کتاب «مصائب ارومیه» خاطرات سرگرد اسکندر افشارپناه برگ دیگری از دفتر حوادث آن دوره و همچنین پارهای از رخدادهای همان صفحات است در خلال جنگ دوم جهانی.
آنچه تحت عنوان «مصائب ارومیه» ارائه میشود، خاطرات سرگرد اسکند افشارپناه است مشعر بر مجموعهای از رخدادهای نظامی و سیاسی آذربایجان و ارومیه در جنگ جهانی اول در فاصله سالهای 1290 تا 1298 شمسی که یادآور تحولات و حوادثی است که بخش مهمی از تاریخ معاصر ایران را رقم زدهاند ولی تا به امروز اطلاعات و آگاهی ما از این دوران محدود و مختصر مانده است.
یکی از مهمترین بخشهای ایران که در خلال جنگ جهانی اول به دلیل چهار سال تاختوتاز سپاهیان روسیه و عثمانی به ویرانهای بدل شد، صفحات غربی ایران و بهویژه آذربایجان بود. «مصائب ارومیه» خاطرات سرگرد اسکندر افشارپناه برگ دیگری از دفتر حوادث آن دوره و همچنین پارهای از رخدادهای همان صفحات است در خلال جنگ دوم جهانی.
کاوه بیات، دبیر این مجموعه تاریخ معاصر ایران میگوید: «اگر چه بسیاری از اهل نظر بر این باورند که از تاریخ این سرزمین و مخصوصا وجه معاصر آن تصویر روشنی در دست دارند و به همان قیاس، از داوریهای صریح و قاطع در این حوزه ابا ندارند اما واقعیت امر آن است که درباره بسیاری از مجموعه رخدادهایی که این تاریخ را تشکیل میدهند دادهها و دانستههای درخور توجهی در دست نداریم و در یک چنین وضعیتی، شناسایی و ارائه برگبرگ اسناد و گزارشهای ذیربط اهمیتی اساسی مییابند؛ اسناد و گزارشهایی همانند خاطرات برجایمانده از سرگرد اسکندر افشارپناه که اینک به همت پژوهشگر مجید خلیلزاده در دسترس علاقهمندان تاریخ معاصر ایران قرار میگیرد.
در این خاطرات از دو مقطع مهم تاریخ آذربایجان سخن درمیان است؛ یکی مراحل نخست جنگ جهانی اول همزمان با آخرین روزهای فرمانروایی صمدخان شجاعالدوله، که صاحب خاطرات و برادرش به دلیل جایگاه خانوادگیشان در مقام یکی از خاندانهای حاکم ارومیه در دستگاه او صاحب منصب بودند. اسکندرخان افشار از این مقطع که با هزیمت کوتاهمدت روسها و پیشروی به همان اندازه کوتاهمدت عثمانیها به آذربایجان مصادف شد، اوایل زمستان 1333 ق / 1293 ش اطلاعات درخور توجهی ارائه داده است.
درباره ادوار بعدی سرگذشت صاحب خاطرات، یعنی دوره مقارن با اعاده چیرگی روسیه بر آن حدود که تا اندکزمانی بعد از انقلاب 1917 روسیه ادامه یافت –یعنی یک دوره کموبیش سه ساله که ظاهرا نویسنده در روسیه بوده است- در این خاطرات اطلاعی در دست نیست و هنگامی هم که بخش بعدی خاطرات او آغاز میشود از دوران حضور وی در ارومیه مدت زمان چندانی باقی نیست و اصل مطالب این قسمت به شرح فرار اسکندخان به سمت بینالنهرین اختصاص پیدا میکند. در انتهای کتاتب نیز دو گزارش علیحده پیوست شده است که هر یک به گوشهای از سرگذشت او در سالهای بعد از شهریور 1320 اشاره دارند.»
اسکندر افشارپناه به سال 1275 شمسی در محله خسروآباد ارومیه به دنیا آمد. پدرش میرزا محمدکریمخان صنیعالسلطنه افشار استاجلو که در شعر «هشیار» تخلص میکرد و از هوش و استعداد علمی و ادبی شایستهای برخوردار بوده است، در نقاشی، خط نسخ، نستعلیق، شکستهنستعلیق و هنر عکاسی نیز مهارت بالایی داشت و نیز در بخش علوم تجربی به قوانین فیزیک و شیمی آشنایی داشته است. اسکندرخان از کودکی تحصیلات مرسوم آن زمان را در مکتبخانه گذراند و فنونی چون عکاسی، زرگری و ساعتسازی را از پدرش آموخت. در دوره نوجوانی وارد خدمت نظام شد و در واحد قزاقخانه ابوابجمعی عمویش حاج محمدرحیم خان میرپنج مشغول به خدمت گردید. در سال 1292 ش با فرمان صمدخان شجاعالدوله ـ حاکم دستنشانده روسها در آذربایجان ـ به ریاست ژاندارمری تبریز منصوب شد که همزمان نیز برادرش خانلرخان ریاست شهربانی تبریز را بر عهده داشت.
ارومیه که در زمان تجاوزات مسیحیان (جلوهای آسوری منطقه حکاری) بر این شهر خسارت مالی و جانی فراوانی دیده و از قدرت نظامی ساقط گردیده بود، با مساعی فرقه دموکرات و نیز تلاشهای اسدآقاخان فشنگچی، ریاست ژاندارمری و نظمیه ارومیه، امنیت شهر و اطراف برقرار گردید. اسدآقاخان برای افزایش کارآیی و حفظ روحیه کادر نظمیه این شهر اقدام به ارتقای درجه آنان کرد که در این بین اسکندرخان و برادرش فیروزخان و چند نفر دیگر به ترفیع درجه نائل آمدند و چندی بعد نیز منصب دیگری یافت: حکم کفالت شهربانی منطقه یک ارومیه. اما این آرامش کوتاهمدت به دلیل مجموعهای از عوامل از بین رفت. این بار از سوی کردها به سردستگی اسماعیل سمیتکو که حکومت شهر را قبضه کرده بودند.
از آنجا که هیچ نیرو یا مقام رسمی از طرف دولت مرکزی ایران در ارومیه حضور نداشت و دولت برای بازگرداندن آرامش به این منطقه کاملاً دستوپا بسته بود، اشرار به قصد تعدی به اموال و دارایی مردم با قانونشکنی و اختلال، آشوبهای گستردهای در ارومیه به وجود آوردند. اسکندرخان نیز به همراه عدهای از مهاجرین شبانه و با لباسهای مندرس خود را به اشنویه رسانید تا از آنجا وارد خاک عراق شوند و خود را به نمایندگی ایران در بغداد معرفی نمایند. اما دیری نپایید که عملیات گستردهای جهت سرکوب اشرار و برقراری امنیت و آرامش در مناطق غربی آذربایجان صورت گرفت. با بهبودی اوضاع و شکست سمیتکو و گریختن او به ترکیه، اسکندرخان به ایران مراجعت کرده و در اداره شهربانی تبریز مشغول به کار شد.
اسکندرخان در سال 1307 شمسی با درجه نایبسومی مدت سه سال در اداره نظمیه اردبیل خدمت کرد و در سال 1310 به خرمشهر انتقال یافت. وی طی سالهای 1314 تا اواسط 1316 شمسی در شهربانی اصفهان و مدت کوتاهی را در شهرکرد انجام وظیفه کرد. همان سال نام فامیلیاش را از امیرافشاری به افشارپناه تغییر داد. افشارپناه در سال 1319 برای مدتی ریاست شهربانی سنندج را نیز بر عهده داشت. پس از آن دوران ادامه خدمتش را در شهرهای مختلفی همچون بهبهان، بوشهر، اصفهان و سنندج گذرانید. همزمان با جنگ جهانی دوم و اشغال ایران از سوی نیروهای روسیه و انگلیس که اقدامات تازهای برای توسعهطلبیهای آنان بود، او کفالت شهربانی سلمان را بر عهده داشت که طی اتفاقاتی، خانهاش از سوی اغتشاشگردان به غارت برده شد.
بعد از فروپاشی فرقه دموکرات آذربایجان، با توجه به تجارب گذشته افشارپناه در ایجاد امنیت و برقراری آرامش در شهرهای مرزی ایران، وی به ریاست شهربانی سقر و بانه انتخاب گردید و تا اوایل 1331 در این سمت باقی ماند. در این سال به دلیل بیماری ابتدا به ارومیه و سپس به تهران منتقل گردید. هنگامی که در تهران ساکن بود، جمعی از منتفذین شهر سقز به تهران شتافته و خواستار بازگشت او به سقز شدند؛ اما بیماری سل امان او را بریده بود و سرانجام در دوم شهریور 1332 در 57 سالگی چشم از جهان فروبست و در جوار امامزاده عبدالله تهران به خاک سپرده شد.
این کتاب بر اساس یادداشتهای روزانهای که مقارن حوادث مزبور ثبت شده بودند، در دو بخش به رشته تحریر درآورده شده است: بخش نخست با معرفی و شرح حالی از پدرش میرزا کریمخان صنیعالدوله افشار هنرمند، شاعر، صنعتگر معروف دوره قاجار و از مقربین ناصرالدین شاه آغاز میشود. افشارپناه در ادامه درباره موقعیت خانوادگیاش در عصر قاجار و رویدادهای رخداده پیرامون این خانواده توضیح میدهد. وی درباره برادر بزرگش خانلرخان امیرافشار ـ یکی از نزدیکان صمیمی محمدعلی شاه ـ که از دوره ولیعهدی تا هنگام فرار شاه مخلوع از ایران به روسیه همراه وی بوده است، اطلاعات دستاول، تازه و مهمی ارائه میدهد. مهمتر از آن آگاهیهای جالب و تازهای است که از شخصیت و دستگاه فرمانفرمایی صمدخان شجاعالدوله مراغهای حاکم دستنشانده روسها در آذربایجان در اختیار میگذارد.
در ادامه از شروع جنگ جهانی اول و بیطرفی ایران در این جنگ و دستبهدست شدن شهرهای آذربایجان در اوایل دی ماه سال 1293 مطالبی آمده است. سپس وضعیت جنگهای مابین نیروهای عثمانی و روسیه و نیز به آشوب و تجری نیروهای ارامنه در سالهای پس از آن در مرز ایران و روسیه پرداخته شده است.
بخش دوم این دستنوشتهها در ارتباط با چیرگی و استیلای کردها و تحولات سیاسی جاری در ارومیه است. این دوره تاریخی بین مردم ارومیه به «کوردلوق» معروف شده است. ازهمپاشیدگی فوجهای افشار ارومیه و عدم حضور نیروهای دولتی در منطقه، جسارت و تعدی کردها را بیش از پیش بیشتر کرد. از سوی دیگر جمعآوری اسلحه و مهمات مسلمانهای ارومیه که در دوره استیلای روسیه قبلاً توسط مسیحیان صورت گرفته بود، در این مرحله برای مردم این شهر بسیار گران تمام شد. آثار بیحدومرز تضییقات و خودسریهای اکراد باعث اتفاقات تلخ و ناگواری شد. این بخش از یادداشتهای نویسنده بعد از رسیدن او به شهر اربیل عراق که در آن زمان تحت سلطه امپراتوری در حال فروپاشی عثمانی قرار داشت، ناتمام باقی مانده است.
اهمیت اصلی این یادداشتها از حوادث و رویدادها، دقیقاً در این است که این ضعف نسبی منابع داخلی را تا حدی برطرف میکند. کوشش نویسنده بر آن است تا در پیمودن جاده ناهموار و گذر از مرزهایی که در زندگی اجتماعی هر کسی کشیده میشود، تنها رویدادها و نکتههای برجستهای را که در مبارزه وزنهای دارند، مطرح سازد و خواننده را به پیامد درستی برساند. در بخش پیوستها نیز یک گزارش ـ بخشی از کتاب وقایع مشهور خلیلی عراقی ـ و یک سند منضم شدهاند که از لحاظ اشاره به مراحل بعدی زندگانی صاحب خاطرات میتواند مفید باشد.
کتاب «مصائب ارومیه: خاطرات سرگرد اسکندر افشارپناه» به کوشش مجید خلیلزاده در 166 صفحه، شمارگان 770 نسخه از سوی انتشارات شیرازه کتاب ما منتشر شد.
نظر شما