رنه دکارت از هواداران خواب خوب بود. تعجبی هم ندارد که این فرانسوی خوابآلود غالبا در فلسفه خود رؤیاهایش را به یاد میآورد. برای مثال، در «گفتارهایی درباره روش» آمده است: «در خواب میتوانیم خود را چنان تصور کنیم که گویی بدن دیگری در اختیارمان است و ستارهها و زمین دیگری را میبینیم، حال آنکه چنین چیزی وجود ندارد.» افسوس که ملکه کریستینای سوئد، کارفرمای او، سحرخیز بود و میخواست ساعت پنج صبح بهش درس فلسفه بدهند. همین امر به مرگ عقلگرای فرانسوی انجامید و پس از آنکه در سحرگاه برفی سوئد از خانه بیرون رفت، ذاتالریه گرفت و جان باخت.
حدود یکصد سال بعد، دیوید هیوم نگاهی مشابه دکارت داشت. وی در رساله «در باب طبیعت انسان» نوشت: «انسانی که در خواب باشد، توجهی به زمان ندارد.» سورن کیرکگارد یک قرن بعد دوست داشت در رختخواب بماند. این اگزیستانسیالیست در «این یا آن» مینویسد: «زمان من به این بخشها تقسیم میشود: نصفش را خوابم و نصف دیگرش را رؤیا میبینم. هیچگاه زمانی که خوابم رؤیا نمیبینم: این مایه شرمساری است چراکه خوابیدن بالاترین شکل از نبوغ است.»
این فلاسفه بیش از دیگران از خواب لذت میبرند. همه البته اینطور نبودند. افلاطون کمتر توجهی به کسانی میکرد که ترجیح میدادند در رختخواب بمانند: «انسانی که خواب باشد بلااستفاده است و فرقی با مرده ندارد.» فیلسوف آتنی، برخلاف همکارانش، معتقد بود که «مایه شرمساری است که مردی تمام شبهنگام را به خواب اختصاص دهد.» امانوئل کانت این پیام را بهخوبی آویزه گوشش کرده بود. خدمتکار این فیلسوف ساعت پنج صبح از خواب بیدارش میکرد.
فلاسفه اخلاق نیز درباره خواب قلم زدهاند، درباره چیزی که چهبسا بتوان حقوق طبیعی خوابآلودها نامیدش. «فیلیپا فوت»، فیلسوف آکسفوردی، معتقد بود که عکاسی از کسی که خوابیده اخلاقی نیست. (خیر طبیعی، 2001، ص 64) اینکه چنین کاری گناه است یا خیر قابل بحث است، اما دیگر نظرات او قابلانکار نیست: «در حیات بشر این ضرورتی ارسطویی (چیزی که شیوه زندگیمان به آن بستگی دارد) است که برای مثال یک غریبه هنگام خواب سراغمان بیاید و کشتن ما را در این زمان درست نداند.» (ص 114)
هنوز بیدارید؟ خب، پس خوابهای خوب ببینید! همانگونه که نیچه در «چنین گفت زرتشت» نوشت: «خوشا با حال خوابآلودگان: چراکه آنان به زودی به خواب میروند.»
منبع:
https://philosophynow.org/issues/144/Philosophers_on_Sleeping
نظر شما