زندگی خصوصی یک سرآشپز را میتوان اثری جامعهشناختی روانشناختی تعریف کرد؛ روایتی که شما را به بازنگری در باب روابط و روزمرگیهایتان وامیدارد.
نوشتن از روزمرگیها ما را متوجه اموری که از آنها میگذریم میکند. هنگامی که زمان میگذرد و کارها طبق برنامه پیش میروند، متوجه سیرِ زمان نیستیم. روزمرگی با عادت همراه است. ما عادت کردهایم به زندگی و گذاشتهایم زمان و زیستن ما را همراهی کنند. طعمِ زیستن در زندگیِ خانوادگی با روزمرگیِ بیشتری همراه است. آدم کمی آسودهخیالتر است و متوجه خود. از سویی، زندگی متأهلی آدم را غرق در روزمرگی میکند. دیگر آنطور که باید و شاید متوجه وضع خودت نیستی. کرختی به سراغت میآید. زمان کُندتر میگذرد.
بهعلاوه، رونوشت برداشتن از روزمرگی در اثر عبور زمان جالب توجه است. بازگشت به اتفاقات گذشته در اثر گذر زمان، سبب میشود بایستیم و با نقطهنظرِ جزئیتری به زندگی نگاه کنیم. رونوشت از روزمرگی هر کدامِ ما، روایتی است که میتواند مخاطبی داشته باشد و تجربههای ما را در اختیار دیگران قرار دهد. نورا اِفرون در «زندگی خصوصی یک سرآشپز» آماده است تا از تجربهها، حماقتها، حسادتها، ناکامی و شکستها، عادتها، تصمیمگیریهای لحظهای و آنی، غرقِ در روزمرگی شدن و در نهایت از خودش بگوید. روایت از آخر شروع میشود؛ زمانی که راوی داستان «راشل سامستات» هفت ماهه باردار است و همسرش به او خیانت کرده است. از همان ابتدا، مخاطب میل به دنبال کردنِ ماجرا را دارد و مشتاق است بداند برخوردِ یک زن در چنین شرایطی چگونه است. همچنین، آنچه نظر مخاطب را بیشتر متوجه سیر داستان میکند، نگاهِ خونسرد و بیتفاوت اما در عین حال عصبانیِ راوی است. برخورد و نگاهِ راوی نسبت به این موضوع، کاملاً زنانه است. حتی در توصیف از شرایطی که در آن گیر افتاده است، همهچیز را موبهمو توصیف میکند. در توصیف ابتداییاش از تلما رایس (زنی که همسرش با او ارتباط دارد) چنین مینویسد: «تلما رایسِ دراز گردنغازی و دماغ عقابی و پاپرانتزی.»، در جایی دیگر: «کمی درباره تلما برایشان توضیح دادم. گفتم دماغش عقابی است و عین پنگوئن راه میرود، اینها را که گفتم حالم بهتر شد. گفتم مارک بیشرف است، این را که گفتم دلم خنک شد.» ص 51.
راوی حسادتِ زنانهاش را در برخورد با ماجرا از نگاهِ خودبرتربینی نشان میدهد. بهطور معمول، زنها عادت دارند خود را بهتر از آنچه هستند نشان دهند. او با بروزِ صفاتِ بیرونی یک زن سعی دارد بگوید؛ زنها در مواجهه با خیانت اگرچه ادامه زندگی را دشوار و یا شاید غیرممکن ببینند؛ اما حاضرند بنیانِ خانوادگیشان حفظ شود. ساختنِ پایههای یک زندگی به مرور کاری زمانبر است. از این جهت، نگاهِ زنانه، نگاهی مدتدار است. راوی از این نظر، نگاهِ مردان را عکسِ نگاهِ زنان توصیف میکند و در مجموع تعریفی که از ازدواج و زندگی زناشویی میشود، در قالب یک دیالوگ است: «ازدواج همینه دیگه، میشکنه و تو دوباره میچسبونیش. از یک جایی به بعد همهش وصلهپینهست.» ص 51 و 52.
«زندگی خصوصی یک سرآشپز»، روایتی تماماً زنانه است. زبانِ داستان از نگاه یک زن روایت میشود و از نقطه دیدِ یک زن بررسی؛ از اینرو اثری فمینیستی از دلِ روایت بیرون آمده است. از سویی نویسنده سعی دارد به زنانگی در تمامِ وجوه زنان بپردازد. برای پرداخت به این مسئله، لیستی بلندبالا از عملکردهای زنان در موقعیتهایی که یک زن در آنها چگونه برخورد میکند، تهیه و تنظیم کرده و از جهاتی عاملِ قربانیشدنِ زنها را خودشان توصیف میکند. دغدغۀ زنان و نگاهی که در اثر زمان درباره زنها گفته شده؛ اینگونه است که زن گرمابخشِ کانون خانواده است؛ زن مرکز خانواده است. همانطورکه به مرد گفته شده مسئول زندگی و امنیتِ خانواده است.
زندگی خصوصی یک سرآشپز را میتوان اثری جامعهشناختی روانشناختی تعریف کرد. خیانت شاید بنمایه اصلی روایت باشد؛ اما از آنجایی که تمامِ داستان حولِ محور روزمرگی میچرخد؛ روزمرگی بنمایه اصلی و اساسی روایت است. در جاهای بسیاری وقتی راوی به گذشته برمیگردد و احوالات خودش را بررسی میکند؛ به نکتههای جالب توجهی برمیخوریم. داستان بُرشهای زندگی یک زن است: «وقتی از ماجرایی مثل یک رابطه سردرمیآوری، بدترین قسمتش احساس حماقت است.» ص9 ، «زندگی متأهلی انگار تمایل به کُندی و خزیدن دارد.» ص 17، «وقتی میفهمی زندگیات بهطور کل با آنچه که فکر میکردی فرق داشته، چنان به هم میریزی که آسیب خیانت در مقایسه با آن هیچ میشود.» ص 59، «وقتی به پسربچهها یاد میدهیم مرد که گریه نمیکند، طوری بزرگ میشوند که نمیتوانند با درد و غم و ناامیدی و بهطور کلی احساساتشان کنار بیایند.» ص 80، «نکتهای که باید درباره بحرانهای زندگی مشترک بگویم این است که وقتی میخواهی به آدمها تکیه کنی آنها فقط دستت را میگیرند.» ص 129، «وقتی از یک رابطه پیچیده بیرون میآیی تمام بدیهای دوطرف به ویژگیهای خوب و ساده و پاکی تبدیل میشود، رابطهای که در آن یک طرف خطایی آنقدر بزرگ و نابخشودنی مرتکب شده که تمامی گناهان صغیره و کبیرۀ طرف دیگر مثل تنبلی، حسادت، شکمبارگی، زیادهخواهی و سهتای دیگری که یادم رفته اصلا به چشم نمیآید.» ص 131.
نویسنده وقایع را در قالب و طرحی خاطرهگون بازگو میکند. از اولین خاطره آشپزی و علاقهمند شدن به آن تا نوشتن کتاب آشپزی. راوی آشپزی را پلی برای عبور از چالشهای زندگی میداند. در خلال داستان، دستورپخت انواع نان و شیرینی و کیک اثر را خوشمزهتر کرده است. نویسنده خواسته نشان دهد زنها چطور از چالشهای زندگی و اتفاقاتِ دشوار میتوانند بیرون بیایند. چینش موقعیتهای طنز و امکان حضورِ شنونده در فضای داستان، از جمله جذابیتهای روایت است. همچنین، مخاطب قرار دادنِ خواننده در قالب مونولوگ، از دیگر تکنیکهای جذب شنونده در این اثر نسبتاً بلند است: «شاید با خودتان بگویید اگر واقعا مارک را دوست داشتم پس چرا اینقدر سریع از او جدا شدم، باید بگویم بدون کمک درمانگرم نمیتوانستم این کار را بکنم. من آن قسمت از زندگیام را تمام کردم و گذشتم و متنفرم از اینکه دوباره بروم سراغش.» ص 31
بعد از خواندنِ کتاب به روابط و روزمرگیهایتان توجه بیشتری خواهید کرد.
کتاب را نشر تازه کُراسه در 500 نسخه به طبع رسانده است.
نظر شما