گفتوگوی ایبنا با نویسنده کتاب «جنگ خوب است»؛
خصومت ایران و آمریکا امروز در قالب جنگ دیتا ظهور و بروز یافته است
نویسنده کتاب «جنگ خوب است» گفت: دشمن امروز با دیتا به ما حمله میکند و این در حالی است که ما به خبرهای تکراری فضای مجازی دل خوش کردهایم و حتی از اخباری که در خبرگزاریها درج میشود آرشیو درستی نداریم، بنابراین تحلیل درستی نسبت به آینده نداریم، اما دشمن تحلیل میکند و این خطرناک است.
به دنبال تسخیر مرکز جاسوسی آمریکا در روز ۱۳ آبان ۱۳۵۸ ابهت ظاهری این کشور در بین ملتهای مظلوم از هم پاشید. امام(ره) این اقدام دانشجویان را عکسالعمل ملتی ستمدیده در مقابل استکبار جهانی اعلام کردند. به دنبال این اقدام عملی مردم، دولت آمریکا دست به اقداماتی زد که قطع رابطه سیاسی با ایران در ۲۰فروردین ۱۳۵۹، حمله به طبس، کودتای نوژه ، جنگ تحمیلی و تشویق به تجزیه ایران اسلامی را میتوان از آن جمله نام برد.
تاکنون کتابهای متعددی در مورد رابطه ایران و آمریکا و اختلافات موجود نوشته شده است. از جمله آنها میتوان به «جنگ خوب است» (از سری کتابهای آمریکا از درون) به اهتمام فائقه سادات میرصمدی اشاره کرد. نویسنده در این کتاب، مجموعهای از مصاحبهها با مدیران و مشاوران امنیتی - اطلاعاتی و مسئولان سیاستخارجی آمریکا را گردآوری کرده است. این گفتگوها درباره موضوعات مختلفی از جمله امنیت ملی، روابط میان ایران و آمریکا، برجام، اولویت سیاستهای خارجی، استراتژیهای دفاعی آمریکا و ... انجام شده است و به مخاطبان کمک میکند تا تصویری واضح و روشن از آمریکا و تفکرات آنان داشته باشند. همچنین این مصاحبهها کمک میکند تا با دیدگاهی که آمریکاییها درباره ایران و مقامات ایرانی دارند، آشنا شوید. در ادامه گفتگو با نویسنده این کتاب را میخوانید.
تألیف کتاب «جنگ خوب است» چگونه شکل گرفت و نخستین جرقههای آن چگونه و کجا زده شد؟
پس از مدتی که در رابطه با موضوع آمریکا مطالعه میکردم، متوجه گفتگوهایی شدم که در شبکه سی بی اس نیوز منتشر میشود. آنچه جلب توجه میکند، این است که عملکرد رسانههای آمریکا با حساب و کتاب رسانههای ما خیلی متفاوت است؛ به این معنی که لایهلایه هستند، مثلاً چیزی که بخواهد مخاطب ایرانی ببیند، سی.ان.ان منتشر میکند یا این مسئولیت را به بی.بی.سی فارسی میدهند؛ اما موضوعاتی که خیلی مخاطب عام ایرانی نداشته باشد، در شبکههایی مثل سی.بی.اس نیوز منتشر میکنند که شبکه خبری بیسروصدا و دور از حاشیه است؛ اما نکات خوبی دارد. در بخش مصاحبهها نیز با توجه به اینکه اهمیت این مصاحبهها بالاست، چون مقامات امنیتی آمریکا مصاحبه شونده هستند، مصاحبهها را شنیداری تعریف کردهاند و صوت مصاحبهها را روی خروجی خبرگزاری گذاشتهاند.
نکته دیگر که وجود دارد، این است که با توجه به اینکه من بیش از 10 سال ژورنالیست بودهام، معتقدم در کشور ما آن طور که باید روی مصاحبهشونده تأکیدی نداریم. اگر داشتیم، جوانی را تربیت می کردیم که خوب سؤال بپرسد. حال دقیقاً برعکس کشور ما، گفتگوهای خارجی که خیلی گفتگوهای خوبی از کار درمیآید، امضای پرسشگر پای مصاحبه هست و همه میدانند اگر این مصاحبهکننده مثلاً نزد اوباما برود، یک نتیجه میگیرد و اگر پیش مصاحبهکننده دیگر برود، نتیجهای دیگر میگیرد و اینطور نیست که هر فردی سراغ هر شخصیت تاریخی و سیاسی برود، با یک دیتا برگردد.
