شهید ابوالفضل راهچمنی، دوم اسفندماه سال 1364 در پاکدشت دیده به جهان گشود. او که عاشق خدمت در سپاه بود جنگ سوریه که شروع شد، با جلب رضایت خانواده، سال 1392 لباس مدافعان حرم را به تن کرد و بارها و بارها در منطقه حاضر شد.
او از فرماندهان ایرانی لشکر زینبیون بود، سه روز قبل از شهادت با همسرش تماس گرفته و گفته بود: «خانم تو در هر قدمی که من برمیدارم، شریک هستی».
شهید راهچمنی بهعنوان یکی از فرماندهان لشکر زینبیون همراه با رزمندههای پاکستانی در عملیاتهای متعددی شرکت کرد تا در نهایت در فروردینماه 1395 بر اثر اصابت ترکش خمپاره در العیس، جنوب غرب حلب، به شهادت رسید.
نویسنده از ابتدای کتاب، پای صحبتهای همسر شهید مینشیند و قدم به قدم از عشقی میشنود که روزبهروز عمیقتر میشود، مهناز ابویسانی «همسر شهید» از روزهای زندگیاش گفته است و خواننده را با خود همراه میکند، از روستای ابویسان استان خراسان رضوی تا پاکدشت و بالاخره روزهای جنگ در سوریه از قول و قرار روزهای ازدواج و احتمال شهادت و بالاخره آن چیزی که شد، از همه احترامی که از آقا ابوالفضل راهچمنی دید، همیشه او را آقا ابوالفضل خطاب میکرد.»
در بخشی از کتاب میخوانیم: «30 خرداد 1390 در محضرخانهای در پاکدشت، من به عقد دائم آقا ابوالفضل راهچمنی درآمدم. روسری با چادر سفید با گلهای ریز و درشت رنگی سرم بود. آقا ابوالفضل هم کت و شلوار مشکی با پیراهن یاسی بر تن داشت که زیبایی ظاهرش را چندین برابر کرده بود. روی زمین نبودم. فقط میترسیدم تمامی آن لحظات که برای همیشه ما به عقد هم درمیآمدیم، خواب باشم. حقیقتاً بهترین روز زندگی من آخرین روز خرداد رقم خورد که در اتاق عقد محضرخانه نشسته بودیم. آرام بود. همیشه کنارش آرام بودم. اصلاً وقتی کنارش بودم، دوست نداشتم لحظاتم را با هیچ چیزی خراب کنم.»
برای شنیدن فایل صوتی اینجا کلیک کنید.
http://www.ibna.ir/images/docs/files/000309/nf00309353-1.mp4
نظر شما