وی ادامه داد: 10 نفر از این افراد طلبهاند و یک نفر هم از کارکنان سازمان حج و زیارت است. البته اگر بحث را باز میکردم و سراغ افراد دیگری میرفتم، طبیعتاً افراد دیگری بودند، اما من میخواستم از طلبهها مصاحبه بگیرم و از طرفی افرادی باشند که در بطن فاجعه قرار گرفته بودند.
اکبری دیزگاه گفت: یک مصاحبه را که خیلی عمیق و مفصل بود تصمیم گرفتم در این مجموعه نیاورم چون احساس کردم با توجه به اینکه خودش بهتنهایی نزدیک به 26 هزار کلمه است، ریتم روایتها را بههم میزد. آن را نگه داشتهام که مجزا کار کنم.
این داستاننویس با اشاره به بالا بودن حجم کلمات مصاحبهها، بیان کرد: وقتی مصاحبهها تمام شد یک نفر آن را پیاده کرد. قریب به 105 هزار کلمه شد. من نمیخواستم که همه گفتوگوها منتشر شود لذا شروع کردم به بازنویسی و به نوعی خیلی از حرفها را تنظیم و خلاصه کردم و آن 105 هزار کلمه شد 48 هزار کلمه.
نویسنده مجموعه روایت «بکه» اضافه کرد: من هر کاری که قبلاً انجام داده بودم، بیشتر در حوزه تخیل بود و خیال ورزیده بودم اما اینجا با یک سری مصاحبهها مواجه بودم که نمیتوانستم مطلبی به آنها اضافه کنم. فقط میتوانستم کم، تنظیم و زبان را از گفتار به سمت نوشتار ببرم و این خیلی برایم سخت بود.
این منتقد ادبی تصریح کرد: مواجهه من با این ماجرا مواجهه تاریخ شفاهی گونه نبود که رکوردر بگذارم و کلمات را ضبط و بعد منتشر کنم. نیت اصلی من این بود که رمان کار کنم و همچنان این نیت پابرجاست و اگر شرایط فراهم شود و فضا را ببینم، رمان خواهم نوشت. فعلا تصمیم گرفتم این روایتها را جوری تنظیم کنم که بر آن اتفاق شهادت بدهند. در واقع بیشتر راویان را احضار کردم تا شهادت بدهند که در 2 مهر سال 94 در منا چه اتفاقی بر حاجیان افتاد؛ حاجیانی که کیسه خود را از سنگ پر کرده بودند تا بروند شیطان را بزنند و از خود دور کنند.
نویسنده رمان «سیاگالش» یادآور شد: در این مجموعه علاوه بر روایت ماجرا، سعی کردم این مسئله را برجسته کنم که جدای از اینکه در آنجا چه اتفاقی افتاد و چه بر آنها گذشت، به چرایی ماجرا هم بپردازم که علت چه بود. با توجه به نظرگاه این عزیزان هرکدام یک چرایی خاص را مطرح کردند.
وی هدفش را از نوشتن این کتاب ادای دینی به شهدای منا عنوان کرد و گفت: من میخواستم ادای دینی به مظلومانی بکنم که در آنجا شهید شدند تا این ماجرا فراموش نشود و افراد دیگر رماننویسها، فیلمسازها و مستندسازها این ماجرا را روایت کنند تا مردم بدانند چه اتفاقی افتاده است.
اکبری دیزگاه در پایان درباره عنوان کتاب توضیح داد و گفت: «بکه» به دو معنا به کار رفته است که با هم ارتباط دارند. عدهای این کلمه را از «بکی یبکی» بهمعنای گریستن میدانند و میگویند این کلمه عبری است و ریشه سریانی دارد. در منطقه اورشلیم هم درهای به نام «وادی بکه» هست که جماعت میروند بهخاطر مصیبت وارده آنجا گریه میکند. معنای دیگر آن از «بکی یُبَکی» است، به معنی ازدحام، درهم شدن و له شدن. شاید به این دلیل خانه کعبه را بکه میگفتند که حاجیان در آنجا ازدحام دارند. من هر دو معنا را مورد توجه قرار دادم اما بیشتر معنای لهشدگی را مد نظر داشتم.
نظر شما