کتاب که در واقع جلد دوم از تاریخ انتقادی است از سه فصل تشکیل شده؛ فصل نخست درواقع برگرفته از پایاننامه دکتری مولف با عنوان مدرنیسم و شبه پاتریمونیالیسم: تحلیلی از دولت در عصر پهلوی است که قبلا در مجله جامعهشناسی ایران منتشر شده بود. نویسنده در این فصل به شکلگیری و تحول نظم جدید دولتی در ایران پرداخته است.
فصل دوم با عنوان «تاملاتی نظرورزانه درباره هویت ملی/ ایرانی» است که در آن تصویر ملت از خود و هویت ملی مورد بحث قرار گرفته است. فصل سوم نیز بر محور همان فصلهای پیشین است و سعی میشود نقاط اشتراک و اتصال آن دو بحث قبلی را مورد بررسی و بحث قرار دهد.
کتاب هرچند ساختاری سهپاره دارد، اما در واقع موضوعی واحد را مورد بحث قرار میدهد و پرسشهای مشترکی را دنبال میکند که تماماً بر گشودن چشماندازی تازه به اقتصاد سیاسی و شکلگیری و تحول دولت مدرن در ایران ناظرند.
سید مهدی یوسفی، بابک افشار و حسام ترکمان در مقدمهای درباره کتاب مینویسند: «هرچند دولت و شکلگیری دولت-ملت در ایران موضوع مطالعات تجربی و تاریخی فراوان بوده، به نظر میرسد که «جامعهشناسی تاریخی دولت مدرن در ایران»، به معنای دقیق کلمه، هنوز نیازمند بحث و نظر بیشتر است. جامعهشناسی تاریخی دولت، آن طور که در کتاب حاضر مد نظر قرار گرفته، ناظر بر اقتصاد سیاسی شکلگیری و تحول دولت مدرن در ایران است؛ توضیح تناسب قوای تاریخی معینی که نظم دولت – ملت در آن عمل کرده و تحول یافته است.
البته چنین رویکردی نیز در حوزه مطالعات تاریخی ایران نامکشوف نیست و تلاشهای بسیاری، مشخصاً از اواخر دهه 40 ش، برای توضیح اقتصاد سیاسی ایران صورت گرفته است؛ اما همانطور که در متن کتاب پیداست، این نوشتهها بر نقد آن جریان استوارند؛ چرا که تلاشهای پیشین، فارغ از توفیقات نظری و تجربیشان، حول پرسش «صورتبندی اقتصادی» و «رشد سرمایهداری» به معنای کلاسیک آن شکل گرفتهاند؛ حال آنکه متن حاضر نه بر بررسی هنجاری روند رشد متمرکز بوده، نه بر توضیح دورهبندیهای تاریخی؛ بلکه توضیح تاریخی و درونماندگار وضعیت اجتماعی مخصوصی را مد نظر گرفته که دولت – ملت مدرن ایران در دل تناسب قوای تحول یابنده آن پدیدار شده و به عمل درآمده است.»
توفیق نیز در بخشی از فصل نخست کتاب آورده است: «جان کلام اینکه هرچند دولت پسااستعماری، به مثابه دولت – ملت، ناچار از تامین حداقلی از منفعت عمومی است، به دلایل پیش گفته به عرصه تاختوتاز «گروههای استراتژیکی» بدل شده که تلاش میکنند دستگاههای دولتی را به ابزاری برای چنگاندازی به ثروتهای عمومی مبدل کنند.»
نویسنده درباره نظریه دولت و جامعهشناسی توسعه آورده است: «معضل دیگر در بحث از نظریهپردازی دولت، خلط موضوع با مباحث توسعه است. پژوهش درباره دولت در سایه مباحث و ملزومات توسعه، امکان پرداخت نظری به موضوع از منظری واقعبینانه و سنجش گرانه را از بین میبرد. در شرایط توسعهنیافتگی، نقطه آغاز بحث توسعه، تبیین و تحلیل کاستیها و موانع اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی است؛ و نقطه انجام آن، طرح و تجویز راهبردهای رفع همین کاستیها و موانع.»
در پشت جلد این اثر آمده است: «در گذار از دوران پیشامدرن به مدرن، جامعه ایران در سطوح مختلف دگرگون شد. در طی این گذار، «سرحدات» به «مرز» بدل شد؛ «قلمرو جغرافیایی» شکل گرفته و همزمان با تغییرات مذکور، اعمال حاکمیت سیاسی از حالت «دولت مستعجل» فراتر رفت و «دولت مدرن» به معنای اخص کلمه، تشکیل شد- ساختاری ایستا و با ثبات که درون آن، برای نخستین بار، ضمن تمرکز انحصاری اعمال جبر مشروع در سرزمین، امکان دخالتگری موثر در قلمرو حاکمیت فراهم شد.
تبیینی این گونه از وضعیت معاصر ایران، پیش از هر چیز، بیانگر آن است که برای فهم جامعه ایران، به جای درگیر شدن با «محتوای ایدئولوژیکیای» که مشروعیتبخش اعمال حاکمیت دولتی است. لازم است که به «فرم اعمال حاکمیت» پرداخت. در متن حاضر تلاش بر آن است تا با همین گزاره و تامل در آن، چشماندازی به اقتصاد سیاسی دولت مدرن در ایران گشوده شود که شاید بتوان گفت طرح آن پیش از این مغفول مانده بود.»
نظر شما