فیسک 12 سپتامبر 1939 در بریستول بریتانیا به دنیا آمد و در کاستولز دوران کودکی خود را گذراند. سالها بعد، وی بدل شد به یکی از چهرههای تاثیرگذار در مطالعات رسانهها، نشانهگذاری رسانه، نقد فرهنگی، تحلیل فرهنگ عامه و مطالعات تلویزیون. «بازیهای قدرت، کارهای قدرت» (1993)، «درک فرهنگ عامه» (1989)، «خوانش امر عامهپسند» (1989) و اثر تاثیرگذار «فرهنگ تلویزیون» (1987) از جمله آثار این نویسنده بریتانیایی هستند.
فیسک مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد خود را در رشته ادبیات انگلیسی از دانشگاه کمبریج دریافت کرد. وی در این دوره با «ریموند ویلیامز»، منتقد صاحبنام فرهنگی همکاری کرده و تاثیر این همکاری و آرای ویلیامز در سراسر زندگی حرفهای فیسک آشکار است.
جان فیسک طی دوره نخست حیات حرفهایاش دست به برگزاری دورههای متعدد در بریتانیا، استرالیا و آمریکا زد و از جمله این تلاشها میتوان به ایجاد نخستین دوره لیسانس در رشته ارتباطات در بریتانیا و دوره ارتباطات در دانشگاه پلیتکنیک ولز اشاره کرد. طی همین دوران بود که فیسک بر نخستین مدرک دکترا در رشته ارتباطات در بریتانیا بهعنوان استاد راهنما نظارت کرد. فیسک همچنین در دانشگاه ویسکانسن،دانشگاه کورتین و شفیلد پولیتکنیک نیز تدریس کرده بود.
آثار فیسک تاکنون به بیش از 20 زبان ترجمه شده و میلیونها نسخه به فروش رسیده است. وی همچنین ژورنال بینالمللی «مطالعات فرهنگی» را پایهگذاری کرد. در سال 2000 و پس از بازنشستگی، فیسک تمرکز خود را بر بررسی و تحلیل آثار آنتیک قرن 17 گذاشت و در سال 2004 به ریاست ژورنال «نیو انگلد آنتیکز» رسید. مطالعات فیسک در این زمینه نیز بسیار پربار بود و علاوه بر مقالات بسیاری که در این حوزه منتشر کرد، چندین کتاب نیز از وی در این زمینه به جا مانده است که از جمله آنها میتوان به «زمانی که چوب بلوط تازه بود» اشاره کرد. یکی از دوستان خانوادگی فیسک در این رابطه گفت که علاقه وی به آثار آنتیک ریشه در شناخت فرهنگ و بررسی سازوکار فرهنگ عامه در یک بازه زمانی مشخص داشت، به این معنا که او معتقد بود که با بررسی آثار قدیمی به جای مانده از قرنهای 17 و 18 میتوان درکی بهتر از ماهیت فرهنگ عامه در آن دوران و تحولش طی قرون بعدی پیدا کرد.
این پژوهشگر بریتانیایی یکی از نخستین کسانی بود که از نشانهشناسی در بطن تحلیل رسانه استفاده کرد و از آرای پساساختارگرایان در کار خود بهره برد. وی در این زمینه اصطلاح «دموکراسی نشانهشناختی» را نیز پایهگذاری کرد. براساس این نظریه که در کتاب «فرهنگ تلویزیون» به آن پرداخته شده، فیسک از «تولید معانی و لذتها برای بینندگان تلویزیون»سخن به میان میآورد. وی در این زمینه استدلال کرد که چگونه بینندگان تلویزیون به جای آنکه رویکردی منفعل داشته باشند و به شکلی بدون واسطه اطلاعات را جذب کنند، در حقیقت تماشاگران معنای خود را به برنامههایی میدهند که به تماشایش مینشینند، معنایی که غالبا با معنا و دلالت مد نظر تهیهکننده آن برنامهها تفاوت بسیار دارد. وی در تعارض با نظریه آدورنو و اقتصاد سیاسی استدلال میکند که فرهنگ عامه نه به وسیله صنعت فرهنگ، بلکه توسط مردم ساخته می شود». بر این اساس، مردم نه مصرفکنندگان صرف رسانه بهمثابه تودهای همسان و یکدست بلکه مجموعهای نامتجانس و سیال انگاشته شده که در مقولات سلب و ایستای اجتماعی نمیگنجند و مدام در حال تغییر و شکل عوض کردن هستند. آنچنان که فیسک تبیین میکند، دو نوع مقاومت در برابر معانی متون رسانهای وجود دارد که در عین حال با یکدیگر پیوند متقابل دارند: نخست، مقاومت نشانه شناختی و دوم، مقاومت گریز. مقاومت نشانهشناختی ناشی از تولید معانیِ متضاد از متون رسانهای است. از سوی دیگر، مقاومت گریز، فرار از هر گونه الزامها و فشارهای معنا در متون، به وسیله تولید لذت است.
همانگونه که خواننده در کتاب «فرهنگ تلویزیون» مشاهده میکند، این اثر مروری بر استدلالهای منتقدان انگلیسی، آمریکایی، استرالیایی و فرانسوی دارد. این یکی از نخستین آثاری بود که به طور جدی طرحی فمینیستی را در میان استدلالهای خود مورد توجه قرار داد. فیسک در «بازیهای قدرت، کارهای قدرت» استدلال میکند که قدرت مجموعهای است منظم از عملیاتها که بر روی افراد اعمال شده تا اطمینان حاصل شود که مردم در جهت حفظ نظم اجتماعی و اطمینان از عملکرد روانی پیش میروند. آنگونه که فیسک تبیین میکند، اصطلاح «قدرت» در این چارچوب اشاره به ساختارهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دارد که سازوکار اعمال قدرت در جهان معاصر غرب براساس آنها کار میکند.
فیسک در آثارش تلاش کرد نگاهی جدید و در عین حال رادیکال از روابط قدرت در فرهنگ رسانهای نشان دهد و این سبب شد که وی بدل به یکی از منتقدان و نظریهپردازان مهم این حوزه شود.
نظر شما