سه‌شنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۰ - ۰۹:۰۰
جنگ صفین منشأ شهادت علی ابن ابی طالب(ع)

واقعه صفین از نظر اهل سنت واقعه‌ای است که میان مسلمانان اختلاف انداخت و دست آویز خوارج شد برای به شهادت رساندن امام علی(ع).

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - آریا یونسی: أن کانَ رَفضاً حبُّ آل محمد     فلیشهد الثَّقلان إنّي رافِضي  (محمد بن ادریس شافعی) 
در این ایام که روزهای ضربت خوردن و شهادت امام علی علیه السلام، امام اول امامیه و خلیفه چهارم و صحابی مورد علاقه اهل سنت و جماعت، مناسب است که نظری بیفکنیم به دیدگاه اهل سنت درباره واقعه صفین؛ همین واقعه است که، سوای اختلافی که در میان مسلمین انداخت، دست آویز خوارج شد برای شهید کردن آن بزرگوار. در واقع، جنگ صفین بنابر معیارهای اهل سنت به اندازه تلخی آن بر اساس معیارهای شیعه است. اما زاویه دیدی که باید از آن نگریسته شود مهم است.

در ابتدا باید این دیدگاه ساده نگارانه را کنار بگذاریم که عقیده‌ای واحد، خالص و مورد تایید هست که همه اهل سنت به آن معتقد باشند، اگر هم چنین چیزی باشد تنها در شماری از عقاید است. گاهی هم برخی عقاید طول می‌کشند تا به صراحت بیان شوند؛ یکی از نمونه‌های آن مسئله جنگ صفین و معاویه است که در منابع آغازین به صورت مضمر آمده است و تا زمان فخرالدین رازی و خصوصاً قطب الدین شیرازی به نهایت صراحت می‌رسند.

در واقع، ریشه تعداد زیادی از تحولات فکری مهم نزد اهل سنت، نه لزوماً در میان شافعیان اشعری، به فخر رازی می‌رسد. در این مورد خاص هم به نظر می‌رسد این فخر است که صراحت را به اوج رسانده است. در اینجا می‌خواهیم نگاهی اجمالی بیندازیم به تصویر تاریخی جنگ صفین در منابع اهل سنت؛ و چون منابع اهل سنت و مکاتب فکریشان متعدد است و هر کدام منابع فراوانی دارند، لازم است تا به یک بخش از آنها محدود شویم. اینجا ما دیدگاه‌ها را درباره این واقعه را از منظر اشعریان نشان خواهیم داد.
 

تواریخ اولیه دوره اسلامی‌گاهی قضاوتشان را پنهان می‌کنند

 
در ابتدا باید دانست که منابع حدیثی اهل سنت منحصر در احادیث نبی است؛ منابع حدیثی از جهت صحت و سهولت در بررسی بهتر از منابع دیگر، مثل تواریخ هستند. در نبود منابع حدیثی لازم است تا به تواریخ رجوع کنیم. می‌دانیم که تواریخ اولیه از اواخر دولت اموی و ابتدای دولت عباسی نگارش یافته اند. از این رو، در تواریخ نخستین می‌بینیم که اغلب در این بین ساکت بوده اند، البته حکم صریح ندارند اما خواننده دقیق به خوبی متوجه می‌شود که موضع تاریخ نگار چیست؛ در واقع، همه اطلاعات و مواد لازم برای قضاوت ارائه شده است بدون خود قضاوت.

این به عهده خواننده است که خود قضاوت کند. برای نمونه در تاریخ طبری، نخستین تاریخ کامل اسلام است، سوای گزارش کاملی که می‌دهد گه گاه نکاتی می‌گوید که خواننده اگر دقیق باشد می‌فهمد منظورش چیست. در اینجا دو مورد را برای نمونه مشخص می‌کنیم: یکی این است که طبری می‌گوید وقتی معاویه شنید امیر المؤمنین علی در حال تدارک لشکر است به همه کسانی که از امیر المؤمنین می‌ترسیدند، یا بر او خرده می‌گرفتند و او را طعن می‌کردند، آنها که خون عثمان را علم می‌کردند و آنها که از آن می‌پرسیدند نامه نوشت تا به او بپیوندند (طبری، ج 4، ص. 563-564). و دیگر، جایی است که طبری جنگ را گزارش می‌کند و می‌گوید در میانه جنگ امیر المؤمنین سه نفر را به نزد معاویه می‌فرستد و چنین می‌گوید: «أئتوا هذا الرّجل فادعوه إلی الله وإلی الطاعة والجماعة.» (طبری، ج 4، 573). در مورد اول می‌بینیم که طبری می‌گوید برای معاویه مهم نبوده است که حق چیست و با کیست، مهم تنها پیروزی در جنگ بود. در مورد دوم، آنچه که توجه را جلب می‌کند واژه «جماعة» است؛ امیر المؤمنین سخنی می‌گوید که دقیقاً در منطق اهل سنت و جماعت قرار می‌گیرد. در حقیقت آن «جماعت» همان است که در اسم «اهل سنت و جماعت» هست؛ جماعت با علی بود.

