دوشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۰ - ۰۹:۵۲
«خاطره‌نویسی» بیشتر از «گزارش‌نویسی» به هستیِ «داستان» نزدیک است

«صمد مهمان‌دوست»، نویسنده شیرازی که به‌زودی کتاب جدیدش، «یاد بعضی نفرات» روانه کتابفروشی‌ها می‌شود، در تبیین تفاوت خاطره‌نویسی با گزارش‌نویسی، می‌گوید: در خاطره‌نویسی هدف، اثبات یا استناد یک موضوع و یا رویداد نیست؛ بلکه با اندکی تخیل از جسمیّت گزارش عدول می‌کند ‌و به هستی داستان ‌و قصه نزدیک می‌شود.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در فارس، «صمد مهمان‌دوست» که پیشتر کتاب «هفت شهر شعر» را به خوانندگان عرضه کرده بود، در این اثر تازه خود سراغ خاطراتی از هم‌نشینی و رفاقت با بعضی دوستان شیرازی خود که از ادبا و نویسندگان و شعرای این شهر ادب‌پرور هستند، رفته است. به‌بهانه انتشار کتاب «یاد بعضی نفرات»، با او به گفت‌وگو نشستیم که در ادامه از نظر مخاطبان می‌گذرد.
 
چه انگیزه‌ای باعث شد به سراغ این چهره‌ها به‌عنوان شخصیت‌های کتابتان بروید؟

من نویسنده‌ام؛ نویسنده دنبال موضوعی می‌گردد تا بیان کند، انگیزه نوشتن این کتاب نخست نوشتن بود، دیگر اینکه دوستان من زیاد پا پِی می‌شدند که بیشتر بنویس! و من که همواره سخن‌ «تولستوی» را در گوش داشتم که برترین لذت جهان، مطالعه است، از روزگاری که به اقلیم نوشتن وارد شدم، حس تازه‌ای پیدا کردم که برترین لذت جهان، نوشتن است؛ هرچند گفته‌ی تولستوی نیز جای خودش را دارد؛ لیکن لذت نوشتن تنها نصیب اندک آدم‌ها می‌شود و آنگاه که سیلاب واژه‌ها از ذهن به قلم می‌رسد، به راستی پالایش جان و تن صورت می‌گیرد. آن دغدغه‌ها به وقت نوشتن که سراغم می‌آید، بیمناک می‌شوم که قلم از حرکت بازایستد، ولی ناگهان خروش واژه‌ها را می‌شنوم که از ذهنم می‌گذرد و دست و جانم را سرشار از جذبه‌ای جادویی می‌کند. این را بیش از هرچیز ‌در زندگی دوست دارم.
 
اما همه این شخصیت‌ها دوستان من هستند که هر کدام، جایگاه علمی، فرهنگی و هنری معتبری در گستره فرهنگ ایران و در شیراز دارند. بعضی‌شان استادان من در دانشگاه بوده‌اند که پس از آن رابطه‌ام را با آنها ادامه ‌دادم و بعضی نیز از کسانی‌اند که در زمینه شعر ‌و داستان، فعالیت دارند و تاکنون آثار زیادی به گنجینه فرهنگ ایران زمین افزوده‌اند. عبدالعلی دست‌غیب که رابطه بسیار با ایشان دارم و در‌ گفت‌و‌شنودی چهار ساله، کتاب «هفت شهر شعر» را‌ با ایشان ‌تدوین کردم که منتشر شده است. اما راستش این است که انگیزه راستین من برای خلق چنین اثری، دوست داشتن آنها به دلیل برخورداری از دانش و فرهنگ و منش‌شان بوده است. در هر حال، برای هر حرکتی انسان نخست به یاد دوستانش می‌افتد و من هم خواستم انجام وظیفه‌ای کنم.
 
برای نوشتن این کتاب چند شخصیت را مد نظر قرار دادید؟

تقریبا بیشتر بزرگان عرصه دانش و فرهنگ که در شیراز با آن‌ها نشست و برخاست داشته و دارم، جزو شخصیت‌هایی هستند که درباره‌شان نوشته‌ام. حدود 24 نفر که البته ‌بعضی از آن‌ها چندی‌ است درگذشته‌اند و بعضی همچنان به کوشش‌های فرهنگی، علمی و هنری خود ادامه می‌دهند ‌که ‌برای همه‌شان سلامت و طول عمر آرزو دارم.
 
