همه نقشآفرینان این کتاب آشکارا مخالف سرمایهداری نیستند. اما همه آنها کمابیش نگران روشهایی هستند که رشته روانشناسی از طریق آنها با اَشکالِ متعدد روابط اجتماعی همصدا و همداستان بوده است؛ روابطی اجتماعی که در طول قرن گذشته در جهان غرب تحت سیطره سرمایهداری برساخته شدهاند.
در بخشی از مقدمهای که مترجمان بر این اثر نوشتهاند درباره کارکرد روانشناسی انتقادی آمده است: «ما به تغییری بزرگ دچار شدهایم، بیآنکه بدانیم. اگر دهه 60 به خانه یک ایرانی سری میزدید، در کنار قرآن و دیوان حافظ، احتمالاً یکی از کتابهای شریعتی یا مطهری را مییافتید. امروز اگرچه هنوز قرآن و دیوان حافظ در همه خانهها یافت میشود، بهندرت کسی شریعتی یا مطهری میخواند. درعوض، در هر خانهای، احتمالاً یک کتاب روانشناسی درباره نحوه برقراری ارتباط مؤثر یا افزایش اعتماد به نفس در 10 روز، یا چیزی در این باب پیدا میکنید.
چه شد که ستاره اقبال روانشناسی اینچنین درخشان شد؟ قبلاً برای پیدا کردنِ کتابهای روانشناسی باید حسابی قفسههای کتابفروشیها را میجستید. از اواسط دهه 70 بود که قفسههایی مختص این موضوعات در کتابفروشیها درست شد، و این محصولات فرهنگی در بازار کتاب جایی به خود اختصاص دادند. رفته رفته این قفسهها بزرگ و بزرگتر شدند و از انتهای کتابفروشیها به مقابل دربِ ورودی نقل مکان کردند. آرام آرام این کتابها به نورچشم بازار کتاب بدل شدند، چنانکه امروز کتابفروشیهای مخصوص چنین کتابهایی برای رتق و فتق خرید و فروش کتب روانشناختی به چند فروشنده نیاز دارند. همخوان با این وضعیت در بازار کتاب، هر صفحهای از هر سایتی را باز میکنید اسمی از روانشناسی میبینید. در دانشگاه هم هر روز بر تعداد گروهها و دانشکدههای روانشناسی افزوده شده، و ظرفیت مقاطع تحصیلی آنقدر زیاد است که پشت در پشتِ هم پایان نامه تولید شده و مدارک متعدد روانشناسی توزیع میشود. خلاصه آنکه این روزها کاروبار روانشناسی سکه است. اگر دستی بر آتش آموزشهای روانشناختی داشته باشید، کافی است در فضای مجازی یک صفحه یا کانال باز کرده و مطالبتان را منتشر کنید. حتماً یک عده را دور خودتان خواهید دید که از زندگی و تجربههایشان با زبانی روانشناختی سخن میگویند...
اما روانشناسی دقیقاً چیست؟ وقتی میگوییم سلامت روان، دقیقاً به چه نظر داریم؟ ما اقوام ایرانی را، که دیرزمانی در این جغرافیا در کنار هم زیستهایم، چه شده است که فکر کردهایم به کارگاه آموزشِ ارتباط مؤثر نیاز داریم؟ ما را چه شده که فکر کردهایم برای تربیت فرزندانمان نیازمند کارگاه مهارتهای فرزندپروری هستیم؟ وقتی میگوییم فرزندپروری یا ارتباط مؤثر، دقیقاً از چه حرف میزنیم؟ وقتی میگوییم عزتنفسمان کم است، چه تصوری را درباره خودمان برجسته میکنیم؟ اساساً ما را چه شده که اینچنین حریصانه مطالب روانشناسی را پیگیری میکنیم؟ اگر روانشناسیزدگی تا این حد جدید است، و اگر کتابهای روانشناسی بیش از سه دهه نیست که جای شریعتی، مطهری، روشنفکری دینی و توضیحالمسائلها را در خانه و کتابخانههای ما گرفتهاند، خود این پدیده، یعنی روانشناسی، چگونه بر ما مستولی شده است؟ در اتاق رواندرمانی چه میگذرد؟ روانپزشکی و روانشناسی با ما چه کرده که قانع شدهایم رنجهای زندگیمان را با روانپزشک، مشاور و روانشناس بازبگوییم؟ چنان نباشد که روانشناسی، ما را بهعنوان بیمار روانی تعریف کند و بعد خودش را درمانگرِ ما جا بزند، و از این رهگذر در مقامی داناتر، و بدینمناسبت فرادستتر، از ما بنشیند. مبادا ما با یک دور باطل روبهرو باشیم: همان کس که «آدمبودگی» ما را مطابق استانداردها و معیارهای ادعایی خود تعریف میکند، بر ما برچسب آدم نبودن، نرمال نبودن، بهنجار نبودن، و سالم نبودن میزند، و بعد هم در ازای اخذ پول به ما کمک میکند تا دوباره همان آدم بودگی را بازبیابیم.
روانشناسی انتقادی کارش را با چنین سؤالات سهمگینی آغاز میکند، چنان سهمگین که گویی بنا دارد کل روانشناسی را از ریشه برکَنَد. چنان سهمگین که به تمامیِ پیشفرضهای روانشناسی رشد میتازد، و روانسنجی و مفهوم هوش را ارمغان دوران استعمار میداند. برای فهمیدن اینکه این انتقادات تا چه اندازه بنیان افکن است، کافی است توجه کنید که از منظر روانشناسی انتقادی، روانشناسان برای اینکه به دانش خود وجهای علمی (شبیه به علوم پایه) بدهند به سراغ ریاضیات و زیستشناسی رفتهاند. این یعنی یکی از مهمترین رویکردهای روانشناسی حاضر، نظریه دلبستگی، که روانشناسان به آن تفاخر میورزند، یا روشهای پیچیده آماری و مدلسازی ذهن براساس رایانه، که روانشناسی را به ریاضیات و تکنولوژی متصل نگه میدارد، اینچنین بسط یافتهاند تنها برای رسیدن به یک هدف: ایجاد وجهای علمی همسنگ با علوم طبیعی و احیاناً پزشکی. گویی تولید یکسری عدد، و توضیح یکسری مفاهیم برپایه زیست شناسی، درواقع وسیلهای برای توجیه یکسری ادعا بوده است؛ ادعاهایی اگرچه با نیّتهای خیر، اما با هزینههایی سیاسی- اجتماعی بر دوش بسیاری از مردمان، بهویژه فرودستانی که فرهنگ مسلط جامعه عموماً و همواره از آنها در هراس بوده است.
روانشناسان انتقادی چرا چنین میکنند؟ کافی است به دعواهای این روزهای فضای روانشناسی در ایران نگاه کنید تا پاسخ این سؤال را دریابید. طی کمتر از دو دهه گذشته، سازمان نظام روانشناسی و مشاوره تلاش زیادی داشت تا خود را بهعنوان متولی سلامت روان تثبیت کند. اما هنوز هم وزارت بهداشت خود را تنها متولی سلامت میداند، و دعوایی شدید بر سر این وجود دارد که آموزش و مداخله روانی بایستی در ید قدرت کدام وزارتخانه باشد، زیرا هریک تعریفی به ظاهر متفاوت از سلامت روان دارند، و تمایل دارند آن را در جامعه و بر جامعه بسط دهند. همچنین بحثهایی جدی وجود دارد بر سر اینکه که روانشناسی، علمی غربی است، و در تعریف انسان به خطا رفته و ظرفیتهای دینی برای تعریف انسان را نادیده میگیرد، درنتیجه به نوعی سکولاریسم منتهی میشود. پس بایستی با تدبر در آیات و روایات و بهره گیری از چنین ظرفیتهایی به تعریف انسان پرداخت. این فقط دو منازعه از بیشمار منازعاتی است که در سطح کلان بین متولیان امر برقرار است.
حال واقعاً دعوا بر سر چیست؟ آیا دعوا فقط بر سر لحاف ملا است؟ شاید. آیا دعوا بر سر تعریف «آدمبودگی» است؟ نمیدانیم. آیا چون هر کس از پرسپکتیوی خاص به جهان نظر دارد، پس هرکسی از ظن خود به این تعریف میپردازد؟ شاید. در اینکه چندگانگی تعریف «آدمبودگی» گریزناپذیر است، شکی نیست. شاید باید با برخی همصدا شد که میگویند اینجا بیشتر با جدلهایی صنفی طرف هستیم. دو سوی دعوا اگرچه دیگری را به کم دانی یا حتی نادانی متهم میکنند، اما همواره یک چیز دستنخورده باقی میماند: زمین بازی. برای نمونه هر دوسوی دعوا بر سر وجودِ واقعیِ چیزی به اسم سلامت روان توافق دارند. روانشناسی انتقادی اما میپرسد پیامد این تعاریف، خواسته یا ناخواسته، چه منافعی را برای چه کسانی به ارمغان میآوَرَد؟ از رهگذر این تعاریف، چه کسانی بر سریر قدرت مینشینند و چه کسانی به زیر کشیده میشوند؟ این تعاریف چگونه، در ارتباط با چه ساختهایی از سیاست یا اقتصاد، مشروعیت یافتهاند، و به نوبه خود، چه اقداماتی را مشروع و چه اقداماتی را نامشروع جلوه میدهند؟ این تعاریف چگونه به کنترل اجتماعی میانجامند؟ در این تعاریف چگونه تابوها را ذیل عدمِ چیزی به نام سلامت روان تعریف میکنند، و سپس با انواع تکنیکها تلاش میکنند، دوباره تابوها و خطوط قرمز را از زاویه اموری درونی و در خدمت بهبودی و سلامت، بازتعریف کنند؛ در حالی که شاید، فقط شاید، کارکرد مهمشان بیرونی و در خدمت کنترل اجتماعی باشد.
در این کتاب تلاش شده به چنین سؤالاتی پرداخته شود. بعید است مباحث اینجا معضلی از نظام دانش ایران را، دستکم در کوتاه مدت حل کند. اما ما با خواندن این کتاب نگاه دیگری به حوزههای متنوع روانرشتهها و روانحرفهها پیدا کردهایم. نحوه نگاهمان بهنظریهها و کاربستهای روانشناسی عوض شده است. دیگر نظریههای روانشناسی را چونان اموری بدیهی و واقعی نمیپنداریم، چنانکه در کلاسهای درس و پایان نامهها، چنین بازتولید میشوند. دیگر بر این باور نیستیم که رواندرمانی میتواند تمامی آلام بشر را به انتها برساند، آنطور که در کارگاههای آموزشی چنین جلوه میکند. مقام خدایگانی خود را، که روانشناسی در بازی پیچیده رواندرمانی به ما اعطا میکند، متزلزل میبینیم. بر این باوریم که هر مفهومی عمیقاً زمانمند و مکانمند است، پس در استخراج رواندرمانی از مثنوی، و یکی گرفتن واژههاایی مانند نفس و دل در ذهن خودمان و مولوی، اکراه داریم. تلاش میکنیم از روانشناسی زدگی فاصله بگیریم و کمتر دچار این توهم شویم که با نظریه خودشیفتگی میتوان درباره ریاست جمهوری امریکا سخن گفت. تلاش میکنیم نقاطی را دریابیم که در آنها، ما روانشناسان، از طریق برجسته ساختن موفقیت فردی، فشاری غیرقابل تحمل بر آدمیان وارد کردهایم، و حالا دوباره برای رهایی از آن فشار، آنها را به حبس در اتاق روان درمانی فرا میخوانیم. لذا فکر کردیم چه بهتر که تجربه شخصی خود را با شما سهیم شویم. تنها هدف از ترجمه این کتاب این است؛ بلند بلند فکر کردن و دعوت کردن از شما تا در این بازاندیشی با ما همراه شوید.»
این ترجمه به سه بخش ابتدایی کتاب روانشناسی انتقادی (2015) با زیرعنوان اصلی «انواع روانشناسی و نقد» اختصاص دارد، و حاوی سه پاره، شامل روانشناسی مرسوم، تلاشهای رادیکال برای بهپرسشکشیدن روانشناسی مرسوم، و الحاقات روانرشتهها است. همچنین، یکی از مقالات ویراستار این اثر، دکتر یان پارکر، نیز با عنوان «روانشناسی انتقادی، آنچه هست و آنچه نیست» به این مجموعه افزوده شده است.
به گفته مترجمان اثر، این ترجمه بیش از دو سال وقت برد تا طی گفتگوها و بازبینیهای مکرر در قالب زبان فارسی درآید. بخشهای بعدی کتاب اصلی نیز، که در این ترجمه وارد نشدهاند، عمدتاً به گسترهای از موضوعات میپردازند که از فضای روانشناختی فاصله گرفته و به مباحث فلسفی و جامعهشناختی نزدیک شدهاند، و بهویژه با مسائل مبتلابه ایران فاصله زیادی دارند. همچنین، دو فصل شماره 19 و 21 را نیز، که در مجموعه سه بخش اول کتاب اصلی قرار دارند، از ترجمه فارسی کنار گذاشته شده است؛ اولی مربوط به روانشناسی سیاهپوستان آمریکایی است که در دایره مسائل مطرح روانشناسی ایرانی قرار ندارد، اگرچه آشنایی با مفاد آن حتماً جنبههای مهمی از نگاه انتقادی به علم روانشناسی را در اختیار خوانندگان علاقهمند قرار میدهد. تمرکز دومی نیز بر نظریه کوئیر است که آن قابل هضم در طبع ناشاد زمانه دانسته نشده است.
یان پارکر هم در بخشی از پیشگفتار بر این کتاب مینویسد: «این کتاب منظرهای متفاوتی از شکلِ رشته روانشناسی فراهم میآورد، تا بتوانید آن را راحتتر رد کنید و نیز نشان میدهد که ایدههای این رشته چگونه به درون روانشناسیِ امور روزمره ما رسوخ میکند، تا بتوانید روی آنها کار کنید، و در این شرایطِ بحران زده، یک نقطه عطف به سوی کنش پیدا کنید، کنشی که بتواند نوعی رهاییبخشی سیاسی، یا حتی روانشناختی را با دستورالعملهای رشته روان- شناسی که «ازخودبیگانگی» را بهدنبال دارند، جایگزین کند.
همه نقشآفرینان این کتاب آشکارا مخالف سرمایهداری نیستند. اما همه آنها کمابیش نگران روشهایی هستند که رشته روانشناسی از طریق آنها با اَشکالِ متعدد روابط اجتماعی همصدا و همداستان بوده است؛ روابطی اجتماعی که در طول قرن گذشته در جهان غرب تحت سیطره سرمایهداری برساخته شدهاند. تفاوت میان نقشآفرینان این حوزه فقط ناشی از فضایی است که اَشکال جدید نقد در آن بهوجود میآید. مانند اَشکال جدیدی که در ایران تدوین خواهند شد، و «روانشناسان انتقادی» در غرب نیازمند یادگیری از آن خواهند بود. این کتاب، اینک به فارسی عرضه میشود، اما باید آن را «پروژهای بینالمللی» دانست، بخشی از یک گفتگو، فراتر از مرزهای ملی که به ما این توان را میدهد تا فاصله خود را از رشتهای که «حکمرانی» بر ما را هدف قرار داده حفظ کنیم، حتی اگر در نهایت تصمیم بگیریم روانشناس باقی بمانیم، و سعی کنیم بهشیوهای متفاوت روانشناسی کنیم.»
کتاب «روانشناسی انتقادی (نگاهی به روانرشتهها و روانحرفهها در عمل)» نوشته یان پارکر با حمیدرضا غریبی، محمدعلی امینی تهرانی در 416 صفحه با قیمت 91 هزار تومان از سوی انتشارات ارجمند روانه بازار نشر شده است.
نظر شما