یکشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۰ - ۰۸:۰۸
داروی بیهوشی

پزشک جراح، دکتر منوچهر دوایی، هرازگاهی از کنار پرده‌ای که جلوی صورت بیمار کشیده بودند، به فرمانده نگاه می‌‏کرد تا از سلامتی او مطمئن شود ولی فرمانده، دکتر مصطفی چمران، با صلابت زیر لب ذکر می‌گفت و با صدایی محزون قرآن می‏‌خواند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، پاسداشت یاد و نام بزرگان و مفاخر کشور راهی است برای الگوسازی؛ راهی که کمک می‌‏کند جوانان با زیست علمی و شخصی این عزیزان آشنا شوند و با الگوگیری، راه پُرتلاش و پُرافتخار آن‌ها را ادامه دهند. بنیاد ملی نخبگان از چند سال قبل اقدام به برگزاری مراسم تکریم از نخبگان و مفاخر معاصر ایران‏ زمین در سراسر کشور کرده است که گزارش آن در بولتنی به نام «طواف شمع» و نشریه‌‌ای به نام «هنرنامه» منتشر شده است. بازخوردهای این اتفاق مبارک باعث شد تا خبرگزاری کتاب ایران با همکاری بنیاد ملی نخبگان تصمیم به درج برشی از زندگی شخصی و حرفه‌‏ای این بزرگان زیرِ نام «قاب روایت» کند. این مجموعه به قلم «محسن شاه‌رضایی» نوشته شده و تقدیم به خوانندگان خبرگزاری کتاب ایران می‏‌شود.
 
متن این شماره قاب روایت به شرح زیر است:
در جریان عملیات آزادسازی شهر سوسنگرد مجروح شده بود و در اتاق عمل بیمارستان بستری بود. پزشک جراح، با وجود تخصصی که داشت، از شرایط پیش‌‏آمده نگران و مضطرب بود. تا جایی که می‏‌دانست، در علم پزشکی چنین تجربه‌‏ای ثبت نشده بود. با‏ وجود این، کار خود را دقیق انجام می‌داد و به نتیجه‏‌بخشیِ آن امیدوار بود. چند ساعت قبل بود که مرد مجروح را با جمعی از نیروهایش به بیمارستان آورده بودند. او تا زمانی که از مداوای آخرین نفر از نیروهای خود مطمئن نشده بود، به اتاق عمل نرفت و اجازه معالجه خود را به آن‌ها نداد. نوبت جراحی او که رسید، داروی بیهوشی تمام شد و امکان تأمین آن هم وجود نداشت. شکستگی و له‏‌شدگی استخوان ران دردی جانکاه را به جانش می‏‌ریخت؛ اما نتوانسته بود صلابت و آرامش او را بر هم بریزد. گفت بدون داروی بیهوشی عمل را آغاز کنند؛ طاقتش را دارد. دکتر چنین تجربه‌‏ای را نداشت؛ ولی لحن فرمانده چنان محکم و استوار بود که بی‌‏اختیار با کمترین داروی آرام‏‌بخش موجود عمل را آغاز کرد. دکتر هر لحظه منتظر بود که فریاد مرد به هوا برود؛ اما سکوت او اسرارآمیز بود و دم نمی‌‏زد. گفته بود شما کار خودتان را بکنید و من هم کار خودم را. پزشک جراح، دکتر منوچهر دوایی، هرازگاهی از کنار پرده‌ای که جلوی صورت بیمار کشیده بودند، به فرمانده نگاه می‌‏کرد تا از سلامتی او مطمئن شود؛ ولی فرمانده، دکتر مصطفی چمران، با صلابت زیر لب ذکر می‌گفت و با صدایی محزون قرآن می‏‌خواند. آن روز، در اتاق عمل کاری بی‌بدیل و افتخارآفرین در جریان بود.
 
لینک مرتبط:
https://takrim.bmn.ir/fa/3482

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها