کتاب «روانشناسی آثار و اندیشههای زیگموند فروید» منتشر شد
توصيف مفاهیم محوری روانکاوی فروید برای آیندگان
چهارده فصلی که در این کتاب میآید مصروف توصيف مفاهیم محوری روانکاوی فروید شده که میراث اوست برای آیندگان. اندیشهورزی او در روانکاوی به تقریب پنجاه سال تداوم مییابد و با مرگ او در ۱۹۳۹ پایان میگیرد.
در بخش «پیشگفتار مترجمان» با عنوان «چگونه فروید بخوانیم؟» آمده است: «فهم و هضم آرای اندیشمندان بزرگ و کلاسیک کوششی است توانفرسا که عمری بلند و همتی بلندتر میطلبد. ویژگیهایی چون گستره آثار و بعد زمانی و کژتابیهای زبان و بافتار تاریخی ظهور اثر و هندسه فکری متناسب با این بافتار، خوانش آثار اندیشمندان کلاسیک را برای خواننده امروزین بسیار دشوار میکند. رویارویی با فروید نیز از این قاعده برکنار نیست. او نویسندهای است بالیده در اواخر قرن نوزدهم اتریش و فرهنگ آلمانی که بیتردید از شکوفاترین ادوار اندیشه بشری است؛ نویسندهای پرکار با قلمی هنرمند و خلاق که با پیشینهای در پزشکی و عصبشناسی و زیستشناسی و گرانبار از فرهنگ و اندیشه وین اواخر قرن نوزدهم و سخت وامدار ایدئالیسم و رمانتیسم آلمانی، مفاهیمی نوآیین را در کار میکند تا طرحی نو از سازوکار ذهن آدمی دراندازد. فروید از جمله اندیشمندانی است که در کوره اندیشهاش علم و فلسفه و ادب و هنر و دین و اسطوره در هم میآمیزند و آلیاژ فکری تازهای پدید میآورند که درک بداعت آن جز با شناخت اجزایش میسر نمیشود. هر آنچه از قلم او تراویده، شامل همه کتابها و مقالات و حتی نامههایش، کلیتی است که درک مبدأ و منتهای اندیشه او از رهگذر فهم آن میسر میشود.
ورود به کاخ باشکوه اندیشه هر اندیشمند بزرگی نیازمند نقشه راهی به تالارهای آن است، ورنه سالها به خیال کاخنشینی میتوان در جهلی مرکب بر در نشست و خامدستانه خلایق را فریب داد و خود را مقیم حرم انگاشت. نوشتههایی هستند که کلیدی در دست خواننده مینهند تا راه به ساحت هر اندیشه نابی بگشایند. این کلیدها در زبان فارسی چه بسا نایاب و در زبانهای غربی نیز کمیابند. از همین رو، شایسته دیدیم مقدمهای فراهم آوریم در وصف اینکه به واقع چگونه فروید بخوانیم و چطور پای در مسیر شناخت آراء و اندیشههای او بگذاریم. در زبان فارسی کم نیستند آثار مقدماتی در باب فروید و آرای او. اما نوشتهای نمیتوان یافت که در آن هم به زمینه و زمانه آرای او پرداخته باشد و هم به زبان و شیوه استدلال و روش شناسی خاص او. آنچه در پی میآید برداشتی است از متنی که رابرت هولت به همین قصد ساخته و پرداخته، و با اینکه سالها از عمرش میگذرد، همچنان به تعبیر مولوی یک دسته کلید زیر بغل دارد و ابواب بسیاری را بر خواننده هوشمند در این مسیر میگشاید.
در این پیشگفتار نخست به ریشههای تاریخی اندیشه فروید در زمین حاصلخيز فرهنگ و تفکر آلمانی و وامداری او به فلسفه طبیعت و رویکرد تطور داروینی اشاره میشود، و سپس از تعارض میان دو تصویر انسان گرایانه و مکانیستی در آثار فروید سخن میرود که سایه آن بر سر تمامی آثار او گسترده است. در ادامه سبک شناختی و شخصیتی فروید و ساختار دیالکتیک و گاه تناقضآلود نوشتههای او بررسی میشود و اینکه چرا او تعمدا به قصد رسیدن به سنتزی نو بدین تناقضها مجال میدهد. روش استدلال و سبک سخنورانه و خطابی فروید نیز موضوع دیگری است که در ادامه به تفصیل تحلیل شده است. پایان بخش کار، ده فرمانی است که هریک چونان کلیدی راهگشای خواننده در راهیابی به کاخ بلند و تو به توی اندیشه فروید است.»
این کتاب بدین ترتیب است؛ فصل نخست یادداشتی است در باب زندگی فروید پیش از کشف روانکاوی از ۱۸۵۶، سال تولد او، تا ۱۹۰۰، تاریخ انتشار کتاب تأويل رؤيا (۱۹۰۰). چهارده فصلی که از پی میآید مصروف توصيف مفاهیم محوری روانکاوی فروید شده که میراث اوست برای آیندگان. اندیشه ورزی او در روانکاوی به تقریب پنجاه سال تداوم مییابد و با مرگ او در ۱۹۳۹ پایان میگیرد. واپسین فصل، شرح زندگی فروید از ۱۹۰۰ تا ۱۹۳۹ است. هرچند توجه به بستر تاریخی تحول آثار فروید اهمیت بسیار دارد، برای تأكید بیشتر بر کشفیات او در روانکاوی، بهتر آن است که شرح احوال او را از شرح اندیشههایش جدا کرد. دفتر اندیشههای فروید خاتمه نیافته که هیچ، بلکه همچنان مفتوحه است و به يمن دستاوردهای پیاپی فروید و پیروان او، پیوسته بر غنای آن افزوده شده است. برای پرهیز از پیچیدگی، به تحولات فکری پس از فروید نپرداختهام. افزون بر این، مولفان تا حد امکان از کلمات روزمره بهره گرفتهاند، زیرا فروید خود به آلمانی روشن و روان مینوشت. نیز در نگارش کتاب رهیافتی بالینی برگزیده شده تا بر این نکته تأکید شود که افکار فروید از سنخ نظرورزی محض نیست بلکه پیوندی تنگاتنگ با تجربه روزمره روانکاوی دارد و شرح این تجارب بالینی است.
آثار روانکاوانه فروید در زبان انگلیسی به بیست و چند مجلد و مکاتبات او به بیش از پنجاه مجلد سر میزند و جز برخی متخصصان، اندک کسانی میتوانند برداشتی اجمالی از آنها حاصل کنند. از این رو، فهم اندیشههای او به عوامل بسیاری وابسته است، از جمله ترجیحات و علايق خواننده و روند زندگی او و تجربه شخصیاش از روانکاوی و یا ترجمهای که برمیگزیند. روانکاوان نیز بسته به آموزشی که در روانکاوی دیدهاند یا تعلق خاطر به رویکردی خاص در روانکاوی، فهم متفاوتی از فروید دارند. ایشان هر یک تمایل دارند وجوه یا دورههایی از زندگی فروید را برگیرند و بر وجوه و دورههای دیگر چشم ببندند. دشوار بتوان فخامت نثر آلمانی فروید را در ترجمه بازآفرید، بی آنکه چیزی از وضوح و دقت او در بیان اندیشههایش از میان نرود. هم از این روست که آثار او به دفعات ترجمه شدهاند و جملگی در پی آن بودهاند تا به زعم خود، در حد امکان به مقصود مؤلف نزدیک شوند.
در بخش «هیستری و کشف روانکاوی» که درباره کتابی از فروید با همین نام است میخوانیم: «نخستین متن در روانکاوی تصور بر این است که آرای فروید در کتاب مطالعاتی در باب هیستری، که با همکاری یوزف برویر منتشر شد، طلیعه روانکاوی است؛ روشی برای درمان اختلالات روانی که هیستری نمونه بارز آن بود. این کتاب دستاوردهای بالینی پانزده ساله این دو پزشک است، و فرضیات هریک از ایشان را به تفکیک شامل میشود. در آن دوران، اصطلاح بیماری هیستریک مجموعهای از سیمپتومهای بدنی و روانی گوناگون را در بر میگرفت، از اختلالات گذرایی مانند تشنج و غش تا کوری یا فلج دائم؛ این سیمپتومها شامل سیمپتومهای کالبدشناختی یا نوروفیزیولوژیک نمیشدند. اختلالات هیستریک، که از دیرباز نشانی از نوعی بیماری زنانه پنداشته میشد، در پایان قرن نوزدهم بسیار شایع بود، گرچه نمیشد معلوم کرد که ریشه در بدن دارند یا روان. اغلب پزشکان آن دوران، در مواجهه با این سیمپتومهای آزاردهنده، این بیماران را - که غالبا زن بودند نادیده میگرفتند و ایشان را مجنون یا صرفا متمارض میانگاشتند. در دهه ۱۸۸۰ پزشک مشهور وینی، یوزف برویر، توانست با بهرهگیری از روشی که بر پایه هیپنوتیسم ابداع کرده بود بیماران هیستریک را درمان کند. هیپنوتیسم بیمار را در احوال خاصی فرو میبرد تا با تسکین عمیق هیجانات مرتبط با سيمپتومهای خود و تجربه نوعی تخلیه هیجانی از شر آن سيمپتومها خلاص شود. برویر این روش را «روان پالایی» نامید.»
همچنین در بخشی از کتاب که درباره کتاب «تأويل رؤيا» ی فروید است آورده شده است: «اثری انقلابی فروید در میان آثار خود، کتاب تأويل رؤيا را که به سال ۱۹۰۰ منتشر شد، از همه شاخصتر میدانست. در حقیقت، اندیشههای تازهای که او در این کتاب بهدست داد مجموع معارف پیشین را در باب رؤيا يكسره زیر و زبر کرد. او در این کتاب از این رأی دفاع میکند که رؤیا نوعی فعالیت روانی سازمانیافته است و هرکس رؤیای خاص خود را دارد و رویا دیدن با دیگر فعالیتهای بیداری فرق میکند و قوانین خاصی بر آن حاکم است. گذشته از موضوع رؤيا، اندیشههای انقلابی او در این کتاب پرتویی بر کارکرد تفکر و زبان افکند. بدینسان، فروید از این برداشت قدیمی که رؤیا پیامی است از جانب نیروهای برتر، کناره گرفت و نیز از علم زمانه خویش که رؤیاها را محصول سازمان نایافته فعالیتهای نوروفیزیولوژیک و عاری از هر نوع ارزش روانشناختی میانگاشت.»
نظر شما