گفتگوکننده مصاحبههای این کتاب نیز مایکل مورل بوده که توضیح مختصری هم در مقدمه کتاب درباره ایشان آمده و ایشان مدیر بازنشسته سازمان سیا هست. در حالی که مدیران ما خیلی شأن خود را اجل میدانند که همچین کاری را انجام دهند؛ اما مایکل مورل چون به اطلاعات دسترسی داشته و اخبار را رصد میکرده طبعاً سؤالاتی میپرسد که خیلی گفتگوی خوبی از کار درآمده؛ اما نکتهای که وجود دارد، این است که فکر نمیکردم در این مصاحبهها این قدر از ایران نام برده شده باشد. متأسفانه این که میگویند اگر ما فکر میکنیم که مردم آمریکا همه کارشان را رها کردهاند و نگاه میکنند، ببینند ما چکار میکنیم به این دلیل است که در سالهای اخیر دچار خودشیفتگی و خودبزرگبینی شدهایم، این طور نیست و برای آنها کشور ایران مهم است و واقعاً در هر گفتگویی مثلاً در گفتگو با یک مقام امنیتی یا تحلیلگر مسائل سیاسی مثل خانم باربالاریف که سال ها سفیر آمریکا در منطقه خاورمیانه بوده، وقتی صحبت میشود، بیشتر در بستر جمهوری اسلامی صحبت میکند؛ یعنی نمیتوانند ایران را نادیده بگیرند، حتی گفتگو ممکن است درباره موضوع دیگری شروع شود، اما در خیلی از موارد در یک چهارم ابتدایی گفتگوها پای ایران باز میشود و اصلاً آمریکاییها نمیتوانند منطقه خاورمیانه را بدون ایران تحلیل کنند و از تمام کشورهایی که در این منطقه حضور دارند و متحدانشان هم هستند، بیشتر از ایران میترسند و بیشتر روی ایران حساب باز میکنند و در حالی که ما خودمان بیخبریم. آنها چندین مؤسسه مطالعاتی خاص برای ایران تشکیل دادهاند، مثلاً شبکه امنیت ملی ایران یکی از آنهاست. هرکدام نیز رئیسی دارد که سالهاست کار اطلاعاتی و امنیتی انجام داده و عدهای نیروی باانگیزه تربیت کردهاند که شبانهروز دیتا تولید میکنند و در بحث امنیت خاورمیانه معتقدند مسأله سوریه حل نمیشود مگر اینکه مسألهشان را با ایران حل کنند.
این خیلی بد است که فکر کنیم اگر ما شهدای مدافع حرم داریم و مستشار نظامی به سوریه فرستادیم، برای آمریکا مهم نیست؛ در صورتی که خودشان میگویند جنگ را راه انداختیم که به ایران برسیم و پاشنه آشیل منطقه ایران است و از سوریه بگذریم ایران دیگر کاری ندارد. همچنین در مورد بحث هستهای خودشان مطرح میکنند که موضوع انرژی هستهای برای ما بهانهای است که میتوانیم ایران را کنترل کنیم و ببینیم داخل ایران چه خبر است.
بخش دیگری در کتاب هست که فیلیپ گوردون، کارشناس مسائل سیاسی آمریکا درباره اقتصاد سیاسی آمریکا صحبت میکند و میگوید: «ما میخواهیم اقتصاد ایران را مچاله کنیم» و در این قسمت مطرح میکند که تنها چیزی که میتوانست افسار این تحریمها را بکشد، ایده و فکر هوشمندانه رهبر انقلاب بود که اقتصاد مقاومتی را مطرح کرد. یا مثلاً در جایی دیگر در مسأله برجام آمده که میخواستند بگویند این رهبر نیز جام زهر را سرکشید. درواقع موضوعات اینچنینی نشان میدهد که اینها با ادبیات، ارزشها و نقاط عطف تاریخی و سیاسی ایران زندگی میکنند و همه ادبیات را میشناسند. موضوع جام زهر برای ما مهم است که چه اتفاقاتی در آن دوره افتاد و تعجببرانگیز است که یک آمریکایی میگوید میخواستیم جام زهر دیگری بدهیم و نشد و خیلی بحثهای عمیقی میکنند که اگر آمریکا در برجام بماند یا خارج شود، چه اتفاقاتی میافتد و برای ایران چه سود و ضرری دارد.
