نصرالله موسویان میگوید: ابنسینا جایی است كه هم میتوانیم نسبمان را به آن بازگردانیم و هم میتوانیم با آن به جهان جدید وصل شویم و ابزارهایی به ما میدهد كه با آن میتوانیم هم دریابیم چطور شكل گرفتهایم و هم جهان جدید را متاثر سازیم.
موسویان معتقد است كه راه ورود ما به مناسبات جهان جدید و تاثیرگذاری در آن از دروازه عقلانیت و از بابهایی گشوده میشود كه متفكرانی چون ابنسینا گشودهاند. این استاد و پژوهشگر فلسفه در این گفتار نشان میدهد، اندیشه ابنسینا، همچنان كه در بنیادهای فلسفه جدید و متفكرانی چون هگل و كانت و شاخههای متعدد رشته فلسفه تاثیر جدی دارد، نه فقط در شكلگیری آنچه فلسفه اسلامی خوانده میشود، بلكه در مباحث سایر علوم چون كلام و اصول و نحو و... تاثیرگذار است.
وی افزود: این سخن منسوب به ارشمیدس معروف است كه گفته «اگر به من جایی بدهید كه بتوانم بایستم و یك میله به اندازه كافی بلند هم به من بدهید، میتوانم دنیا را تكان بدهم.» پرسش این است كه اگر آن كسی كه قرار است چیزی را جابهجا كند، نسل امروز ایران باشد، یعنی كسانی كه در فرهنگ، علوم انسانی و فلسفه فعالیت میكنند، ابنسینا چه كمكی به ایشان میكند؟ ما چگونه میتوانیم به ابنسینا نزدیك شویم؟ به نظر میآید كه ما نه در دانشگاهها و نه حوزهها چندان ابنسینا را نمیخوانیم.
ریشههای فلسفه جدید تا هگل و كانت
موسویان ادامه داد: در حوزههای علمیه، عمدتا فلسفه ملاصدرا تدریس میشود و باور عمومی احتمالا چنین است كه نظم فلسفی او اشكالاتی دارد كه نظام فلسفی ملاصدرا آنها را رفع كرده یا اشكالات را ندارد. ممكن است در نظام دانشگاهی در مقاطع بالای رشته فلسفه یعنی فوق لیسانس یا دكترا یا در رشتههای تخصصی مثل رشته فلسفه مشا به ابنسینا توجه شود، اما بهطور عمومی مطالعه ابنسینا امر رایجی نیست. برای ارزیابی دقیقتر میتوان ابنسینا را با متفكرانی مثل ویتگنشتاین مقایسه كرد كه به سنت فكری ما تعلق ندارند.
وی افزود: یك علت اقبال كم امروز ما به ابنسینا احتمالا زبان اوست كه تا جایی كه عربی است، با زبان مادری ما متفاوت است و وقتی هم كه فارسی مینویسد، فارسی كهنی است و با زبان رایج امروز متفاوت است. علت دیگر شاید نوع تفكر ابنسینا باشد. اما چطور میشود كه از این بیگانگی با ابنسینا كاست و امروز بتوانیم از او استفاده كنیم؟ به نظر من میتوان از فاصلههای مربوط به زبان و زمان و دستگاه مفهومی ابنسینا با روزگار كنونی استفاده كرد. اما برای نشان دادن نحوه ربط دادن ابنسینا به امروز، از دو داستان راجع به تاریخ فكری خودمان كمك میگیرم.
موسویان ادامه داد: دو گرایش غالب فلسفی در ایران (قارهای و تحلیلی) ربطی به فلسفه اسلامی و به تبع آن ابنسینا ندارد. اما با كندوكاو تاریخی نتایج متفاوتی پدیدار میشود. خود فلسفه هگل واكنشی است به نواقصی كه او در فلسفه كانت میدید. به این معنا هگل در سنت كانتی رشد یافته است. ضمن آنكه هگل و كانت هر دو فیلسوفانی نظامساز (systematic) هستند و چندان جزیینگر نیستند و میخواستند یك نظام فلسفی بسازند. اما اگر هگل را واكنشی به كانت بخوانیم، آنگاه هر دو گرایش قارهای و تحلیلی سرمنشا جدیدی مییابد كه كانت است. كانت با پرسش از نحوه امكان دانش، نقطه عطفی در فلسفه مدرن ایجاد میكند. البته این كار پیشتر با كارهای متفكرانی چون دكارت و لاك و هیوم و... آغاز شده بود. اما با كانت میتوان گفت فلسفه دوره جدید شكل گرفته است.
ابنسینا و فلسفه جدید
وی افزود: دكارت و هیوم و كانت، به نحوی استعاری، صورتبندی مسائلی را انجام دادند كه ما هنوز در فلسفه جدید غرب یا فلسفه معاصر با آنها دست و پنجه نرم میكنیم. ممكن است دكارت یا هیوم مدعی باشند كه ما اولینبار است كه این مسائل را طرح میكنیم. اما مطالعات سی سال گذشته، فیلسوفان غرب را به این سمت برده كه احتمالا چنین نیست. یعنی احتمالا دكارت و هیوم، تا حد زیادی راجع به مسائلی صحبت میكنند كه در دوره متاخر قرون وسطی، مسائل رایج بودند، ولو به صورتبندیهای تا حدودی متفاوت. بنابراین فلسفه قرون وسطایی كه دكارت و هیوم مسائلشان را از آن میگرفتند و درباره آنها میاندیشیدند و مسائل جدید راجع به آنها طرح میكردند، فلسفهای است كه از ابنسینا به آنجا رسیده است، نه الزاما فلسفهای ارسطویی. یعنی نوعی ارسطوگرایی است كه ابنسینا آن را بازسازی كرده و تغییر شكل داده است. به نوعی میتوان گفت ابنسینا مسائل را ایجاد كرده است.
عضو هیات علمی پژوهشگاه دانشهای بنیادی گفت: اتفاق مهم دیگر بحث ابنسینا درباره دوگانه انگاری و بحث رابطه بدن و نفس یا روح است. چه چیزی ما را ما میكند؟ ابنسینا تحقیقا مفهوم جدید «جان» را در دانشنامه علایی برای «نفس» عربی به كار میبرد. ابنسینا تعابیری چون «جان»، «روان»، «روح» و «نفس» و «ذهن» را یك سازماندهی سیستماتیك كرد و هم در زبان به آنها سر و شكلی داد و هم برایش نظریه فلسفی ایجاد كرد كه با آنچه از افلاطونیها و ارسطو و نوافلاطونیها میشناسیم، متفاوت و تازه است. از این حیث دیدگاه ابنسینا تازه است كه او با تمام افلاطونیان پیش از خودش مخالف است كه میتوان پیش از بدن وجود داشت و آن را غیرقابل درك میداند. از دیگر سو با ارسطوییها مخالف است.
وی افزود: ارسطو با مفاهیم ماده و صورت، نفس را صورت بدن میداند و معتقد است كه صورت بدون ماده نمیتواند وجود داشته باشد. این سخن هم به نظر ابنسینا قابل پذیرش نیست. بنابراین ابنسینا از حیث فلسفی، نه ارسطویی است و نه افلاطونی. ضمن آنكه او با باور رایج وجود پیش از بدن مخالف است كه بسیاری از متكلمین و مفسرین به آن قائل هستند، اما ابنسینا نمیتوان با دلایل فلسفی آن را بپذیرد. این نكته از دیدگاهها او، كمتر عمومی شده است. جالب است كه متكلمین و فقهای پس از ابنسینا، این دیدگاه او را پذیرفتند. حتی كسانی مثل ملاصدرا و شیخ اشراق كه در برخی اصول فلسفی با ابنسینا مخالفت كردهاند، در پذیرش این دیدگاه كه نفس قبل از بدن وجود نداشته، تحتتاثیر او هستند. یعنی ابنسینا مفهوم نفس را چنان تغییر داد كه این تغییر هم در فلسفه و هم در شاخههای نزدیك به آن ماندگار شد و مفاهیم افلاطونی و ارسطویی به میزان زیادی كنار رفتند.
