر آنتونی كنی، یكی از فلاسفه تحلیلی بزرگ انگلستان است كه از بنیانگذاران نوتوماسگرایی تحلیلی است و مخاطب گرامی در كتاب تاریخ فلسفه غرب در چهار جلد به ترجمه راقم این سطور، با بیان شیوا و شیوه روشن و قدرت تحلیلِ راهگشای او آشنا شده است. او در این اثر صرفا به گزارش آرا و فلسفه كانت نپرداخته است، بلكه شرح، تفسیر و نقد فشرده آثار او را هم آورده است. كنی در این كتاب نقاط قوت و ضعف نظام كانت و نیز منشا و مقصد و سرانجام اندیشه او را بیان كرده و اندیشمندان و مكاتب فكری تحت نفوذ او را هم گنجانده است.
به گقته مترجم کتاب، مهمترین ویژگی این اثر، اعتبارسنجی نظریههای كانت بر اساس نظریههای فلسفی قرن بیستم و بیست و یكم و تطبیق آنها با نظریههای فلاسفه تحلیلی است و اینكه با ظهور فلسفههای تحلیلی جدید، كدامیك از آرای كانت معتبر باقی مانده و كدامیك زیر سوال رفته یا منحل شده است. مخصوصا منطق و فیزیك قرن بیستم و بیست و یكم، درهای تازهای را گشود كه بازنگری و ارزیابی دوباره آرای كانت را لازم و ضروری نمود و چنانكه خواهید دید در محك این بینشهای جدید، درك ما از فلسفه او هم دگرگون خواهد شد و خواهیم دید كه از این منظرِ تازه، كدام نظریه او منسوخ شده و كدامیك هنوز معتبر و اثرگذار باقی مانده است. دیگر ویژگی، اینكه مانند بیشتر آثار كانتشناسی به كلیات بسنده نكرده و به هنجارهایی مثل عشق، اخلاق، دوستی، جنگ و صلح، قتل و دروغ هم پرداخته و فلسفه سیاسی كانت را نیز تقریر كرده است.
یعقوبی درباره برخی از نکات ترجمهای این اثر یادآور میشود: «اما چند نكته درباره ترجمه. اصطلاح in itself یك اصطلاح رایج در زبان انگلیسی است كه در آثار غیر فلسفی هم رواج بسیار دارد و در این حالت، معنایش «به خودی خود» است و ترجمه آن به فینفسه، هم دور از مقصد است(چون فینفسه در مقابل فیغیره قرار دارد نه در مقابل nomenon) و هم فارسی نیست. اما وقتی در تركیب «thing in itself» به كار رود باز هم معنای «شئ فینفسه» برای آن درست نیست. تركیب شئ فینفسه، ربط چندانی با تركیب آن در زبان مبدا ندارد. مسئله چیزی است كه در فرهنگ و گذشته فلسفی ما به «نفسالامر» شهرت دارد. یعنی آن چیزی كه نفسالامر شئ است و در پس نمود و ظاهر شئ قرار دارد و از حواس ما پنهان است. ادراك ما فقط ظاهر و نمود شئ را درمییابد و از حقیقت نهایی شئ كه بود و نفسالامر آن است، بیخبر است. در واقع مسئله «نفسالامر» شئ است نه به خودی خود(فینفسه) بودن آن.
بسیاری از مترجمان كانت، اصطلاح aesthetic را حسیات ترجمه كردهاند. اینجا نكتهای هست كه همیشه مایه كژروی بوده است. بسیاری از اصطلاحات، گاه از طرف كسانی در معنایی غیر از معنای قبلی خود به كار میروند یا معنایی به معنای قبلی آن میافزایند. نكتهای كه همیشه مایه سردرگمی مخاطب و مترجم بوده این است كه برخی از مترجمان گمان میكنند در این موقعیتها باید آن واژه را طور دیگری و در همان معنای جدید، معنا كنند. اما وقتی آن نویسنده میخواهد معنای قبلی را مراد كند یا اصطلاح را در هر دو معنا به كار ببرد، مترجم سردرگم میشود و با انتخاب یكی از معناها مخاطب را هم به بیراهه میبرد. ولی مترجمان انگلیسیزبان دست به چنین ابتكاری نمیزنند و با برگردان اصطلاح در معنای رایجاش، سایر معانی را بر همان معادل اولیه بار میكنند. ترجمه aesthetic در آثار كانت همین حكم را دارد. ما میتوانیم همیشه در آثار كانت، كییركگارد و سایر فلاسفه همیشه aesthetic را زیباییشناسی ترجمه كنیم و معانی اصطلاحیتر دیگر را بر اساس متن بر عهده خود واژه و مخاطب بگذاریم و در چنین مواقعی خود مخاطب طبق فحوا آن معانی دیگر را استنباط خواهد كرد. البته فقط در ترجمه اینطور نیست. ما روزانه از واژههای بسیاری استفاده میكنیم كه هر بار در هر موقعیت متفاوتی، معنای متفاوتی میدهند. مثلا «نفس و شیطان هر دو یك تن بودهاند»(مولانا)؛ «نفس، جوهری است مجرد». در اولی، نفس اصطلاحی برای هوسها و امیال شر در انسان است و در دومی اصطلاحی برای اشاره به بخش جاودان وجود آدمی. پس ما نباید از این نكته غافل شویم كه خود کانت عامدا این واژهها را در معنای دیگری به کار میبرد و به جای ترجمه آنها به واژههایی که به تعریف او نزدیک باشند، بهتر است تعریف او از آنها را در نظر بگیریم تا در مواردی که این واژهها را با ایهامشان به کار میبرد، دچار سردرگمی نشویم.
آخرین نكته، ترجمه عنوان كتاب Wissenschaftslehre فیخته به «علم معرفت» است. ترجمه اولیه آن به «آموزه فراگیر دانش» آشكارا غلط است. ناقدان آگاهتری كه به اشتباه بودن آن ترجمه واقف بودهاند، پیشنهاد كردهاند كه این عنوان را «آموزه علم» ترجمه كنیم اما به نظر من «علم معرفت» دقیقتر و وفادارتر است. یكی از دلایل اینكه گفتهاند آموزه علم درستتر است این است كه بین دو واژه آلمانی wissen وkennen تمایز گذاشتهاند و اولی را به معنای علم و دومی را به معنای معرفت یا شناخت آوردهاند و نتیجه گرفتهاند كه ترجمه wissen به علم اولیتر است چون معرفت معادل دیگری دارد و آن kennen است. اما باید دانست كه wissen وkennen در زبان آلمانی هر دو به معنای «دانستن»اند و تمایز آنها در جای دیگری است. تفاوت این دو در این است که wissen در معنای عام دانستن به كار میرود(در حالت فعل) و در حالت اسم برای دانستن اطلاعات و امور واقع(آگاه بودن از..) اما kennen برای مفاهیم و اندیشهها به كار میرود(آشنا بودن با..). پس ترجمه wissen به معرفت درستتر است چون هم از علم و هم از دانش، عامتر است و مقصود از آن، هم معنای اصطلاحی آن در فلسفه است و هم مراد فیخته، چون فیخته «میخواست ثابت کند که تمام آگاهی ناشی از تجربه آزادِ اندیشنده است»(فصل 15).
واژهنامه پایان كتاب كه حاوی تعریف اصطلاحات هم هست از خود آنتونی کنی است و بهتر است قبل یا در حین مطالعه كتاب از آن غفلت نشود.»
آنتونی کنی نیز در توضیح این اثر میگوید: «انتشارات SPCK در سال 2017 كتاب من درباره جنبش روشنگری را در مجموعه كتابهای تاریخ بسیار مختصر منتشر كرد. ناشر از ابتدا پیشنهاد داده بود كه آن جلد باید حاوی فصلی درباره كانت باشد. من پاسخ دادم كه كانت بزرگتر از آن است كه صرفا عضو یك جنبش باشد و به علاوه، او به عنوان پدر ایدهآلیسم آلمانی به پایان جنبش روشنگری یاری رساند. ناشر هم در پاسخ از من دعوت كرد كه جلد دیگری هم در این مجموعه بنویسم كه فقط مختص كانت باشد. این شد كه كتاب حاضر نوشته شد.»
درباره ایمانوئل کانت در کتاب چه میخوانیم؟
در بخشی از کتاب درباره کانت آمده است: «ایمانوئل كانت در 1724 در شهر كونیگسبرگ، واقع در حوالی ساحل شرقی بالتیك به دنیا آمد. كونیگسبرگ یك مركز تجاری بینالمللی پر رونق بود كه بخشی از پادشاهی تازهبنیان پروس شد كه درست در ابتدای رقابت طولانیمدتش با اتریش برای تبدیل شدن به كشور پیشتاز آلمانیزبان بود. نام این شهر اكنون به كالینینگراد تغییر یافته و جزو اتحادیه روسیه است كه بازدیدكننده خارجی خیلی كمی دارد، بجز موقعی كه روسیه میزبان جام جهانی باشد. پدر كانت یك زین و یراقساز حرفهای و در صنف محلی شخص برجستهای بود. او ایمانوئل جوان را در مذهب لوتری بار آورد. یكی از آموزههای اصلی لوتر این بود كه نژاد انسان ذاتا آنقدر فاسد است كه محال است كسی بتواند تمام فرمانهای الهی را رعایت كند؛ و فقط از طریق ایمان به محسنات مسیح است كه انسان میتواند توسط فیض الهی رستگار شود. آموزهای كه در تمام عمر كانت بر او تاثیرگذار بود، آموزه اول بود، نه آموزه دوم.
خانواده كانت جزو گروهی از لوتریهای مومن راسخ بودند كه با نام پارسایان شناخته میشدند. كانت در دوره بعدی زندگیاش اذعان كرد كه مدیون جدیت تربیت اخلاقیای است كه در خانه به او یاد میدادند، هرچند با تعصب درونگرایانه مدرسه پارسایانی كه میرفت، مخالف بود.
مدتی كه كانت در آن مدرسه بود، دو رویداد برجسته رخ داد. در 1737 مادر او در 40 سالگی درگذشت. مادرش هنگام عیادت از یكی از دوستان بیمارش به آبله مبتلا شد. سه سال بعد، شاه فردریك ویلهلمِ اولِ پروس درگذشت و پسرش جانشیناش شد كه بعدا فردریك كبیر نام گرفت. این شاه جدید، هنگام مطالعه، نمونه كامل یك روشنفكر و در میدان نبرد، نمونه كامل یك تجاوزگر بیرحم بود. در دوران سلطنت 46 ساله او بود كه آثار عمده كانت نوشته شدند...»
کتاب «ایمانوئل کانت» نوشته آنتونی کنی به ترجمه رضا یعقوبی در 144 صفحه به بهای 35000 تومان از سوی نشر پارسه منتشر شده است.
نظر شما