بیایید یکبار به خودمان فرصت دهیم و در کنار تلخیها و سیاهیها از شیرینیها و زیباییهای افغانستان هم بگوییم و بخوانیم، از طبیعت رنگارنگش، از نان خورشهای ساده اما خوشمزهاش، از بچههای بیغمش، از دخترکان محجوبش، از «خاتون»های مهربانش، از مردان دلاورش، از «قوماندان»های پر افتخارش.
کتاب «خاتون و قوماندان» آغاز این راه است. هر چه قدر هم که رفته باشیم؛ آغاز راه است. آغاز نگاه تازه و ناب و منصفانه. نگاهی از سر محبت و احساس دِین به دلاوریها و رنجها و زندگی یک خانواده مهاجر افغانستانی در خاک ایران... در خاک ایران نه؛ در این کره خاکی.
«خاتون و قوماندان» سیزده سال زندگیشان را در کنار هم و دور از هم میگذرانند. زندگی سخت میگذرد اما سیاه نیست. مرد خانه در سفر است اما آواره نیست. زن خانه مهاجر است اما ناامید نیست. مرد خانه قوماندان و فرمانده است: دلاور و باصلابت، خاموش و مهربان، محکم و حکیم. خاتون خانه؛ کوشا و صبور و قانع و بچهها؛ شاد و پرانرژی و شاکر.
«مریم قربانزاده» نویسنده جوان و مشهدی «خاتون و قوماندان» سعی کرده است فخامت گویش دری را در این اثر نشان دهد. نحوه روایت و وجود برخی کلمات دری که در یک خانواده مهاجر افغانستانی رواج دارد به نحوی است که مخاطب ایرانی هم بتواند با کتاب ارتباط برقرار کند. این سبک و لحن ملایم در دیگر کتابهای شهدای مدافع حرم (فاطمیون) دیده نمیشود و شیرینی این گویش به کتاب شخصیت ویژهای داده است.
«خاتون و قوماندان» روان و گویاست، بدون شعارزدگی و روتوش. نویسنده با آوردن نامهها و دلنوشتههای رد و بدل شده بین خاتون و قوماندان در پایان هر فصل، حلاوت مطالعه این کتاب را چند برابر کرده و اسناد کارش را به رخ مخاطب میکشد.
نظر شما