موارد این چنینی از محاصره منزل خلیفه سوم تا شهادت امام در تاریخ طبری چنان فراوان است که خواننده تیزبین به راحتی متوجه می‌شود، خصوصاً اگر به انتخاب کلمات توجه کند، مثال دیگر استفاده مردم عراق از لفظ «الأمیر» برای معاویه و احتراز از لفظ «الأمیر المؤمنین» است که معاویه مردم را وا می‌دارد تا با صورت دوم او را بخوانند (طبری، ج 5، 162). در اینجا می‌خواهیم بقیه تواریخ را، که هیچ کدام تلاشی در تطهیر معاویه نکرده است، بیاوریم. اما لازم است دلیل این اجماع و پوشیدگی را در نظر داشته باشیم.
 

تاریخ نگاری دوره نخستین هنوز متاثر از خفقان دوره اموی است

 
گفتیم که تاریخ نگاری مکتوب از اواخر دوره اموی و اوایل دوره عباسی شروع شد. اغلب تاریخ نگاران اولیه در زمان «دولت» اموی نشو و نما یافته بودند؛ دولت اموی عداوتش با علی و آل محمد را هیچ گاه فراموش نکرد اما ما همه جزئیات اقدامات آنها را نمی‌دانیم بلکه تنها واقعه کربلا بر ما معلوم است و «سبّ» و ناسزا به امیر المؤمنین علی بر منابر و مساجد که تا زمان عمر ابن عبدالعزیز ادامه داشت و او آن را برانداخت. طبیعی است که چنین دولتی بسیاری افسانه‌ها را رواج داده است و علماء عصر را از حبّ علی دور نگه دارند؛ همین گرایش و خوف از ابراز آن تا حدود پنجاه سال پس از انتهای دولت اموی باقی بود.
 

اولین نشانه‌ها از تغییر لحن در شعر شافعی

 
 شاید اولین نشانه تغییر در این امر و تصریح به آنچه مورد عقیده است در این شعر محمد بن ادریس شافعی –رحمه الله- ، موسس مذهب شافعی، مشخص باشد که در خطاب به عده ای می‌گوید:

أن کانَ رَفضاً حبُّ آل محمد     فلیشهد الثَّقلان إنّي رافِضي (دیوان الشافعي، 81)

[اگر دوست داشتن آل محمد «رفض» است پس جن و انس شهادت می‌دهند که من «رافضي» هستم]

این شاید اولین اظهار نظر قاطع و صریح از آن چیزی است که قبلاً هم بود، اما پیشتر مضمر بود و اکنون واضح و مصرّح شده است.
 

فخر رازی دوران جدیدی در نگاه به جنگ صفین می‌آفریند

 
اما آنچه مد نظر ما است متنی است از فخر رازی در این باره، کسی که در مذهب شافعی ثابت قدم بود و گویا حتی این اشعار شافعی را نیز به زبان کلامی‌بازنویسی کرده است. اینجا کافی است در یاد داشته باشیم که شافعی این راه را گشود. فخر رازی در کتاب جامع العلوم، دایرة المعارفی از علوم زمان خودش، در بخش علم التواریخ، فصلی باز کرده است با عنوان اصل چهارم که ابتدا این متن را خواهیم خواند و سپس درباره اهمیت دوران ساز آن بحث خواهیم کرد:

«در واقعه علی -رضی الله عنه- و معاویه. بدانکه در روزگار عمر بن الخطاب- رضي الله عنه- شام بر معاویه مقرر داشت. چون خلافت به عثمان رسید همچنان ولایت شام بر معاویه مقرر داشت و چون نوبت خلافت به امیر المؤمنين على رسید -رضی الله عنهم-، عزل نامه بر دست جریر بن عبد الله البجلى به معاویه فرستاد. معاویه گفت طاعت على بر من آن وقت واجب باشد که کشندگان عثمان را به من تسلیم کند تا من قصاص کنم، و اهل شام را بدین سخن بفریفت و به مخالفت على (ع) مشغول شد. و بدان سبب جنگ صفین واقع شد. و معاویه چون روی به حرب على (ع) نهاد و مقدمة لشکر عمرو بن العاص بود، پس چون جمعی از لشكر فرود آمدند، بر کنار فرات و لشكر على را منع کردند از آب تا عمرو بن عاص گفت مصلحت آن است که على را از آب منع نکنند زیرا که تا مادام که شمشیر در دست علی بود هیچ کس مر او را منع نتواند کردن.

پس اشعث بن قیس از جانب على با دوازده هزار مرد بیامدند و لشکر معاویه را از آب دور کردند. پس جنگ سخت گشت. گفته اند که هفتاد هزار مرد به یک شب کشته شدند. و در آن جنگ عمار یاسر کشته شد. و دو مرد سر عمار یاسر پیش معاویه آوردند و هر یک دعوی آن می‌کردند که این سر من بریدم. عبدالله بن عمرو بن العاص گفت چندین منازعت کردن شما را مصلحت نیست که من از رسول صلوات الله عليه شنیدم که گفت عمار بر دست یاغیان کشته شود. معاویه را آن سخن ناخوش آمد و گفت عمار را آن کس کشت که او را بدین جنگ آورد. گفتند: اگر بدانچه على، عمار را به جنگ آورد باید که کشنده عمار، على باشد، پس حمزه را رسول -صلى الله عليه و سلم-  به جنگ احد برد تا کشته شد، باید که کشنده حمزه، رسول باشد.

و چون عمرو عاص بر لشکر شام بترسید، تلبیسی اندیشید و گفت مصحفها بر سر نیزه‌ها باید کرد و گفتن که ما می‌خواهیم به قرآن کار کنیم. چون چنین کردند على - رضي الله عنه- از خصومت کردن بازایستاد و گفت چون ما را به قرآن می‌خوانند انقیاد نمودن و طاعت داشتن مقتضای ایمان است، و بدان سبب تحکیم کردند. و على خواست که از جانب او ابن عباس باشد. قوم بدان راضی نشدند و گفتند البته ابوموسی اشعری باید و او مردی سلیم دل بود.

پس عمرو عاص او را گفت که چون به سبب على و معاویه فتنه‌های بسیار و مضرتهای بی شمار در میان خلق ظاهر گشت اولی تر آن باشد که هر دو را معزول کنند تا ماده فتنه منقطع شود. پس ابو موسی را گفت که تو پیری و مقدمی‌و صاحب رسولى، اول سخن ترا باید گفت تا بعد از آن من بگویم. پس ابو موسی خطبه بکرد و آنگاه گفت که چون به سبب على و معاویه انواع فتن در میان خلق ظاهر شد مصلحت چنان دیده می‌شود که هر دو را معزول کنیم. و من که از جانب على (ع) حاکم شده ام خلافت از على بیرون کردم چنانکه انگشتری از انگشت. و بعد از آن عمرو عاص گفت، من خلافت را به معاویه مقرر داشتم چنانکه انگشتری در این انگشت. ابو موسی چون این سخن بشنید بدانست که عمر و بر وی تلبیس کرده است. بر عمرو لعنت کرد. و همچنان با سر مخالفت رفتند، و عاقبت کار دنیا بر معاویه قرار گرفت و ملک او را مسلم گشت.» (فخرالدین رازی، جامع العلوم، 172-174)

این متن در اصل فارسی است و تمام کلمات آن، به فرض صحت تحقیق، از خامه فخر است؛ بنابراین هر کلمه آن می‌تواند مهم باشد. فخر در این حجم کم نه تنها دلایل جنگ صفین و بیعت نکردن معاویه را آورده است بلکه کیفیت آن را بازگو کرده است.

آنجا که درباره عمّار می‌گوید حدیث پیامبر از زبان پسر عرو العاص کاملاً نشان می‌دهد که حقانیت و آگاهی لشکر شام چه مقدار بوده است. آنگاه وقتی درباره عمرو العاص صحبت می‌کند می‌گوید «تلبیسی» اندیشید؛ درست است که این کلمه گاهی تنها معنای فریب می‌دهد. اما چنین معنایی در ادب فارسی است، در زمینه مورد بحث ما و از زبان متکلم و مفسری دانشمند این معنا را نمی‌دهد، بلکه اینجا معنای قرآنی آن مدّ نظر است که تلبیس حقّ به باطل است (اشاره به آیه قرآنی لاتلبسوا الحقّ بالباطل). این کار از جانب خدا منع شده است؛ و دور از مروّت است.