انگیزه شما برای خلق این اثر چه بود؟ و به نظر شما انتشار این کتاب چه نقشی در نفی جنگستیزی در جامعه دارد؟
درست است که ما مرگ بر آمریکا میگوییم و مرکز مطالعات آمریکا داریم؛ اما کافی نیست. ما باید آمریکا را رصد کنیم و بدانیم مردم آمریکا امروز به چه فکر میکنند. ترامپ با همه قماربازیها و مشکلات اخلاقی از سوی مردم این کشور رأی آورد و هیچوقت ما نتوانستیم تحلیل کنیم که چه مردمی به این آدم رأی دادند. ما اصلاً مردم آمریکا را نمیشناسیم. ما نمیدانیم خصومت آمریکا در مسأله هستهای با ما چیست. در بخشی از کتاب یکی از سیاستمداران میگوید: «مشکل ما این نیست که ایران انرژی هستهای نداشته باشد. ما از این میترسیم که اگر ایران انرژی هستهای داشته باشد و به سمت سلاح هستهای پیش رود، ما جلوی دیگر کشورهای دنیا حتی متحدان خود را نتوانیم بگیریم» و اسم عربستان را مطرح میکند؛ یعنی درواقع با فشار واردکردن به ایران دارند متحد خود را کنترل میکنند؛ بنابراین باید توجه کنیم که تصورات ما از آمریکا کجاست و برنامهریزی آنها در مورد ایران چیست.
یا در جایی از کتاب کاملاً از تروریست صحبت میکند. وقتی از داعش صحبت میشود، به این موضوع اشاره میشود که عدهای هستند که جنایتهای وحشتناک میکنند؛ اما خودشان میگویند که دنیا نیاز داشت به این گروه و اینکه از ادبیات «گرگ تنها» استفاده میکنند که به این صورت است که یک نفر به مواضع دشمن میزند و برمیگردد یا برنمیگردد و آمریکاییها میگویند ما امروز از این میترسیم که فردی صبح به داعش میپیوندد، ظهر برایش عملیات میکند و غروب توسط اف.بی.آی و سی.آی.ای کشته میشود و خودشان میگویند از تحلیل این آدمها واماندهایم. البته هیچوقت اعتراف نمیکنند که ایده تشکیل این داعش -که امروز جلوی آمریکا تمام قد ایستادهاند- از کجا آمد. همچنین خیلی از این نکات جالب در رابطه با کشور ما در کتاب وجود دارد؛ اما چیزی که در این کتاب برای من اهمیت داشت، این بود که ما در نظر دیگران چگونه دیده میشویم و دشمن در رابطه با نقاط قوت، ضعف، تهدید و فرصتمان چگونه میاندیشد.
کتاب «جنگ خوب است» چه ویژگی نسبت به کتابهای دیگر دارد؟ و بازخوردها چگونه بوده است؟
خوشبختانه این کتاب مورد پسند و علاقه بسیاری از افراد و کارشناسان مسائل سیاسی قرار گرفت؛ چون هیچکس فکر نمیکرد که خارج از ایران اینقدر نکات نغز و دقیق درباره کشورمان مطرح شود. مثلاً در مصاحبهای آمده است که «روحانی میانهرو نیست، یک جنگطلب باهوش است». خواندن این مصاحبه من را یاد افت و خیزهایی که ایجاد شد که شاید فکر میکردیم هر لحظه ممکن است جنگ شود، انداخت. آنچه مسلم است در خارج از ایران اوضاع این کشور را به دقت رصد میکنند و هر روز -که ما با عدم مطالعه و بازیهای سیاسی داخلی میگذرانیم و هیچ دیتایی تولید نمیکنیم- در عوض برای آمریکاییها روز پردیتایی خواهد بود. زمانی که ما در اینستا مشغول بگومگو هستیم یا درگیر کلیپ 30 ثانیهای میشویم، از تولید کار درست در هر زمینهای بازمیمانیم و در طرف مقابل کسی هست که برنامهریزی دقیق دارد و اگر یک اتفاقی از زیر دست یک مرکز مطالعاتی در برود، در تور مرکز بعدی میافتد و من با خواندن مصاحبهها متوجه شدم که هیچ اتفاق سیاسی، امنیتی و اجتماعی نیست که در کشور ما بیفتد و آنها بیخبر باشند؛ چون تیمهای خوب و افراد با انگیزه دارند که همه مطالب را ثبت و ضبط میکنند؛ در حالی که خود ما چنین آرشیوی نداریم.
نظریاتی که مسئولان سیاست خارجی و امنیت داخلی آمریکا میدهند، معلوم است که به دقت دیتاها را جمعآوری کرده و آرشیو کردهاند و نکته دیگر اینکه به نظر میرسد خصومت ما و آمریکا باید ذیل سیاست خارجه تعریف شود؛ چون ایران یک کشور است که خارج از آمریکا قرار دارد و باید در سیاست خارجه به موضوعاتی که وجود دارد، رسیدگی شود؛ اما امنیت داخلی به این موضوع رسیدگی میکند و اقدام خود را اینگونه توجیه میکنند که «شما فکر کنید کشوری در دنیا وجود دارد که کشور ناراحتی است و با آمریکا مشکل دارد و به انرژی هستهای دست پیدا کرده. حال آیا مردم آمریکا میتوانند هر شب راحت سرشان را روی بالشت بگذارند؟ نه نمیتوانند.» پس خطر ایران برای آمریکا ذیل امنیت داخلی تعریف میشود و این خیلی حرف بزرگی است؛ یعنی علاوه بر سیستم خارجی و مرکز مطالعات خارجی در داخل هم روی موضوع ایران کار میکنند و این یک هشدار است که جنگ امروز جنگ اسلحه نیست و با دیتا دارند به ما حمله میکنند؛دیتاهایی که تولید میکنیم و روی خروجی خبرگزاریها قرار میدهیم؛ اما آرشیو درستی نداریم. بنابراین تحلیل درستی نسبت به آینده نداریم، اما دشمن تحلیل میکند و این خیلی بد است.
شما در کتاب «جنگ خوب است» مجموعهای از مصاحبهها با مدیران و مشاوران امنیتی - اطلاعاتی و مسئولان سیاستخارجی آمریکا را گردآوری کردهاید،. آیا انتخاب این سوژه برایتان یک ریسک بود یا اینکه از ابتدا میدانستید این زاویه دید متفاوت جذابیتهای خودش را خواهد داشت؟
من کار ژورنالیستی کردم و معمولاً ژورنالیستها پیشروتر از بقیه هستند؛ یعنی تب جامعه را باید چند قدم جلوتر از جامعه داشته باشند تا بتوانند محتوای جذاب تولید کنند، اگر ژورنالیستی از جامعه عقب باشد، چیزی که تولید میکند، بیات است و به درد نمیخورد. این تجربه سالهای گذشته نشان داد که اگر حس زنانه و ایرانیگری را کنار بگذاریم، علاوه بر آن یک شم حرفهای پیدا کردهام و شم حرفهای میگوید که این کتاب میگیرد یا نمیگیرد و احساسم به من میگفت این گفتگوها خیلی جذاب خواهد بود، شاید به خاطر اینکه من با توجه به حرفهام از دوسوم جامعه بیشتر مطلب خواندهام و ابزار کارم بوده و وقتی مطلبی نظر من و امثال من را جذب میکند، تقریباً پیشبینی درستی خواهد بود. ضمن اینکه در سالهای اخیر مسائل جاسوسی ـ امنیتی چه در حوزه نوشتاری و چه دیداری جذاب بوده است.
به نظر شما تفکری که در پی موضوعات این کتاب میتواند در مخاطب شکل بگیرد، چیست و چگونه میتوان نسبت به عمقبخشی بیشتر آن در جامعه کمک کرد؟
کشور ایران به دلیل موقعیت جغرافیایی استراتژیک و ایدئولوژیک، روحیات مردم ایران و هرچه که فکر کنید، یک امتیاز مثبت است که وقتی کنار هم قرار میگیرد یک موجودیت ویژه را تشکیل میدهد و ما باید مواظب این موجود ویژه باشیم و برای شهدا و فرزندان این کشور دلمان بسوزد؛ اما متأسفانه در بی خیالی مزمن و بد فرورفتهایم و برایمان مهم نیست در اطرافمان چه اتفاقی در حال رخ دادن است و گوشیهای همراه فرصت طلایی کتاب خواندن را از ما گرفته و گویی چشمبندی به ما بستهاند و در دایره مشخصی که برای ما ساختهاند، حرکت میکنیم. کاری که باید انجام دهیم این است که این دایره را به هم بزنیم تا به تولید و خلاقیت برسیم. هیچ آمریکایی، چینی، روسی، آلمانی و ... به اندازه ما تلفن همراه در دستش نیست؛ اما ما در دنیایی خود را انداختهایم که برایمان طراحی کردهاند. باید وقتی دور هم جمع میشویم موضوعات جدید برای گفتن داشته باشیم در حالی که به خبرهای تکراری فضای مجازی دل خوش کردهایم و این بد است و هر شخص باید برای خود دیتا تولید کند و خلاقانهترین نوع زندگی را داشته باشد و همه خلاقیتها جمع شود تا یک کشور خلاق داشته باشیم. نمیشود که یک نفر بار 10 نفر را به دوش بکشد. اینها نکات مهمی است و دیدن دنیایی غیر از دنیایی که برایمان تعریف شده، خیلی مهم است. در پایان از مردم میخواهم کتاب بخوانند و هرروز برایشان مهم باشد که به نکته جدیدی دست یابند.
نظر شما