ابنسینا در فرهنگ و تمدن ما
وی افزود: اما داستان دوم پرداختن به فلسفه اسلامی در روزگار ماست. در روزگار ما تصور غالب این است كه راه یافتن به ابنسینا از روزنه پرداختن به فلسفه ملاصدرا صورت میگیرد. یعنی ما فلسفه ملاصدرا را میآموزیم و در ادامه میكوشیم دریابیم كه هر بخشی از آن پاسخ به ادعاهای كدام فیلسوفان مسلمان به ویژه ابنسیناست. گویی ابنسینا بخشی از باستانشناسی فكری ماست برای اینكه دریابیم كه قدما چقدر میتوانستند اشتباه كنند. این تصویر اگر هم غلط نباشد، گمراهكننده است. ما باید فلسفه اسلامی را دوباره بخوانیم. ما بخشهای مهمی از فلسفه ابنسینا را در نوشتههای فلسفی او نمییابیم، بلكه در نوشتههای منطقی او مییابیم. ابنسینا نوشتههای منطقیاش را مقدم بر نوشتههای فلسفیاش قرار میداد، زیرا این مقدمات برای آن نتایج اهمیت دارند، در حالی كه ما در سیستم آموزشی حوزوی تقریبا آن مقدمات را حذف كردهایم و در غیاب آن مقدمات، نتایج را نادرست و غیرجذاب میانگاریم.
موسویان گفت: در واقع به آنچه از اندیشه ابنسینا در فلسفه جدید شاخه شاخه شده و هر یك دیسیپلینی ساخته، از دل نوشتههای منطقی او میتوان راه جست. مثلا كتاب العباره ابنسینا مجموعهای از مباحث فلسفه زبان و زبانشناسی است. یا كتاب قیاس از آثار منطقی ابنسینا، صورت فشردهای از فلسفه منطق ابنسیناست. همچنین كتاب نفس او كه الان جزو طبیعیات انگاشته و كمتر خوانده میشود، در واقع مجموعه كاملی از فلسفه ذهن اوست. همچنین كتاب برهان او كه نسبتا بیشتر خوانده میشود و در آن با فلسفه علم ابنسینا آشنا میشویم.
بنابراین نوشتههای منطقی ابنسینا اهمیت زیادی دارند و ما را مستقیم و غیرمستقیم به شاخههای جدید فلسفه مرتبط میكنند. مرحوم محمدتقی دانشپژوه در مقاله منطق ابنسینا در مجموعه مقالات هزاره ابنسینا، میگوید اولین كسی كه منطق را به فارسی نوشت و آن را تبیین كرد، ابنسیناست، مثلا بخش دلالتهای سهگانه و شرطیات را ابنسینا اضافه كرده است. حتی ابنسینا زبان فارسی بخشی از این علوم را تاسیس كرده و مفاهیم را از عربی به فارسی برگردانده است.
مركز سنت فكری ما
وی افزود: بنابراین اگر در حوزه فلسفه اسلامی هم میاندیشیم، چنین نیست كه ابنسینا فیلسوفی مشایی است یا آن را تكامل بخشیده یا برای كار باستانشناسی به او رجوع میكنیم یا ... بلكه اهمیت ابنسینا در این است كه او چنان تحولی هم در فلسفه و هم در علوم وابسته ایجاد كرده كه آرایش مستقیم یا غیرمستقیم در این علوم دخالت دارد. همچنین نوشتههای غیرفلسفی ابنسینا اهمیت زیادی دارد، زیرا ما را با شاخههای جدید علوم انسانی مربوط میكند. ما در وضعیت جدیدی هستیم كه در آن علوم انسانی و جهان تغییر كرده است. میتوان اسم این وضعیت جدید را مدرنیسم یا پستمدرنیسم و... خواند.
موسویان گفت: پیشینیان ما مثل ابنسینا و ملاصدرا در این وضعیت جدید یا نو نبودند. این جهان جدید است و ما گویی از این جهان جدید بیرون افتادهایم. باید بتوانیم با این جهان جدید نسبتی برقرار كنیم. به تعبیر ارشمیدس اهرمی میخواهیم كه بتوانیم این جهان را تكان بدهیم و جابهجا و نسبتی موثر و فعال با آن برقرار كنیم. این اهرم یا میله چیزی جز عقلانیت نیست. حرفهای دیگر ما را به بیراهه میبرد. جایی كه باید بایستیم و تكیهگاه ما سنت ماست، اما مركز این سنت كه به آن شكل داده و همزمان به جهان جدید و عقلانیت مربوط است، ابنسیناست. ابنسینا جایی است كه هم میتوانیم نسبمان را به آن بازگردانیم و هم میتوانیم با آن به جهان جدید وصل شویم و ابزارهایی به ما میدهد كه با آن میتوانیم هم دریابیم چطور شكل گرفتهایم و هم جهان جدید را متاثر سازیم. ابنسینا مركز سنت فكری ما برای آن است كه با فلسفه و فكر جدید به شكل فعالی در ارتباط باشیم و اثر بگذاریم.
نظر شما