مترجم رمان «بندزن، جامهدوز، سرباز، جاسوس» افزود: اما بعد از به دست آمدن سرنخهایی مبنی بر اینکه یک جاسوس از شوروی به دستگاه اطلاعاتی بریتانیا نفوذ کرده و «موش کور» نامیده میشود، از جرج اسمایلی دعوت میشود به کار بازگردد و وارد سیستم شود و طبق بازیهای سیاسی و امنیتی هویت موش کور را پیدا کند.
قلیپور لوکاره را خالق شخصیتهای ضد قهرمان دانست و گفت: لوکاره بیش از اینکه قهرمانپرور باشد نویسندهای است که شخصیتهای محوری او، به نوعی ضد قهرمان هستند. برای مثال شخصیت «اسمایلی» را میتوان کاملا نقطه مقابل شخصیت معروف جیمز باند قرار داد. جیمز باند همواره شخصیتی ستودنی بوده است که برای مبارزه با شرارت به میدان میآید اما در مقابل، شخصیتهای محوری داستانهای لوکاره که افشاگر پلشتیها هستند، خودشان هم ضعفهای شخصیتی و کاستیهایی دارند که چهره قهرمان را از آنها میگیرد.
وی با اشاره به اینکه لوکاره عنصر قهرمانزدایی را حتی در عنوان رمانش هم وارد کرده درباره نام این رمان گفت: قهرمانزدایی حتی در عناوین رمانهای لوکاره هم قابل مشاهده است. عنوان این کتاب یعنی «بندزن، جامهدوز، سرباز، جاسوس» از یک شعر کودکانه گرفته شده و شامل مفاهیمی استعاری است که به مهرههای اصلی فعال در سازمان اطلاعاتی بریتانیا اشاره دارد. بازی با کلمات و عنصر بازی در نثر لوکاره ساری و جاری است. لوکاره چند عنصر بارز در برخی آثارش دارد؛ یکی اینکه برخلاف خالق شخصیت جیمز باند عمل میکند که مرزهای مشخصی بین شخصیتهای خوب و بد ترسیم کرده و ساختار منظمی در داستانهایش دارد. اما در آثار لوکاره چنین نیست و این نظم دچار فروپاشی شده است.
مترجم کتاب «ریچارد سورژ؛ جاسوس ویژه استالین» ادامه داد: نظمگریزی در آثار لوکاره که مشخصه «گیم» یا بازی است سبب گرهخوردن واقعیت و توهم در هم میشود و در برخی مواقع، نمیتوان داستان واقعی را از روایت وهمآلودی که ناشی از پارانویای شخصیتهاست، تشخیص داد. این خصیصه در رمان «سینگل و سینگل» به اوج خود میرسد که آن را نیز برای نشر نی ترجمه کردهام و در ماههای آتی منتشر میشود.
بهسخرهگرفتهشدن دنیای جاسوسی در رماهای لوکاره موضوع دیگری بود که قلیپور درباره آن گفت: اساسا لوکاره همانطور که بارها در مصاحبههایش تلویحاً اشاره کرده به نوعی در حال نقد سازوکار دنیای جاسوسی در نظام سیاسی بریتانیا است و غیر قابل اعتماد بودن جاسوسها و روایتهایشان در داستانهای لوکاره به وفور منعکس شده است. لوکاره شخصیتهایی غیرقابلاعتماد با روایتهایی خلق کرده که نمیتوان خوببودن یا شروربودن آنها را داوری کرد. ورای این ویژگی، گویی لوکاره میخواهد مخاطب داستانهایش را نسبت به دنیایی که آبستن پرورش جاسوس است، به تردید فرا بخواند.
«این جاسوسها بیش از اینکه صرفاً محصول یک دستگاه سیاسی باشند، تحت تأثیر ضعفهای شخصیتی خود دست به عمل میزنند.» مترجم رمان «بندزن، جامهدوز، سرباز، جاسوس» با بیان این مطلب افزود: شخصیتهای داستانهای لوکاره را نمیتوان دستهبندی کرد زیرا نه تنها انگیزههای سازمانی پشت فعالیتهای آنهاست، بلکه انگیزههای شخصیتی بسیار پررنگی هم در پس رفتار آنها وجود دارد. دیالوگها و زبانی که بین شخصیتها جاری است زبان صریح و عینی نیست، بلکه زبانی است آمیخته با نیش و کنایه که شخصیتها، انگیزههای خود را پشت چنین زبانی پنهان میکنند یا در تلاشند چهره فرد دیگری را رسوا کنند. در آثار لوکاره به ندرت میتوان دیالوگهایی را یافت که بدون غرضورزی باشند البته که این ویژگی درباره خیلی از آثار صادق است اما لوکاره با این روش، نوعی آیرونی ایجاد کرده؛ به این معنی که از ژانر جاسوسی، برای رسوا کردن دنیای جاسوسی و سیاستهای منفعتجویانۀ بریتانیا که پشت نقاب بیطرفی در دوران جنگ سرد پنهان شده، بهره میگیرد.
وی فعالیت لوکاره در دنیای جاسوسی را یکی از دلایل تسلطش به این شیوه روایت دانست و اظهار کرد: لوکاره خودش زمانی مامور امنیتی بود و بعد از رسوایی کیم فیلبی، جاسوس دوجانبۀ روس در شبکه جاسوسی بریتانیا و افشاگریهای تکاندهندۀ او، لوکاره از دنیای جاسوسی زده شد و بعد از ورودش به دنیای ادبیات، در مقابل دستگاهها و فعالیتهایی ایستاد که پیشتر، در حال خدمت در آنها بود.
قلیپور در پایان درباره دلیل اهمیت کتاب «بندزن، جامهدوز، سرباز، جاسوس» گفت: این کتاب شاید مهمترین اثر لوکاره نباشد اما بیشک یکی از مهمترینهاست. لوکاره در رمان «بند زن، جامهدوز، سرباز، جاسوس» به عنوان اولین کتاب از سهگانه لوکاره، فعالیتهای دو دستگاه اطلاعاتی بریتانیا و شوروی را با جزئیات بسیار بیان میکند. نثر و شیوه روایت این نویسنده نیز در این کتاب که سال 1974 منتشر شده، نسبت به آثار دهۀ شصت او، به پختگی رسیده است.
تصویر روی جلد چاپ اول نسخه اصلی کتاب
در توضیح پشت جلد این کتاب آمده است: «بندزن، جامهدوز، سرباز، جاسوس، نخستین کتاب از سهگانهی «در جستوجوی کارلا»، شاهکار جان لوکاره در ادبیات جاسوسی است که تیپهای شخصیتی زندهای از مأموران مخفی و نیروهای سازمانی را در لایههای مختلف جامعهی بریتانیا تصویر میکند. لوکاره در بازنمایی جدیت و سختکوشی شخصیتهایش، خواه درستکار یا خائن، به بهترین نحو عمل کرده، چون از زمان جنگ شاهد مناسبات حاکم در سیاستهای دستگاههای جاسوسی بوده است. همین اشراف بر سلسله مراتب سازمانی با روح خیالپرور نویسنده در هم آمیخته و به او کمک کرده است تا با نمایش موازی خیانتهای جنسی و سیاسی در کتاب حاضر، گوشهای از چهرهی واقعی سازمانهای جاسوسی را از رهگذر گمانهزنیهای شخصیت سربهتو، باریکبین و جفادیدهی جرج اسمایلی برملا کند.»
«جان لوکاره» اسم مستعار «دیوید جان مور کورنول» است که در ۱۹۳۱ در انگلستان به دنیا آمد. او تحصیلات دانشگاهی خود را در شهر برن سوئیس و در مقطعی در دانشگاه آکسفورد انجام داد و سپس به فعالیت در سرویس جاسوسی بریتانیا مشغول شد. او که زمانی جاسوس بریتانیاییها بود از ۱۹۶۳ میلادی به صورت حرفهای به نویسندگی روی آورد و توانست داستانهایی را به رشته تحریر درآورد که در آنها زندگی جاسوسان به بهترین شکل توصیف میشدند. با اقتباس از بسیاری آثار او آثار سینمایی و تلویزیونی متعدد ساخته شده که همین تسلطش بر نویسندگی نشان میدهد او نویسندهای تمام عیار بوده است.
لوکاره در آذر ماه سال گذشته (1399) در ۸۹ سالگی بر اثر ابتلا به ذاتالریه درگذشت.
رمان «بندزن، جامهدوز، سرباز، جاسوس» اثر جان لوکاره با ترجمه زهره قلیپور در 408 صفحه و با قیمت 60 هزار تومان از سوی نشر نی راهی کتابفروشیها شده است.
نظر شما