یکشنبه ۴ آذر ۱۴۰۳ - ۱۱:۳۳
بازنمایی درست تقابل سنت و مدرنیته/ نقطه ضعف کتاب در شخصیت‌پردازی داستان دوم است

کامران پارسی‌نژاد، منتقد ادبی گفت: احساس می‌کنم برای اینکه شخصیت دختر (در داستان دوم) به آن سطح از بلوغ و پختگی برسد، پیش‌زمینه‌های بیشتری لازم بود؛ چه از جنبه عزیز که باید پررنگ‌تر می‌شد و چه از جنبه دختر.

سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - فاطمه خداوردی: در بخش اول میزگرد نقد کتاب «پشت این پنجره»، مفاهیمی چون تأثیر فناوری بر روابط میان‌نسلی، نقش والدین در مواجهه با بحران‌های دنیای دیجیتال و چالش‌های نسل جدید در حفظ هویت فردی و اجتماعی به تفصیل مطرح شد. در بخش دوم این نشست، منتقدان با نگاهی دقیق‌تر به تحلیل ساختار داستانی کتاب، طرح جلد، شخصیت‌پردازی‌ها و پیامدهای جامعه‌شناختی آن پرداختند.

کتاب «پشت این پنجره» که در فضایی داستانی، تأثیرات فضای مجازی بر زندگی نوجوانان را به تصویر می‌کشد، در میزگرد نقدی که با حضور یوسف قوجق و کامران پارسی‌نژاد، منتقدان ادبی و وجیهه سامانی، نویسنده اثر در اتاق گفت‌وگوی ایبنا برگزار شد، تحلیل و بررسی شد.

- طرح جلد کتاب آن‌طور که باید مناسب نوجوانان نیست و البته جذابیت هم ندارد. آیا هنگام انتخاب طرح جلد، ناشر با شما در تعامل بود؟

وجیهه سامانی: بله؛ این تبادل نظر صورت گرفت. زمان بسیار کمی داشتیم و نزدیک نمایشگاه کتاب بود. می‌خواستند کتاب را به نمایشگاه برسانند و قرار بود کتاب‌های «برنا» در ۱۰ جلد رونمایی شوند و همه این موارد در مراحل کار قرار داشت و زمان ما کم بود. غیر از این طرح، یک طرح دیگر نیز وجود داشت؛ یعنی حق انتخاب من بین دو طرح بود. اگر زمان بیشتری داشتیم، شاید می‌شد طرح‌های بهتری ارائه داد.

اما به‌طور کلی بخواهم بگویم، خودم هم خیلی از طرح جلد این اثر بدم نیامد. قطعاً می‌توانست کار بهتری از این باشد؛ ولی می‌خواهم بگویم آنقدر هم بد نبود که بگویم نه، اصلاً حاضر نیستم آن را بپذیرم. به عبارت دیگر، حتماً چیز ایده‌آل‌تری ممکن بود؛ اما اگر کتابی را با این طرح ببینم، احساس می‌کنم که برای نوجوانان جذاب است. باز هم نظرات مختلف است. چون من کاری برای نوجوانان نوشته‌ام، نگاهم به نوجوانان بوده و اینکه حالا برای بزرگ‌سالان هم قابل استفاده است، موضوع دیگری است. خیلی از دوستان گفتند؛ یعنی بدون استثنا هر کدام از دوستانی که صاحب‌نظر هستند و نویسنده‌اند، گفتند که این کار را بزرگ‌سالان هم می‌توانند بخوانند؛ اما هدف من نوجوانان بود. احساس می‌کنم برای نوجوانان این جذاب است که مثلاً یک گرگ با دست‌های وحشتناکش یک گوشی آیفون را در دست گرفته و پیامی به کسی فرستاده است.

- اما به‌نظر می‌رسد این طرح جلد با توجه به حضور گرگ و مسئله فریب و این چیزها، نوجوانان را در سطح قصه‌های کودکانه پایین آورده و دست‌کم گرفته است.

وجیهه سامانی: اگر نمی‌پسندیدم زیر بارش نمی‌رفتم؛ یعنی این‌طور نبود که بگویم اصلاً خوب نیست اما چاره‌ای هم نیست. می‌گویم بد نیست؛ یعنی شاید اگر زمان داشتیم می‌توانستیم بهتر به آن فکر کنیم. بعد از اینکه چاپ شد، نظرات مختلفی را گرفتم و احساس کردم که جای کار دارد؛ اما آن لحظه‌ای که این طرح را دیدم، این‌گونه نبود که بگویم کار خیلی ضعیفی است. این نظر من است.

نکته شما را درباره اینکه گرگ مربوط به شخصیت‌های داستان‌های کودک است، می‌پذیرم. اینجا احساس می‌کنم یک تلفیق صورت گرفته است. بالاخره داشتن گوشی و گفت‌وگوکردن در آن، بالاتر از رده سنی کودک است. اکنون بازه سنی نوجوانی تغییر کرده است. قبلاً می‌گفتیم ۱۲ تا ۱۸ سال نوجوان است؛ من اکنون اصلاً به این موضوع پایبند نیستم؛ یعنی ۱۴ یا ۱۵ سال به بعد دیگر جوان حساب می‌شود. شاید بگوییم ۱۰ تا ۱۴ سال نوجوان‌اند و مثلاً تا ۹ سالگی را کودک در نظر بگیریم. استفاده از نمادهای ادبیات کلاسیک در کنار گوشی آیفونی که با آن گفت‌وگو انجام می‌شود، احساس می‌کنم مرز بین کودکی و نوجوانی را مشخص می‌کند؛ یعنی من این مسئله و طرح جلد را خیلی کودک نمی‌بینم؛ اما نظر دوستان هم محترم است.

داستان اول کتاب قوام‌یافته‌تر است/ طرح جلد کتاب می‌توانست بهتر از این باشد

- این طرح جلد بزرگ‌سالانه است. من به عنوان کسی که نوجوان‌خوان هستم، اگر این طرح جلد تألیفی نبود و نام شما را نمی‌دانستم، قطعاً برای خرید یا تهیه کتاب به سراغ این اثر نمی‌آمدم. احساسم این است وقتی شما پذیرفتید، آن حالت بزرگ‌سالانه و مادرانه در شما وجود داشت که گفتید ممکن است این طرح جلد هشداردهنده باشد، پس مناسب است.

وجیهه سامانی: نکته‌ای کوچک در دو کار وجود دارد. در داستان اول به دوره اول دبیرستان (نهم) اشاره شده و در داستان دوم به دوره دوم دبیرستان. در دوره کودکی تا ۸ یا ۹ سالگی، تقریباً رشد جسمی و تغییرات ظاهری محسوس نیست؛ اما چرا من این را بیان می‌کنم؟ زیرا از نزدیک با آن دست‌وپنجه نرم می‌کنم. می‌توانم بگویم در ورود به سن نوجوانی و دبیرستان، وضعیت نوجوانان روزبه‌روز متفاوت است. دوره اول دبیرستان یک دنیای آشفته و پرهیاهوست؛ آتشفشانی که می‌خواهد منفجر شود و پر از آسیب است. بلافاصله فرد در دوره دوم که چسبیده به دوره اول است، به یک حالت آرامش می‌رسد. نمی‌گویم در دوره دوم کنش‌ها و عنادها نیست؛ اما اگر نوجوانی، این دوره اول را خوب سپری کند، در دوره دوم بلوغ و پختگی کم‌کم نمایان می‌شود.

من سعی کرده‌ام در این دو داستان به این موضوع اشاره کنم؛ از یاسمن به‌سمت هستی می‌رویم؛ زیرا در داستان دوم او نقش مادری دارد و رفتاری بزرگ‌تر از سنش نشان می‌دهد. اما در داستان اول یاسمن خیلی بچه است؛ زیرا تحت مراقبت‌های همیشگی مادرش بوده و زیر ذره‌بین قرار داشته. برعکس، در داستان دوم نوجوان رها بوده و اتفاقاً خوب رشد کرده است؛ اما در داستان اول کودک مانده است؛ زیرا مادر همواره گفته «بکن» یا «نکن»، «بخور» یا «نخور».

- به تفاوت شخصیت‌ها اشاره کردید. با شخصیت اول یعنی یاسمن بیشتر ارتباط برقرار می‌کنم. نوجوان دوم تفکر پرورش‌یافته دارد، کنشگر است و به قول شما، حالت مادرانه‌ای دارد؛ اما حس می‌کنم به مخاطب نمی‌گویید که با چه پدر و مادری چنین شخصیتی شکل گرفته است. درحالی‌که ما پدر و مادری را می‌بینیم که هر دو به‌شدت آشفتگی دارند. این موضوع باعث می‌شود ترس‌های نوجوان قبلی را بهتر درک کنیم؛ ترس‌هایی از این قبیل که «الان اگر کاری کنم، مادرم چه واکنشی نشان می‌دهد؟» یا «پدرم چه خواهد گفت؟»؛ بنابراین، پدر و مادر به‌خوبی در داستان دوم معرفی نشده‌اند و ما نمی‌فهمیم هستی، شخصیت داستان دوم چگونه به این تربیت رسیده است.

وجیهه سامانی: گاهی اوقات باید شرایط را زیست کرد. گفتنی نیست. نوجوانی که در فضایی که پدر و مادر غایب‌اند رشد کرده یا از آن‌طرفِ بام میفتد و رها و کاملاً آزاد تربیت می‌شود که به سرکشی هم منجر می‌شود یا یک‌دفعه خیلی مستقل و بزرگ می‌شود.

- این نکته را به این دلیل مطرح کردم که حس می‌کنم داستان دوم قابلیت تبدیل‌شدن به رمان را دارد و با داستان کوتاه‌شدن، موضوع و سوژه حیف شده است. خانواده‌ای که مدرن است و با طلاق عاطفی مواجه است و همچنین بحث مهاجرت که در حال حاضر بسیار پررنگ است، نکات زیادی دارند که می‌توانست به تفصیل بیان شود؛ اما چون دو داستان در قالب یک کتاب ارائه شده است، نیاز به پرداخت بیشتری حس می‌شود. به این دلیل شخصیت‌ها در بعضی جاها معرفی نشده‌اند. در داستان اول، شخصیت‌ها خوب پرداخته شده‌اند؛ چالش‌های پدر و مادر و آن گروه دخترانه و فراخوانی که به کلاهبرداری اینترنتی مرتبط است، برای من ملموس است؛ درحالی‌که داستان دوم این‌طور نیست و خوب به شخصیت‌هایش و موضوعی که دارد، پرداخته نشده است.

در ادامه نقد، آقای قوجق، از شما می‌پرسم که نظر شما درباره ساختار و پیرنگ داستان اول و دوم چیست؟

یوسف قوجق: ابتدا می‌گویم خوش‌حالم که خبرنگاری را می‌بینم که نگاه بسیار خوبی به موضوعات اجتماعی دارد. این نوع تحلیل بسیار خوب و خوش‌حال‌کننده است. آقای پارسی‌نژاد، درخصوص نمادها و موضوعات مرتبط با آن صحبت کردند؛ به نظر من در این داستان به‌وضوح تقابل سنت و مدرنیته را مشاهده می‌کنیم. پدر و مادر یاسمن، نماینده ارزش‌ها و محدودیت‌های سنتی و اجتماعی هستند؛ یعنی نماد این مفهوم‌اند. در حقیقت، آن‌ها سعی می‌کنند یاسمن را در مسیری هدایت کنند که با اصول خودشان هماهنگ باشد. اگر دقت کرده باشید، پدر و مادر نگران تأثیر فضای مجازی بر رفتار یاسمن هستند و می‌کوشند این تأثیرات در رفتار او مشهود نشود. آن‌ها به‌نوعی محافظه‌کار و کنترل‌گرند و نگران تأثیرات منفی فضای مجازی بر دخترشان هستند.

بااین‌حال، بالاخره متوجه می‌شوند که فشارهای والدین بی‌نتیجه است و برعکس، نتیجه‌ای معکوس دارد. تا حدی می‌پذیرند که یاسمن به این فشارها اعتنایی نکند. مثلاً وقتی یاسمن در حال تماشای مستندی درباره بز کوهی است که در آن موضوعاتی را درباره آن حیوان بررسی می‌کند، این دقیقاً همان داستان است. مشکلاتی که در آن مستند مطرح می‌شود، به‌صورت نمادین و کوتاه نمایانگر چالش‌های اوست. استفاده از این فرامتن و قسمت‌های مربوط به این موضوعات، احساس می‌کنم بسیار به روایت کمک می‌کند. نویسنده نیز به‌خوبی از این تصویرسازی‌ها در جهان داستانی خود بهره برده است.

داستان اول کتاب قوام‌یافته‌تر است/ طرح جلد کتاب می‌توانست بهتر از این باشد

تقابل سنت و مدرن به‌خوبی در داستان نمایان شده است: به‌ویژه در قسمت دوم. احساس می‌کنم نویسنده به‌طور هوشمندانه‌ای در این زمینه کار کرده است. در مورد ساختار داستان نیز توضیحاتی ارائه دادم؛ اما بسیار علاقه‌مندم تا پیرنگ و ساختار داستانی را بیشتر بررسی کنم. ساختار داستان به گونه‌ای است که از زاویه‌دید و احساسات شخصیت اصلی روایت می‌شود. داستان از جایی آغاز می‌شود که شخصیت اصلی درگیر چالش‌های نوجوانی و تضادهایی است که والدینش درباره هویت و فضای مجازی مطرح می‌کنند.

به نظر من، ساختار داستانی نه به‌صورت خطی بلکه به‌صورت نیمه‌خطی است. نویسنده با استفاده از فلش‌بک‌ها، خاطرات گذشته را وارد روایت کرده است. این روایت در نهایت به توسعه و گره‌گشایی می‌رسد و بلوغ فکری یاسمن را نشان می‌دهد. در قسمت اول، حس می‌کنیم که او به خودشناسی رسیده است. من در مورد اگزیستانسیالیسم نیز صحبت کردم و معتقدم که اهمیت آزادی انسان و پیامدهای ناشی از انتخاب، در داستان به‌وضوح برجسته است.

دوباره به همین موضوع بازمی‌گردم؛ زیرا خودشناسی و رسیدن به خودآگاهی، در داستان به‌خوبی مطرح شده است. به‌عنوان مثال، مفهوم اگزیستانسیالیسم بیان می‌کند که انسان محکوم به آزادی است؛ اما چگونه باید به این آزادی دست یابد؟ در داستان، نویسنده به این موضوع پرداخته و سه مرحله را مورد اشاره قرار می‌دهد، مثل فراخوان که در داستان نیز مشاهده می‌کنیم در حقیقت، شعاری که به‌طور کلی در زمینه اگزیستانسیالیسم مطرح می‌شود، این است که انسان باید به آزادی برسد. این مفهوم در داستان به‌خوبی تجلی یافته و نشان می‌دهد که چگونه یاسمن به خودشناسی می‌رسد و باید بداند که برای دستیابی به آزادی چه اقداماتی باید انجام دهد.

آزادی عمل و انتخاب، هدف اصلی یاسمن است. والدین او فشارهایی را به او وارد می‌کنند؛ اما این فشارها او را به‌سوی آزادی سوق می‌دهد. یاسمن آگاه است که چه محدودیت‌هایی از سوی خانواده و سنت‌های والدینش وجود دارد. او در تلاش است از این محدودیت‌ها عبور کند و آزادی را انتخاب کند؛ اما این آزادی نه بی‌حدوحصر، بلکه با آگاهی و انتخاب صحیح همراه است. او باید بداند که چگونه با والدین، جامعه و هم‌سن‌وسالانش برخورد کند.

به نظر می‌رسد در پس این قضیه، اشتراکات دو داستان به‌خوبی نمایان شده است. خانم سامانی با دقت و تأمل به این موضوعات پرداخته است. بسیاری از نویسندگان ممکن است به‌سادگی از کنار این مسائل بگذرند؛ اما او با عمق بیشتری به آن‌ها پرداخته است. شخصیت یاسمن از یک شخصیت ایستا به شخصیتی پویا تبدیل می‌شود. تحولات درونی او و تحلیل‌هایی که در ذهنش دارد، موجب پختگی او در پایان داستان می‌شود.

زاویه‌دید نویسنده و نوع روایت او، مخاطب را با خود همراه می‌کند و این کار به‌ویژه برای بزرگ‌سالان و نوجوانان مناسب است. اگرچه شخصیت اصلی نوجوان است؛ اما این داستان می‌تواند برای خانواده‌ها و هر کسی که دغدغه هویت نوجوانان را دارد، مفید باشد. این کتاب برای نسل جوان و بزرگ‌سالان و والدین نیز مناسب است.

- نظر شما درباره طرح جلد کتاب چیست؟

یوسف قوجق: طرح جلد به ناشر و نویسنده مربوط می‌شود؛ اما من نیز حقیقتاً جلد مناسبی را مشاهده نکرده‌ام. به عبارت دیگر، نمی‌گویم که این جلد بسیار نامناسب است؛ اما می‌توانست بهتر از این باشد. خشونتی که در طرح جلد وجود دارد، ممکن است چندان مناسب مخاطب نوجوان نباشد. می‌توانست این موضوع به گونه‌ای با سنت و مدرنیته‌ای که در داستان مطرح شده، پیوند داده شود. موضوع تقابل سنت و مدرنیته بسیار مهم است؛ همچنین مسائل هویتی که در داستان به آن‌ها پرداخته شده و اینکه نوجوان در جست‌وجوی هویت و خودشناسی قرار دارد. طراح جلد می‌توانست این مفاهیم را به‌طور نمادین در کار خود بگنجاند. به این دلیل طرح جلد می‌توانست بهتر باشد. به نظر من، نویسنده همراهِ ناشر باید در تجدید چاپ‌های سوم و چهارم، تجدید نظری در این زمینه داشته باشند تا وضعیت بهتری حاصل شود.

داستان اول کتاب قوام‌یافته‌تر است/ طرح جلد کتاب می‌توانست بهتر از این باشد

- آقای پارسی‌نژاد، شما چه نظری درباره طرح جلد این کتاب دارید؟

کامران پارسی‌نژاد: من بر این باورم که داستان نباید لو برود؛ به‌ویژه در داستان‌های نوجوان که هدف ما این است تأثیری بر مخاطب بگذاریم. باید ببینیم قصد و نیت نویسنده چیست. این طرح جلد، داستان را کاملاً لو می‌دهد و به‌شدت هم لو می‌دهد. محال است که یک نوجوان این طرح را ببیند و نداند که چه پیش خواهد آمد. من می‌گویم با وجود تمام زحماتی که نویسنده کشیده است، در خود داستان این اتفاق نیفتاده و داستان او نرفته و به‌خوبی پیش رفته است؛ اما طرح جلد زحمت نویسنده را هدر می‌دهد. اگر دست شخصیت تغییر می‌کرد، بهتر بود؛ اما طرح گوشی همراه بسیار خوب است و مفاهیم آن نیز که اکنون دیدم، مناسب است.

در مورد صحبت‌هایی که شما به‌عنوان خبرنگار در ارتباط با داستان دوم گفتید، نکاتی را بیان می‌کنم. ابتدا اینکه بخشی از صحبت‌های نویسنده درست است. دو شخصیت زن و شوهری داریم که طلاق عاطفی گرفته‌اند و از بچه‌هایشان دور هستند؛ بنابراین تحت‌تأثیر این مسئله ممکن است بچه‌ها احساسات‌شان را به دو صورت بروز دهند. این نکته صحیح است؛ اما بیشتر بچه‌های آسیب‌پذیر که به‌دنبال محبت و عاطفه هستند، در داستان شما وجود دارند. شما عنصر کلیدی عزیز را در کار خود قرار داده‌اید که نشان می‌دهد بچه‌ای در کنار عزیز، خلأهای پدر و مادرش را پر می‌کند. اگر این عنصر وجود نداشت، عواقب بیشتری ممکن بود گریبان بچه‌ها را بگیرد.

اگر بخواهیم داستان را بررسی کنیم، من موافقم که داستان اول قوام‌یافته‌تر است؛ اما در ابتدا بیان نکردم گفتم حیف است؛ زیرا این داستان دوم نیز نکات قوت زیادی دارد و نمی‌توانیم بگوییم این بهتر است. به همین دلیل من کمی تردید داشتم که این نکته را مطرح کنم؛ اما احساس می‌کنم برای اینکه شخصیت دختر به به آن سطح از بلوغ و پختگی برسد، پیش‌زمینه‌های بیشتری لازم بود؛ چه از جنبه عزیز که باید پررنگ‌تر می‌شد و چه از جنبه دختر. مثلاً خانم نعمتی به دنیای کتاب اشاره کرد که می‌تواند آدم را تغییر دهد. من اکنون دارم رمانی می‌نویسم درباره پسری دانشجو که هویت خود را از دست داده و دچار بی‌هویتی است. در آنجا هم گفته شده که او از کتاب تغذیه می‌کند. فضای ذهنی بسیار مهم است؛ کتاب می‌تواند خلأها را در آدم‌های مختلف پر کند. به همین دلیل به نظر من در اینجا جا برای توسعه بیشتر وجود داشت.

در خصوص داستان دوم، من با شما موافقم که این داستان آمادگی کامل برای پرداخت بیشتر دارد و می‌تواند به یک رمان تبدیل شود. حتی امکان تغییراتی وجود دارد و نویسنده می‌تواند داستانی جدید با محوریت مادر و طلاق عاطفی و دختر بنویسد. در این داستان، باید به‌خوبی به پیش‌زمینه‌های خلأهای عاطفی دختر توجه شود و حتی ممکن است او دچار آسیب‌هایی شود. در برخی جاها، او باید تا حدی پیش برود که صدمات و لطماتی که از این حوزه متحمل می‌شود، بازتابی بر عملکرد مادر داشته باشد. به عبارتی، دو حالت وجود دارد؛ یا مادر براساس رویدادهایی که برای دختر اتفاق میفتد، متوجه اشتباهات خود می‌شود یا اینکه خودِ دختر به سمت بازگشت پیش می‌رود.

به‌علاوه، نکته‌ای در این داستان بسیار مهم است؛ پدر و مادر در داستان اول نگران هستند اما بسیاری از دختران مراقب خودشان هستند. این نسل جدید به‌طور درخور توجهی آگاه‌تر شده است و علی‌رغم فضای مجازی گسترده‌ای که وجود دارد، به نظر می‌رسد جوانان امروزی نسبت به نسل‌های گذشته، بیشتر مراقب خود هستند. در گذشته، ناآگاهی باعث می‌شد افراد زودتر دچار احساسات و فریب شوند؛ اما اکنون می‌بینیم که نسل جوان ارتباط راحت‌تری برقرار کرده و سالم‌تر است.

به طور کلی باید توجه داشته باشیم که این اثر متعلق به زمان حال است و برای پنج سال آینده نیست. بنابراین، اگر بخواهید اثر دیگری خلق کنید، می‌توانید این داستان را گسترش دهید. هر یک از این موضوعات زمینه‌ای برای توسعه دارند و حیف است که در اینجا به‌طور کامل بررسی نشوند. داستان دوم نیز نیازمند پیش‌زمینه‌هایی است تا باورپذیر شود که چرا این دختر به بلوغ رسیده است. شاید حضور عزیز بتواند این قضیه را حل کند و صحنه‌هایی ایجاد کند که او نکات مهمی را مطرح می‌کند.

یوسف قوجق: یکی از ویژگی‌های مثبت این کتاب، این است که نویسنده زن است. نویسنده زن دغدغه‌های اجتماعی را به‌خوبی درک می‌کند و می‌داند که از عهده آن برآمده است. ببینید، در جامعه ما، افراط و تفریطی وجود دارد. یکی از آفت‌های جامعه در زمینه تربیت بچه‌ها، همین موضوع است. نه باید افراط کرد و نه تفریط؛ بلکه باید میانه‌ای در این زمینه وجود داشته باشد. آن چیزی که من در داستان‌ها به آن اشاره کرده‌ام، موضوع سنت و مدرنیته است. باید مقداری بینابین باشد و به تربیت توجه کند.

تربیت نباید به‌شدت سخت‌گیرانه باشد و از سوی دیگر نیز نباید ولنگاری در آن وجود داشته باشد. این موضوع هم به جامعه مربوط می‌شود و هم به متولیان فرهنگ. تربیت خانواده بسیار حائز اهمیت است و به نهادهای فرهنگی خودمان بازمی‌گردد. همچنین، به مسائل آموزشی که باید ارائه شود، از جمله در صداوسیما، مرتبط است. باید با نگاهی متعادل به این موضوع پرداخته شود.

- خانم سامانی، ناگفته‌ای باقی مانده است؟

وجیهه سامانی: دغدغه اصلی من فضای مجازی بود. می‌خواستم تقابل میان دو نوع خانواده را نشان دهم: از یک سو، خانواده‌ای سنتی و از سوی دیگر، خانواده‌ای مدرن. در اینجا، مادر به‌شدت حساس و وسواسی است و در مقابل، مادر کاملاً بی‌خیال و رهاکننده است. پدران نیز به همین ترتیب، یکی بی‌خیال و دیگری احساسی‌تر است. سعی کردم وجوه مختلف خانواده‌ها را در این داستان به تصویر بکشم.

در داستان اول، نوجوان کنش چندانی ندارد و به‌نوعی فاقد اعتمادبه‌نفس است. او حتی تمایل دارد که به بازی پینگ‌پنگ بپردازد؛ اما به‌خاطر فشار هم‌سالانش به والیبال می‌رود. خواستم نشان دهم پایین‌بودن اعتمادبه‌نفس می‌تواند باعث لغزش بچه‌ها شود. نمی‌دانم تا چه اندازه در این زمینه موفق شدم.

در داستان دوم، تلاشم بر این بود که نشان دهم گاهی دختران می‌توانند مادرِ مادر خودشان شوند. بسیاری از والدین هنوز بالغ نشده‌اند و در خواسته‌های کودکانه خود گرفتار مانده‌اند. متأسفانه، آن‌ها به والدین تبدیل شده‌اند و به فرزندان‌شان آسیب می‌زنند. این خانواده‌ها معمولاً نتیجه‌ای جز تربیت بچه‌هایی با مشکلات روانی و انحرافات ندارند؛ اما من شاهد چنین خانواده‌هایی نیز بوده‌ام که فرزندان بسیار قوی و مستقلی پرورش داده‌اند.

موضوعی که برای من بسیار حائز اهمیت بود، غیر از محوریت فضای مجازی، این بود که در هر دو داستان اشاره کنم این پدران هستند که می‌توانند موجب نجات دختران شوند. شخصیت اصلی دختر است و با توجه به سن نوجوانی او، داستان فضای دخترانه‌ای به خود می‌گیرد. اگرچه من مخاطب پسر نوجوان هم داشتم که بازخوردهایی نیز ارائه داده؛ اما کار در نهایت، کمی دخترانه است و نمی‌توان از آن گریزی داشت. خواستم بیان کنم که هرچقدر هم مادر برای دخترش فداکاری و محبت کند، در نهایت دختران محبت مادر را همچون چشمه‌ای می‌بینند که هر چقدر از آن استخراج کنند، باز هم کم است؛ آن‌ها انتظار دارند که مادر بیشتر سیراب‌شان کند. در مقابل، پدر نقش حیاتی در زندگی دخترش ایفا می‌کند و موجب استقلال و رشد او می‌شود.

تلاشم بر این بود که بگویم پدران در زندگی دختران‌شان نقش بسیار مهمی دارند. نمی‌دانم تا چه اندازه موفق شدم یا نه. در نهایت، از نکاتی که در این نشست مطرح کردید بسیار سپاسگزارم و امیدوارم در بازنویسی‌های بعدی یا آثار آینده بتوانم از آن‌ها بهره ببرم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط