پیشدرآمد: آنها که شعر امروز و دیروز ایران را به جد دنبال می کنند، نام برادران مؤمنی برایشان آشناست. تنها چهار برادری که در تاریخ هزار و دویست ساله شعر فارسی، به طوری کاملاً حرفهای و جدی، افزون بر چهار دهه است در شعر مدرن ایران شاعری میکنند. در نحله «شعر حجم» که پیشگام و بانی آن یدالله رؤیایی است و شاعران صاحب سبکی چون پرویز اسلامپور، بهرام اردبیلی، محمود شجاعی، محمدرضا اصلانی، فریدون رهنما، هوشنگ آزادیور، احمدرضا چه کنی، هوشنگ چالنگی، شاپور بنیاد، منصور خورشیدی و بیژن الهی در این پنج دهه با آن همراه شدند و شاید تنها گونه و سبکی از شعر پسانیمایی است که هنوز هم هواداران بسیار دارد و از پا نیفتاده است، درحالیکه موج نو، شعر ناب، موج سوم، شعر دیگر و... همچون موجی خروشیدند و چون کفی بر ساحل فرو خفتند؛ برادران مؤمنی نیز از پیشگامان و صاحب نظران این سبک بهحساب میآیند.
اما «ابوالقاسم مؤمنی» که بیشتر او را با نام قاسم میشناسند، پس از دو برادر بزرگترش، احمد (متخلص به سینا) و زنده یاد محمود، از اوایل دهه 1350 تجربههایی از شعر نو و حجم را به منصه ظهور رسانید و مدتی نیز در تهران همراه با برادرش محمود در کنار یدالله رؤیایی زیستن شاعرانه را تجربه کرد. همین ارتباط نزدیک سبب شد تا پیوندی خویشاوندی میان خانوادههای رؤیایی و مؤمنی که هر دو ریشههای دامغانی دارند شکل بگیرد (ازدواج دکتر مظفر رؤیایی برادر کوچکتر یدالله با شهلا مؤمنی خواهر برادران مؤمنی).
قاسم مؤمنی در سالهای دهه پنجاه در دانشگاههای شیراز و تهران، دومرتبه، زندگی دانشجویی را از سال 1354 تا 1360 پشت سر گذاشت و در تمامی این سالها بهواسطه روحیات اجتماعی و پویایی که بهصورت موروثی در او شکل گرفته بود، فعالیتهای شاعری، اجتماعی و هنری را شبانهروز تجربه کرد و از پا ننشست. دوستداران سینما در فاصله سالهای 1355 تا 1357 پخش فیلمهای خارجی ممنوعه در سینما مولن روژ گرگان را در سانسهای شبانه بهخوبی به خاطر می آورند ازجمله فیلم مشهور «زِد» که همه اینها، ماحصل تکاپوهای قاسم مؤمنی و ارتباطش با احمد جورقانیان، بزرگترین آرشیویست فیلم، در تهران بود.
از اینها که بگذریم، آنچه این قلم را به تراویدن واداشته، دنیای شعر و شاعری مؤمنی است. گرچه از آثار دهههای 1350 و 1360 او تنها یک شعر منتشره در مجموعه «کتاب فصل» کانون نویسندگان و شاعران گرگان باقی است اما در سه دهه اخیر شعرهای مؤمنی در سه دفتر مستقل منتشرشده که دو دفتر نخست «از بام ریختههای پرهیز» (1389) و «بهاتفاق بگوئید که نیفتد» (1395) نام او را بیش از پیش بر سر زبانها انداخت. او در این فاصله، شعرهای بسیاری را در مطبوعات استانی و کشوری منتشر نمود از جمله: مجموعه مشهور سهجلدی «شعر به دقیقه اکنون» در سال 1376 با گردآوری نمونه آثار شاعران مطرح نحلههای شعر حجم، شعر ناب، شعر دیگر و موج نو، به همت فیروزه میزانی و احمد محیط؛ یا نشریه قلمک سوئد به سردبیری احمد مؤمنی (سینا)، فصلنامه چلیکا، هنر و اندیشه ستاره گلستان، استارباد، گرگان نامه و...
از این نکته نیز نباید گذشت که شور و شوق و اشتیاق وافر مؤمنی به شعر سبب میشد تا او در تهران و گرگان، به دنبال و پذیرای شاعران بزرگی چون هوشنگ چالنگی، منوچهر آتشی، یدالله رؤیایی، فیروزه میزانی، فرامرز سلیمانی، محمود شجاعی، بهرام اردبیلی، م. مؤید و دیگران باشد.
کتاب، از فهرست، عاری است و شعرها از صفحه هفتم با «جادوی صبح» آغاز می شود که شاعر آن را نیز به همسرش «فرحناز-ح» تقدیم داشته است: «در انتظار دیدن تو / جادوی زیبای صبح و / گلهای اکلیلی / بازوی سپیده دمان / وزان به آتشی / حیران آبهای خروشان / در انتظار دیدن تو / جان گیاهی ام / در واپسین نفسها / سراشیب آفتاب / مسند بی فروغ جهان / در انتظار دیدن تو...».
«دویدن ماه در رگهایم» مشتمل بر هفتاد و هفت قطعه شعر است که اغلب آنها کوتاهاند و شاعر برای هرکدام از آنها نامی را برگزیده است. از این اشعار، برخی نیز به دوستان و نزدیکان شاعر تقدیم شده که نامهای قابل توجهی چون احمد مؤمنی، فرهاد قاسمی، علی توسلی، شاپور اسلامی، میثم ریاحی، روحی خالقی (دو شعر) و علی بایزیدی (نگارنده) از این جملهاند.
در پشت جلد کتاب نیز، این شعر کوتاه درجشده است: «مرگ چیست؟ / نکوهش یک اسب / در وقت سیب / آواز بیراهههای راه / وقتیکه / یورتمه میرود...»؛ طراحی پشت و روی جلد اثر نیز توسط هنرمند صاحب سبک معاصر، یدالله تناور انجام شده است.
از توصیف ظاهری کتاب که بگذریم، نقد و بررسی محتوای آثار مؤمنی با تکیه بر چگونگی ارائه و ساختار فرم و محتوا میتواند پایانبخش اصلی این نوشتار باشد. در توصیف زبان معیار و شیوه بیانی اشعار مؤمنی پیشتر نیز در فصلنامه استارباد، شماره هجدهم (تابستان 1399)، اشاره شد که ساختار و زبان شعر مؤمنی، شناسنامهدار است و به سادگی میتوان شعر او را از دیگر شاعران، تمییز داد.
این اوج پختگی و چیرگی یک شاعر است که پس از سالها تجربه، بتواند به این نقطه از شعرسرایی برسد که آثارش قابل تمیز دادن از دیگر شاعران باشد، آنهم درحالیکه او، در کنار و به سیاقِ بسیاری از شاعران نامبرده شده، حجمگراست.
شاید برای برخی شاعران و منتقدان امروز ادبیات ایران، گفتن این مسئله که شعر بسیاری از شاعران را نمیتوان خواند و فهمید، پذیرفتنی نباشد اما قطعاً بسیاری دیگر از شاعران و منتقدان با نگارنده هم عقیدهاند که در سالهای اخیر و به دنبال فزونی یافتن شاعران پسانیمایی بهویژه در گونههای حجم، پستمدرن و امثالهم، آثار فراوانی دیده می شود که اصلاً قابل خوانش و استفهام نیست، اما این مقوله در مورد آثار قاسم مؤمنی صادق نیست. کارهای او همچنان که محتوی تجربیات حجم گونه و مدرن است و از ویژگیها و مؤلفههای اینگونه شعر، به خوبی شاکله یافته، اما کاملاً مفهوم، دلنشین و قابلدرک است و خواننده را با خود همراه میکند:
خواهش: «یک خواهش عجیب / در تو / اسیر دیوانهی من است / بیزارم / من / از این / بیداری / فقط بگو / تا کجا میشود / منتظر تو / بود»
سمت ابدیت: «من / از سمتِ / رفتن تو / آنجا که گریههام / بارانی ابدی است / با تو / همسایهام»
آنچنان بیدار: «صبحها / آنچنان بیدارم / که انگار / آفتاب... / از من / طلوع / میکند»
بهانه (به احمد مؤمنی): «من... / فقط در وقت با تو بودن / منم / باقی... / دیوانهای است که / یک دیوانهی دیگر / از آن / عبور میکند»
اقاقیا (به شاپور اسلامی): «من هنوز هم / مهربانم / و فکر میکنم / که میشود / حتی / با زخم هم / زندگی کرد / در همسایگی من / یک اقاقیا / زندگی میکند / که صبحها / به من / لبخند میزند»
شعرهای مؤمنی اغلب در فضاهایی عاشقانه، طبیعت دوستانه، رؤیایی، مستانه و شادمانه سیر و سلوک میکنند. تخیل، در کلام او از مرزهای واقعیت هم عبور میکنند و تصویرسازیهای او از فضایی که توصیف میکند و به شعرش مبدل میسازد، ملموس و تجربهپذیر است. گرچه عناصری چون «باران»، «ابر»، «پرنده»، «مرگ»، «زندگی»، «دنیا»، «آفتاب»، «خواب»، «آسمان»، «چشم»، «ماه»، «هیچ» و «رگ» در شعرهای او بهوفور یافت میشود اما شاعر چنان از این عناصر بهره گرفته و ساختار زبانی و بیانی و حتی مفهومی و محتوایی شعرش را چیده که در نظرگاه نخست این تکرارها به چشم و گوش خواننده و شنونده هرگز متبادر نمیشود. شعرهای «دویدن ماه در رگهایم» فاصله قابلتوجهی از ساختار و محتوای دو دفتر پیشین شاعر دارد و این نشان از پویایی و ایستا نبودن تجربههای شاعرانه مؤمنی دارد.
و آخرین سخن، نام کتاب از دل یکی از شعرهای این مجموعه برگرفتهشده «سمت آهو» که شاعر آن را به دخترش فرنوش تقدیم داشته است:
«... هی... / دارم از پیر شدنام حرف میزنم / از دویدن ماه / در رگهایم»
چنانکه شاعر می گوید نام این کتاب را با همرایی زنده یاد روحالله خالقی (روحی) برگزیده است، جالب اینکه نام این شعر، «سمت آهو» است و نام کتاب «دویدن ماه در رگهایم»؛ شاعر در شعر «فراخوان» (صفحه 85) نیز این عبارت را به گونهای دیگر استفاده کرده است:
فراخوان: دریا ... که تیره میگذرد / مثل دویدن مه در رگهایم / زمستان بلند / زمستان بلند / که آبی میکند / زمین را / صبح... که بیدار میشود / در فراخوان یک شیپور
یادآوری میشود، علی بایزیدی صاحبامتیاز و مدیرمسئول فصلنامه «استارباد» و سالنامه «گرگان نامه» است. آثار وی از جمله عبارتند از: «پارسنگار؛ روزشمار رخدادهای تاریخی استان فارس»، «قصههای مادربزرگ؛ حکایتهای عامیانه مردم گرگان»، مجموعه شعر «دفتر اول: نقل آخر!»، قابوس بن وشمگیر، میرسید شریف جرجانی، میرفندرسکی از مجموعه مفاخر و مشاهیر گلستان و گلستان شاعران.
نظر شما