منصور یاقوتی که در 73 سالگی، همچنان از راه نوشتن امرار معاش میکند، از بازماندن آثارش از انتشار و برخوردهای سلیقهای برخی از ناشران گله دارد.
این نویسنده، شاعر و منتقد ادبی کرمانشاهی که در شش دهه فعالیت در حوزه نویسندگی آثار بسیاری همچون مجموعه داستان «زخم»، داستان بلند «پاجوش» و رمان «بنبست» را منتشر کرده است، در گفتوگویی که با او داشتیم، از آثاری که هنوز منتشر نکرده و به قول خودش گوشه خانه خاک میخورد، میگوید...
تقریباً یک سال از انتشار آخرین رمان شما به نام «حماسه بابک خرمدین، اسطوره ایرانزمین» میگذرد، درحالحاضر کتابی آماده چاپ دارید؟
بله، چند کار آماده دارم که در صدد آن هستم که ناشر مناسبی برای آنها پیدا کنم. یکی از آنها داستان بلند یا رمان کوتاهی است به نام «شلیک به عشق» که حدود 10 سال پیش به سفارش یکی از کارگردانان باسابقه و قدیمی سینما نوشته شده است. ایشان از من خواست داستانی بنویسم تا آن را تبدیل به فیلم کند، من هم روی متنی که با شرایط ایشان تطبیق داشته باشد وقت زیادی صرف کردم. نگارش این کار یک سالی طول کشید اما وقتی کار را به ایشان تحویل دادم، گفتند که بودجه نداریم و نتوانستند تهیهکنندهای برای تولید کار پیدا کنند و ساخت فیلم بر اساس رمانم به کل منتفی شد. کتاب ابتدا نام دیگری داشت اما در نهایت نام آن را به «شلیک به عشق» تغییر دادم.
پس از آنکه داستانم فرصت فیلم شدن را نیافت، کتاب را به چند نفر دادم تا بخوانند که همه به آن نظر مثبت داشتند. من نیز بعد از 10 سال وقتی کتاب را به عنوان منتقد مطالعه کردم، آن را اثری قوی ارزیابی کردم. این رمان حدود 170 صفحه A4 است چون هنوز به صورت دستنویس بوده و تایپ نشد که امیدوارم ناشر خوبی برای آن پیدا شود.
گفتید زمان زیادی برای این کتاب وقت صرف کردید، چگونه با رد کتاب از سوی این کارگردان مواجه شدید؟
من هیچ عکسالعملی در قبال رفتار ایشان نداشتم و کتاب را گوشه خانه رها کردم و حالا بعد از 10 سال سراغش رفتم. درواقع مساله اصلی این است که از این دست برخوردها در زندگیام بسیار دیدم که اگر بنویسم تبدیل به رمان قطوری میشود. به یاد دارم که نقدی 300 صفحهای روی رمانی از مسعود کیمیایی نوشتم و به ناشری سپردم. این ناشر بعد از یکماه که متن را در اختیار داشتند، درباره این متن چنین اظهار نظر کرد که «این کتاب با عقاید من نمیخواند و چاپش نمیکنم». ایشان و امثال این ناشر از خودشان نمیپرسند که مگر یک نویسنده باید بر اساس تقاضا و میل شخصی یکنفر یا یک عده بنویسد؟. درواقع نویسنده مینویسد و کتاب وارد بازار میشود و این خواننده است که باید تکلیف اثر را روشن کند؛ در نتیجه اگر کتابی ضعیف و سست باشد مخاطب اثر را کنار میزند.
تبلیغات هم تا حدودی میتواند موثر باشد، چراکه به مرور زمان کاربرد خود را از دست میدهد. به این خاطر من معتقدم که جامعه کتابخوان و روشنفکر ما تکلیف کتاب را روشن میکنند؛ چه خوششان بیاید و از آن استقبال کنند و چه آن را نپسندیده و بزنند کنار. پس ناشر نباید از کتاب نویسنده حرفهای که بیش از 50 سال است به صورت حرفهای کتاب چاپ میکند، بگذرد. من حدود 60 سال است که مینویسم و البته بیشتر خواندهام و در این مدت بیشتر آثار داستانی که در ایران ترجمه شده؛ چه داستان کوتاه و چه رمان، را مطالعه کردهام. آیا ناشر باید به نویسندهای با پیشینهای چون من بگویند که کتابت را چاپ نمیکنیم چراکه به عقاید ما نمیخورد؟!
در تجربهای دیگر مجموعهای از بهترین داستانهای کوتاهی که در زندگیام خوانده بودم را در قالب مجموعه داستان به ناشر معروفی در تهران برای چاپ داده بودم، جالب است که کتاب را تایپ و صفحهبندی کرد اما کتاب را برگرداند، آن را چاپ نکرد و هیچگاه دلیل این کار را توضیح نداد. امثال این برخوردها آزردگی خاطر به وجود میآورد؛ گاهی چنان آزردهخاطر میشوم که دیگر از قید اثر و چاپ آن میگذرم. متاسفانه در این سالها از این اتفاقها زیاد تجربه کردم، به همین خاطر دیگر فضایی برای دلخورشدن برای من باقی نمانده است.
ایده نگارش رمان «شلیک به عشق» از کجا آمده؟
کارگردان برای نوشتن این اثر چند شرط داشت که وجود چهار عنصر زن، اسب، زمین و خشونت در این داستان از آن جمله است. من نیز داستانی با وجود این المانها نوشتم که در نهایت کار بسیار قویای از آب درآمد و من بسیار به آن علاقه دارم.
از باقی کتابهای آماده چاپتان بگویید.
رمانی تاریخی به نام «زیر تیغ» دارم که البته چندباری اسم عوض کرده است. کتاب را برای چاپ به چند ناشر سپردم؛ اما چاپ نکردند. زمان این رمان به 3000 سال پیش برمیگردد و حتی در صحنهای از آن سیمرغ حضور دارد و برای جنگ از ابزارهای اولیه مثل شمشیر استفاده میشود. برای من بسیار عجیب است که چرا حاضر به چاپ کتاب نشدند. چه کسی در دنیا باور میکند که برخوردها و دیدگاههای سلیقهای در برخورد با آثار جدی یک نویسنده، مانع از انتشارشان شود؟
دو کتاب «مجموعه مقالات در حوزه نقد و بررسی آثار نویسندگان ایرانی و خارجی» و «پاییز پروانه» هم که به بخشی از زندگیام میپردازد، از دیگر آثار آماده انتشار من هستند. همچنین مجموعه داستان کوتاهی به نام «واپسین آوا» دارم که شامل 25 داستان است. در این مجموعه، داستانها تکنیک بسیار قوی دارند؛ چراکه محصول 50- 60 سال تجربه من از نظر تکنیک نوشتناند. داستانها در این کتاب حدود 250 صفحهای دارای مضامین متنوعی هستند که هرکدام یک گوشه از زندگی را روایت میکند.
آثار دیگری هم دارم که برای آنکه به خاطر بیاورم باید کمی فکر کنم چون در این سالها آنقدر نوشتهام که گاهی میان اسامی آنها گیج میشوم. با وجود اینکه کتابهای زیادی از من منتشر شده است، آثار زیادی دارم که هنوز منتشر نشدهاند و به قولی گوشهای خاک میخورند. برای مثال حدود 25 سال پیش رمانی تاریخی درباره یزدگرد سوم؛ آخرین پادشاه ساسانی به نام «تراژدی یزدگرد» نوشتم که آن را برای انتشار به ناشری دادم. بعد از مطالعه اثر را تحسین کرد اما به دلایلی کتاب را چاپ نکرد و من نیز بعد از این برخورد دنبال ناشر دیگری نرفتم، در نتیجه هنوز چاپ نشده.
شما چند رمان تاریخی دارید که قطعاً نوشتن در این حوزه نیازمند مطالعات عمیق و تخصصی در حوزه تاریخ است، کمی تجربیاتتان دراینباره را توضیح دهید.
پیش از آنکه نوشتن کتاب «تراژدی یزدگرد» را شروع کنم، زمان زیادی صرف مطالعه و تحقیقات کردم. پس از آنکه نگارش رمان در مرحله اول به پایان رسید، حدود 800 صفحه داشت اما بعدها آنقدر ویرایشش کردم که به 170 صفحه رسید؛ چراکه هربار در ویرایشهایم که براساس مطالعاتم انجام میشد، کتاب را تراش دادم. پیشتر رمان را به یکی از نویسندههای معاصر برای مطالعه دادم، وقتی کتاب را خواند گفت حتی یک جملهی اضافه در این کتاب وجود ندارد.
همچنین نزدیک به 10 سال روی رمان «حماسه بابک خرمدین، اسطوره ایران زمین» که آخرین کتابی است که از من منتشر شده، کار کردم؛ حدود 6 سال پژوهش و حدود 4 سال نگارش رمان زمان برد، به همین خاطر نوشتن این کتاب 880 صفحهای انرژی زیادی از من گرفت. درواقع تا وقتی کسی رمانی پژوهشی و با وسواس در سطح این کتاب ننویسد، نمیتواند مرا درک کند. برای نوشتن این رمان تا حدی انرژی گذاشتم که در این یک سال پس از انتشار کتاب هنوز نتوانستم چیزی بنویسم.
قطعاً ناشران بسیاری علاقهمند به چاپ و انتشار آثار شما هستند. چگونه ناشر آثارتان را انتخاب میکنید؟
من از راه نویسندگی امرار معاش میکنم، در نتیجه باید اثر را به ناشری بدهم که حق تالیف آن را بپردازد. متاسفانه و متاسفانه برخی از ناشران با گستاخی تمام حق تالیف نویسنده را نمیدهند. من هیچگاه اهل شکایت از کسی نبودم؛ چه برسد به اینکه آن فرد از اهالی فرهنگ بوده و کار فرهنگی انجام دهد. البته من با این افراد برخورد کردم؛ چراکه آثاری از من منتشر کردند که با وجود تجدید چاپ در نوبتهای دوم و سوم، حتی 10 شاهی به من پرداخت نکردند. به همین خاطر وقتی میگویم دنبال ناشر هستم، درواقع دنبال ناشری هستم که حق تالیف اثر را بدهد.
نظر شما