این شخصیت‌ها چه ویژگی‌هایی داشتند که در موردشان نوشتید؟

پاسخ به این پرسش شما به درازا می‌کشد اما اشتراکاتی که من می‌توانم برشمارم، این است که همه از اهالی فرهنگ و ادب و دانش هستند و در این میدان ‌دستاوردهای بزرگ و ارزشمندی دارند. همه، دوستان فرهیخته، مهربان و فعال من هستند و نسبت به تاریخ و فرهنگ و مردم ایران، مسئول و به بیان کوتاه شخصیتی تاریخی و تاثیرگذار هستند ‌که من را متعهد به ثبت یاد و نام و اندیشه ‌و گفتار آن ‌عزیزان کرده ‌و ‌در این کتاب در این زمینه کوشیده‌ام.
 
پیشتر در چه زمینه‌‌هایی نوشتید و چند کتاب دارید؟

من چون ادبیات خوانده و سال‌ها تدریس کرده‌ام، طبعا گرایشم به این سمت است. جدا از مقالات گه‌گاهی که در نشریات محلی شیراز یا در مجله‌ای علمی در پایتخت چاپ شده، نخستین کتابم درباره خواجه بزرگ حافظ شیرازی است؛ به نام «راحت جان (شادی و امید با حافط)» که توسط نشر‌ نوید شیراز در سال ۱۳۸۳ منتشر شد و در دانشنامه حافظ تولید موسسه کامپیوتری نور‌ در شمار 150 کتابی است که به‌صورت دی. وی. دی‌ تولید شده و ‌در بازار موجود است و در کتاب دانشنامه حافظ به‌کوشش حسین‌ گرمارودی‌ و بهاءالدین خرمشاهی تالیف شده نیز مقاله‌ای در معرفی آن‌ کتاب چاپ‌ شده است.
 
دومین کتاب چاپ شده من کتابی است با نام «آفتاب می‌شود» که گزینه‌ 110 شعر از شاعران معاصر است که ‌به ‌چاپ دوم ‌رسیده است. «دیوان شادی و امید» سومین‌کار ‌چاپ شده من است که غزلیات حافظ را برای کسانی که بخواهند درست‌خوانی شعر حافظ را بیاموزند، همراه با‌ مقدمه‌ای‌ آموزشی و نشانه‌گذاری‌های ویژه برواژه‌ها و حروف است که احتمال نادرست‌خوانی را به‌ صفر می‌رساند. این دیوان نیز در کتاب دانشنامه حافظ، معرفی شده است.
 
یک کار پژوهشی هم دارم که 6 سال از عمرم را بر سر آن گذاشتم ولی هنوز چاپ نشده است. البته خیلی وقت است که پژوهش آن به پایان رسیده و در ‌فکر تدوین تازه و امروزی برای‌ آن هستم، زیرا محتوای آن گردآوری کنایه‌ها ‌و اصطلاحاتی است که از رهگذر تمدن جدید ‌و زندگی ماشینی امروز، وارد زبان فارسی شده‌اند. نامش را فعلا «دروازه‌های زبان» گذاشته‌ام. این کتاب شایستگی آن را دارد که فرهنگستان آن را چاپ‌ کند زیرا تاکنون در این زمینه پژوهشی همه جانبه صورت نگرفته است.
 
کتاب پنجم من یک رمان است که مراحل بازخوانی را می‌گذراند ‌و نامش «هرگز وطن‌ات را نخواهی دید» است. خاطراتی است از یک ایرانی متهم به تروریسم از زندان‌های گرجستان و آمریکا...

ششمین کتابم، «هفت شهر شعر» نام دارد در دو جلد که در واقع گفت‌وشنودی است با استاد عبدالعلی دست‌غیب منتقد ادبی سرشناس و چهره ماندگار ادب ایران که هفت شاعر کلاسیک را در جلد اول و هفت شاعر معاصر را در جلد دوم به شیوه گفت‌وگو به نقد نشسته‌ایم. آخرین کتاب هم همین «یاد بعضی نفرات» است که خاطرات من از نشست و برخاست با شماری از شخصیت‌های فرهنگی، علمی، دانشگاهی، ادبی و هنری است که در شیراز زیسته‌اند یا اکنون در این شهر به تولید فرهنگ و ادب و شعر و داستان روزگار می‌گذرانند.
 
نمونه چنین کتابی را پیش‌تر داشته‌ایم؟

من چنین کتابی را در ایران سراغ ندارم و فکر نمی‌کنم آدمی پیدا شود که ذره‌ای حسادت در وجودش نباشد و سراپا مهر و عشق و فروتنی باشد که قلم در دست بگیرد و درباره عشق‌اش و دلبستگی و علاقه‌اش به دیگران کتاب بنویسد، آن هم دیگرانی که با آنها در یک حیطه‌ کاری فعالیت دارد، اما این کتاب باید نوشته می‌شد زیرا دل پر از مهر‌ و دوستی من بود که ‌دریغم آمد خاطراتم را با بزرگانی که بخت‌یاریِ هم‌نشینی و دوستی با آنها را داشته‌ام، ننویسم. این کتاب در تاریخ ادب و فرهنگ شیراز ماندگار خواهد شد زیرا همچون یک موزه تقریبا تمامی کسانی را که به فرهنگ و ‌ادب شیراز و ایران خدمت کرده‌اند، به شیوه خاطره‌نویسی به امروزیان و آیندگان شناسانده است. ایرانیانی که وقتی به شیراز می‌آیند با اشتیاق به دیدار آرامگاه سعدی و حافظ می‌شتابند، با مطالعه این‌ کتاب می‌توانند با بزرگان امروز شیراز که فرزندان ‌و دنبال‌کنندگان سعدی و حافظ و دیگر عزیزان هستند نیز، آشنا شوند.
 
خاطره‌نویسی چه ویژگی‌هایی دارد؟

این پرسش در واقع پاسخی تخصصی را در خور است و ‌من بر آن نیستم که شیوه‌های خاطره‌نویسی را در اینجا درس بدهم. تنها همین را می‌گویم که خاطره‌نویسی هنجاری ویژه و قالب و ساختاری از پیش تایید شده ‌ندارد. حافظه همه ما انباشته از خاطره است چه‌شیرین و‌ چه ‌تلخ! بسیاری از رویدادهای زندگی در خاطر ما‌ جا خوش کرده است، هر چند ‌بسیاری را نیز باد ‌فراموشی با‌ خود برده است. اما گمان می‌دارم همه پیشامدهای زندگی ارزش بازگفتن ندارد، بلکه ‌خاطره آن بخش از رویدادها را دربرمی‌گیرد که تاثیری در روح و روان گوینده بر جای نهاده و ‌گوینده با آمیزش اندکی احساس برای مخاطب جذاب و شنیدنی یا خواندنی می‌کند. به سخن دیگر خاطره باید یک نکته، نظر، اندیشه و حس مشترک را به خواننده یا شنونده خاطره انتقال دهد ‌و با مخاطب هم‌حسی ایجاد ‌کند. از آنجا که خاطره بر بستر ‌واقعیت نُطفه می‌بندد، با خود روایتی از تاریخ نیز حمل می‌کند اما خاطره‌نویسی با گزارش‌نویسی تفاوت دارد زیرا در خاطره‌نویسی هدف اثبات یا استناد یک موضوع و یا رویداد نیست بلکه با اندکی تخیل از جسمیت گزارش عدول می‌کند ‌و به هستی داستان ‌و قصه نزدیک می‌شود. البته حجم تخیل نباید ‌اصل رویداد یا واقعیت را زیر پرتو بگیرد چون آن وقت قصه می‌شود! بلکه باید شخصیت خاطره مخصوص خودش باشد و آن نکته‌ای که یاد کردم در ‌واقع جانمایه خاطره است که همه‌ی گوش‌ها یا چشم‌ها دنبال شنیدن یا خواندن آن نکته جذاب در خاطره‌اند.
 
چه برنامه‌ای برای آینده دارید؟ آیا چنین اثری باز هم از سوی شما تکرار خواهد شد؟

در حال حاضر چند ‌عنوان کتاب در دست تدوین دارم که یکی «زمینه  فرمالیسم در شعر احمد شاملو» است که ‌تا چندی دیگر آماده منت کشیدن از این ناشر یا آن ناشر می‌شود! دیگری کتابی است درباره سعدی که با استاد دست‌غیب به شیوه گفت‌وشنود بخش بزرگی از آن ضبط شده و پیگیرش هستم. اما پرسش جالبی مطرح کرده‌اید که آیا باز هم چنین اثری می‌نویسید؟ پاسخ من آری است چون دوستانی که این کتاب را پیش از چاپ‌ خوانده‌اند، ‌من را برانگیخته‌اند تا ‌خاطراتم را از این‌ همه ‌دگرگونی‌های ژرف و رویدادهای دشخوار که ‌از 10 سالگی ‌من ‌شروع شده و هنوز هر روز شاهد ‌و شنوای آن هستیم، بنویسم. بنویسم ‌که ‌ای ‌دل پاره پاره ‌چه سان ‌تاب آوردی! اسمش را گذاشته‌ام: «در ملتقای ‌درد و درد‌ روزگار‌». در زندگی، ‌من ‌هم درد بسیار‌ نوشیده‌ام ‌و هم درد بسیار کشیده‌ام؛ بماند، اما یک‌ نکته: تو دیگر‌ چطور ‌آدمی هستی ‌که ‌توانستی خواب بعد از ظهر یک شیرازی را بگیری و چه سِحری ‌در پرسش تو بود که ‌یک شیرازی خرق عادت کرد، بعد از ظهر یک روز بهاری نخوابید ‌و ‌به تو پاسخ داد‌ (با لبخند). زنده‌ و سرفراز باشید.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها