گفتوگو با جعفر محسنی درهبیدی درباره ضعف تالیفات علوم انسانی
تنبلی و رنجنکشیدن باعث شده تولیدات معتبر علمی در دنیا نداشته باشیم/ نویسندگان مهمی نداریم
جعفر محسنی درهبیدی معتقد است: ما نویسندگان و نظریه پردازان مهمی نداریم و به همین دلیل در علم جهانی هم سهمی نداریم. کار علمی طاقتفرساست. اساس تفکر رنج کشیدن است و بسیاری اصلا دنبال این رنج کشیدن نیستند. تنبلی و رنج نکشیدن باعث شده تولیدات معتبر علمی در دنیا نداشته باشیم و متاسفانه بسیاری از تولیدات علمی ما حتی در خاورمیانه هم اعتباری ندارد.
طی سالهای اخیر در بازار کتابهای علوم انسانی در حوزههای مختلف شاهد غلبه ترجمه بر تالیف هستیم و رصد بازار پرفروشهای این حوزه نشان میدهد که باز هم آثار ترجمهای در صدر پرفروشهاست. به اعتقاد شما اساسا چرا بحث تالیفات در حوزه علوم انسانی کمرنگتر است؟
درباره تالیفات علوم انسانی دو بحث مطرح است؛ نخست تعداد آثار تالیفی و دیگر کیفیت آن. این دو مشکل جدی بر تالیفات علوم انسانی حاکم است. از سوی دیگر علوم انسانی شامل جامعهشناسی، علم سیاست، روانشناسی و ... محصولات غربی هستند و آثار متفکران، جامعهشناسان، اقتصاددانان، فیلسوفان غربی و ... است بنابراین میبینیم که اغلب محصولات علوم انسانی تولید غرب است. از سوی دیگر در ایران وقتی خواننده ایرانی به طور مثال به ترجمه آثار جامعهشناسانی مانند وبر، مارکس، دورکیم و ... رجوع میکند میتواند با اعتبار این اندیشهها بیشتر آشنا شود اما در حوزه تالیفات در حوزهای مانند فلسفه کتابهایی که نوشته شده قوت علمی چندانی ندارد و در آن حوزه ممکن است یک اثر درجه چندم به حساب بیاید.
نویسندگان حوزه علوم انسانی چندان مطرح نیستند و این یکی از دلایل ضعف تالیفات علوم انسانی ضعف نویسندگان و مولفان است. نویسندگان این حوزه طراز اول و مطرح نیستند، چون دغدغه علوم انسانی ندارند و بیشتر کارهای آنها برای پر کردن رزومه کاری و کسب درجه دانشگاهی است. بنابراین صرفا دغدغه شخصی دارند تا اینکه به دنبال تالیف کتابی در حوزه خود باشند.
افراد در این حوزه بیشتر دغدغههای شخصی تنگنظرانه در دانشگاه برای درجه دانشگاهی دارند تا دغدغه علمی. ما هنوز درباره بسیاری از متفکران جامعه شناسی مانند وبر، مارکس و ... حتی شارح بزرگی هم در ایران نداریم، البته در حوزههای دیگر علوم انسانی هم مانند روانشناسی، اقتصاد و ... شارح بزرگی نداریم. نکته دیگر بحث بومی کردن علوم انسانی است که باعث شده یکسری دغدغههای شخصی و سیاسی وارد این حوزه شود و علوم انسانی غربی ذیل علوم انسانی اسلامی یا بومی قرار گیرد و نویسندگانی هم وارد این حوزه شدهاند و در حال اسلامی کردن علوم انسانی هستند.
ذیل نکاتی که شما مطرح کردید، چندین مساله مطرح است یکی بحث کارهای جزیرهای و پراکندهکاری ها در علوم انسانی است. شما به درستی اشاره کردید که ما در موضوعات مختلف تالیفات برجسته نداریم و کارهای دست چندم ترجمه باز ارزش مطالعه بیشتری نسبت به تالیفات ما دارد. چرا متفکران و اساتید دانشگاهی عادت به خواندن و نقد کارهای یکدیگر ندارند. در بین متفکران غربی مانند هابرماس میبینیم که یک پروژه فکری دارند و تا پایان عمرشان این پروژه را دنبال میکنند. اما در ایران متفکران ما پروژه فکری ندارند و از سوی دیگر کارهای جزیرهای میکنند و مجموع اینها باعث میشود انباشت علمی در حوزه تالیفات علوم انسانی به وجود نیاید. نظر شما در این باره چیست؟
این موضوع به شکاف علمی بین ما و غرب و عدم ارتباط نویسندگان ایرانی و متفکران غربی بر میگردد ما در عصر جدید به طور مشخص سهمی در اقتصاد جهانی،جامعه شناسی جهانی، فلسفه جهانی، روانشناسی جهانی و ... نداریم و نمیتوانیم بگوییم فلان متفکر ایرانی در یکی از حوزههای علوم انسانی صاحب نظریه خاصی است که در جهان مطرح است. اینکه ما هنوز متفکران و نظریهپردازان مهمی در ایران نداریم تحت تاثیر این قضیه است. بسیاری از اساتید ما اگرچه به مراتب بالای علمی رسیدهاند اما مهمترین کارشان تالیف کتب درسی دانشگاهی بوده و یا در نهایت ترجمههایی سطح پایین از نویسندگان کم اعتبار غربی داشتهاند و به جای اینکه به طور مثال آثار کلاسیک متفکران مطرح جهانی را ترجمه کنند آثار سطح پایین را ترجمه کردهاند.
ما نویسندگان و نظریه پردازان مهمی نداریم و به همین دلیل در علم جهانی هم سهمی نداریم. ما ارتباطی با جامعه علمی دنیا نداریم و علت اصلی آن هم این است که دانشگاهیان ما دغدغه مشخصی برای تالیف یک کار علمی برای حضور در علم جهانی ندارند. کار علمی طاقتفرساست. اساس تفکر رنج کشیدن است و بسیاری اصلا دنبال این رنج کشیدن نیستند. تنبلی و رنج نکشیدن باعث شده تولیدات معتبر علمی در دنیا نداشته باشیم و متاسفانه بسیاری از تولیدات علمی ما حتی در خاورمیانه هم اعتباری ندارد. وقتی به گذشته نگاه میکنیم میبینیم که مثلا ابن خلدون، ابن رشد و ... در دنیای اسلام و عرب مطرح بودند. باید دید چرا این متفکران مطرح شدند؟ پاسخ این است که آثار آنها علمی است. علمی بودن معیار مهمی برای مطرح شدن در جهان است. یک کار علمی برای اینکه در دنیا مطرح شود باید ویژگیهای علمی داشته باشد، دارای تفکر، روش، تئوری مشخص و ... باشد. با معیارهای مشخص علم جهانی همراه باشد.
بخش زیادی از ضعف تالیفات علوم انسانی به غلبه فرمالیسم دانشگاهی ما بر میگردد آیین نامه ارتقا اساتید ما را به زیست کارمندی سوق می دهد. بخشی از این موضوع ممکن است به قول شما به دغدغههای فردی و علمی فرد برگردد اما قاعدتا این ساختار هم تاثیرگذار است و این ساختار بیمار و فشل دانشگاه چه قدر روی تالیفات تاثیرگذاشته است؟
برای نوشتن مقاله بسیاری از اساتید دانشگاهی از وجود دانشجویانشان بهره میبرند و تنها راهنماییهایشان به صورت فرمی است و کمتر دغدغههای علمی جدی در نگارش مقالهها مطرح است.
در دانشگاه روابط بین استادان گروههای مختلف بسیار مهم است گاهی اساتید ما دوست ندارند همکارانشان رشد کنند و حسادت میکنند. گریز از کارهای علمی جمعی و مشارکتهای گروهی به این دلیل است و هر فردی کار خودش را انجام می دهد و بعد هیچ کدام از اینها کار همدیگر را نمیبینند و نمیخوانند. بنابراین استادان ما نتوانستهاند با هم افزایی داشته باشند. اساس علم گفتوگو، مشارکت و بحث علمی است در دانشگاهها اساسا بحث علمی درنمیگیرد. هر یک از اساتید کتابی برای خودش مینویسد و دیگران هم از آن خبر ندارند. استادان حاضرند ترجمههای دست چندم هم را بخوانند اما به کارهای تالیفی همکارانشان توجهی نداشته باشند.
یکی از وظایف علم بحث عمومی سازی و ترویج آن در جامعه است. در ایران تالیفات علوم انسانی چه قدر زبان عمومی داشتند و اساسا نویسندگان موفق بودند که با مخاطب عام ارتباط داشته باشد. نکته دیگر این است که شما معتقد هستید که آیا باید جامعه شناس، اقتصاددان و ... داشته باشیم که برای توده بنویسد؟
برخی با این بحث موافقند و برخی مخالف؛ سقراط بحثهای فلسفی را به صورت عام برای مردم مطرح میکنند و برای عامه سخن میگوید. اما از سوی دیگر این بحث مطرح میشود که آیا میتوان متون فلسفی هگل، هابرماس، هابز و هایدگر و غیره را برای عموم مردم شرح داد؟ برخی از متون را نمیشود برای عموم مخاطبان توضیح داد. در دوره جدید برخی معتقدند این امکان وجود ندارد.
امروزه در ایران میبینیم که در برخی از حوزهها مانند خنده، شوخی، طنز و ... مباحث علمی و فلسفی برای عموم مطرح شده است . به عبارتی برخی کتابهایی مانند جامعهشناسی به زبان ساده، جامعه شناسی خودمانی و ... مینویسند و ترجمه میکنند.
همچنین برخی مسائل مهم مانند دموکراسی که در علم سیاست مطرح است را برای عامه مردم مینویسند و ترجمه میکنند. برخی معتقدند ارتباط بین متن دانشگاهی و بدنه جامعه باید وجود داشته باشد چون در نهایت مخاطبان عام هم باید این آثار را بخوانند و صرفا نمیشود به حلقه محدود دانشگاهی اکتفا کرد. اما از آن سو عدهای این موضوع را نقد میکنند و میگویند این آثار اعتبار علمی ندارد . چگونه ممکن است بحث پیچیدهای مانند حکومت، لویاتان، حوزه عمومی و.... را برای عموم مردم مطرح کرد.
یکی از انتقادات به تالیفات علوم انسانی این است که این تالیفات وجه کاربردی ندارد و اگر میبینیم که علوم پایه با صنعت ارتباط دارند و به تجاری سازی منتهی میشوند اما علوم انسانی نتوانسته به کاربردی سازی و یا حتی تجاری سازی برسد. ایا اساسا معتقد هستید که علوم انسانی باید تجاری سازی و بازاری شود یا اینکه نه علم به ماهو علم اعتبار دارد؟
من از کلمه تجاری استفاده نمیکنم و میگویم که علم در نهایت باید کاربردی باشد. به هر حال هر علمی باید فایدهای برای بشر داشته باشد اگر شما علم سیاست میخوانید باید در نهایت سیاستمدار خوبی شوید یا در سیاست فعالیت کنید. اگر فیلسوف میشوید باید راه حل هاو نظرهای مفیدی برای جامعه داشته باشید. یکی از علل ضعف تالیفات ما این است که علوم در ایران ارتباطی با جامعه ندارند اما در دنیای غرب هر کار علمی برای جامعه باید مورد استفاده باشد به طور مثال اندیشههای مونتسکیو و لاک در طراحی نظام سیاسی ایالات متحده موثر بوده است. اما در جامعه ما چنین چیزی وجود ندارد و ارتباطی بین خواندن علم سیاست و سیاستمدار شدن وجود ندارد. بین اینکه شما یک بانکدار بزرگ باشید و اینکه مدیریت و اقتصاد خوانده باشید ارتباطی وجود ندارد. بنابراین متاسفانه گسست بین نظریه و عمل در علوم ما وجود دارد.
علوم انسانی به دلیل ذات خودش با مفاهیمی مانند قدرت، ایدئولوژی ارتباط دارد چه قدر درگیری با این مفاهیم روی تالیفات تاثیرگذار است و ممکن است محدودیتهایی برای آن ایجاد کند؟
البته این مشکل ممکن است حتی در علوم پایه و طبیعی هم وجود داشته باشد مثلا در فیزیک بحث ساخت بمب اتم مطرح میشود. اما در علوم انسانی کارهای مربوط به حکومت و ایدئولوژی مطرح است و گاهی تضادها و تعارضات در این حوزه ممکن است قدرت را به کنترل علم وادارد و در بسیاری از کشورها این موضوع مطرح است چون حکومت قوانین خودش را دارد که گاهی با علم در تضاد است.
نظر شما