می‌بینیم حتّی وقتی ابوموسی می‌داند که فریب داده شده است، او حاضر است امیر المومنین و خودش و مسلمین را فدای برنگشتن از حرفش کند؛ برخلاف عمرو العاص که در بند این قیود نیست. از طرف دیگر، می‌توان دید که ماده آن تلبیس قرآن بوده است و برخلاف رفتار معاویه و پیروانش، امام علی و لشکرش به قرآن تمکین می‌کنند.

در متن منقول که تصحیح آن بر اساس منابع قدیمی‌نیز هست حتی هیچ جمله دعایی مستقیمی‌برای معاویه نیست در حالی که برای علی در اکثریت مواضع دعا مخصوص شده است؛ به نظر نمی‌رسد این از کاتبان باشد زیرا نه هیچ نسخه ای دعایی برای معاویه آمده است و نه از کاتبان قرن هفتم و هشتم انتظار می‌رود چنین کاری کنند.

فخر به زبانی ساده می‌گوید که خلیفه حق علی بود، بر او تلبیس  کردند و به مخالفتش برخاستند و جنگیدند به بهانه‌های واهی.
 

 صفین؛ جنگی ناحقی، حکومت اموی حکومت غیر حق

 
آنچه گفته شد هنوز تمام چیزی نیست که فخر در این باره گفته است؛ او در همین کتاب پیشتر از موضع منقول، در اصل سوم همان باب، می‌گوید که پس از خلیفه چهارم، خلافت به خلیفه پنجم رسید «و چون حسن بن علی رضي الله عنهما-  در اصحاب خود حمیّت ندید، بعد از مدت شش ماه ملک به معاویه تسلیم کرد. و مدت ملک معاویه نوزده سال و چهار ماه بود.» (فخرالدین رازی، جامع العلوم، 169-170) اینجا چند مسئله هست: نخست، آنچه سبب صلح حسن بن علی شد هیچ دلیلی نبود جز یاری نکردن یارانش؛ دوم، فخر آگاهانه از لفظ «خلیفه» احتراز می‌کند، و دوبار لفظ «ملک» را می‌آورد. چراکه معاویه را خلیفه ندانسته است بلکه او را «مَلِک» دانسته است؛ سوم، همچنان جمله دعایی «رضي الله عنهما» که عادت اهل سنت است فقط برای امام علی و امام حسن آمده است، بدون ذکر آن برای معاویه.


نفوذ این اندیشه‌ها به اکثر کتب تواریخ و عقاید


این اشارات صریح و روشن فخر به این واقعه سبب می‌شود که پس از او تا حد زیادی ورق برگردد. قاضی بیضاوی، شافعی مذهبی که در کلام اشعری شهره بود، در تاریخ نظّام خلافت راشدین را شش می‌داند و علاوه بر حسن بن علی، امام حسین (ع)، را نیز خلیفه ششم می‌داند؛ جلال الدین سیوطی، مفتی شافعی مشهور شام، آنجا که معاویه حکومت می‌کرد، در تاریخ الخلفاء خود، خلاف بسیاری از تاریخ نگاران اولیه و دوره میانه، به پنج خلیفه قائل می‌شود؛ قاضی مجیر الدین عبد الرحمن مقدسی، حنبلی مشهور تاریخ نگاری، او نیز از شامات، نه تنها در واقعه صفین طرف حقّ را می‌گیرد بلکه به تصریح خلافت راشدین را پنج می‌داند؛ و نهایتاً علامه قطب الدین شیرازی، شافعی مشهور دیگری، آنچه را دیگران تصریح نکرده‌اند در زمینه جنگ صفین تصریح می‌کند. این بخش از بحث در یادداشت دیگری خواهد آمد. 
 
 
منابع:
الطبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الرسل والملوک، ج 4 و 5، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، طبع ثانی، قاهره: دار المعارف بمصر، بی تا.
فخرالدین رازی، محمد بن عمر، جامع العلوم (ستینی)، تصحیح سید علی آل داود، تهران: انتشارات بنیاد موقوفات افشار، 1394.
الشافعی، محمد بن ادریس، دیوان الأمام الشافعي، تحقیق عمر فاروق الطباع، بیروت: دار الأرقم بن أبي الأرقم، بی تا.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها