جناب حجت الاسلام رضا غلامی؛
سلام علیکم
نقد جنابعالی به شخصیت علمیو معنوی استاد محمد رضا حکیمیرا خواندم و بسیار متاسف و محزون شدم که جنابعالی، بخاطر عدم شناخت از شخصیت برجسته و ممتاز علمیو معنوی استاد محمد رضا حکیمیو عدم مطالعه جدی در آثار و تالیفات ایشان، مطالب نادرستی به ایشان نسبت دادهاید. مکتب تفکیک و از جمله استاد محمد رضا حکیمیهیچگاه از نقد گریزان نبوده و نیستند و همواره آماده بحث علمیو نقد آثار و تالیفات خود از سوی صاحب نظران و خبرگان و نخبگان علمیحوزه و دانشگاه بوده و مباحثات و مناظرات متعدد علمی با اساتید معقول داشتهاند و در این باره آثار و تالیفاتی نیز داشتهاند مانند کتاب عارف و صوفی چه میگویند،تالیف آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی و...
ای کاش در زمان حیات استاد محمد رضا حکیمی، نقدها و ادعاهای خود را مطرح میکردید تا پاسخ ادعاهای خود را از خود ایشان میگرفتید! حالا پس از وفات ایشان، ادعایی میکنید و نقد مینمایید. کسی که میخواهد نقد علمیکند باید اقلا به آنچه میخواهد نقد کند، اشراف داشته باشد لذا به شما نیز پیشنهاد مینمایم لطفا قبل از نقد شخصیتهای علمی و معنوی بزرگان مکتب تفکیک و آثار و تالیفات ایشان، اقلا مقداری با شخصیت علمی و معنوی ایشان آشنا شوید و آثار و تالیفات ایشان را جدی مطالعه نمایید. سپس نقد علمیخود را مطرح کنید. ابتدا راجع به مکتب تفکیک سخن میگویم که استاد محمد رضا حکیمی، نویسنده کتاب مکتب تفکیک است. مکتب تفکیک و از جمله استاد محمد رضا حکیمی، به عقل و تفکر صحیح، بسیار اهمیت میدهند و بر ترویج تفکر و تعقل صحیح، تاکید میکنند.
بزرگان مکتب تفکیک، خود سالها، علوم عقلی را نزد اساتید برجسته معقول عصر خود فرا گرفتند؛ ادعاها و ادله عقلی و نقلی فلاسفه و عرفا را مطالعه کردهاند؛ درباره آن ادعاها و استدلاهایشان، غور کردهاند، تفکر نمودهاند، و در نهایت عمده مبانی فلسفی و عرفانی را مصداق برهان و تفکر صحیح ندانسته و اشکالات علمیخود را بر این مبانی، با ادله عقلی و نقلی بیان نمودهاند.
مکتب تفکیک، روش عقلی و استدلال عقلی را در محدوده مستقلات عقلیه قبول دارد. اگر مطلب در محدوده عقل بود و روشن و بین، آن را پذیرفته؛ قبول نموده و اخذ میکند. مکتب تفکیک، زیر بنای تمام مطالب علمیخود را بر اساس عقل و تفکر صحیح بنا مینهد.
اگر در مباحث فکری، بحث در محدوده عقل و مستقلات عقلی بود و مطلب بین و روشن ؛ مواد استدلال، درست، صغری و کبری درست، نتیجه گیری درست و...خلاصه برهان از نظر صورت ظاهری و محتوایی درست بود؛ مواد و نتیجه گیری درست بود،آن را اخذ میکند و حجت میداند.
مکتب تفکیک، مصداق تعقل و تفکر صحیح است و اگر نظریات خاص فکری فلاسفه و عرفا یا ادعاهای کشف و شهود و....آنها را به چالش میکشد، بر اساس روش علمی و عقلی صحیح، آنها را نقد میکند و آنها را عقلانی و علمی نمیداند و مخالف و مغایر با تعالیم اصیل اسلامی میداند.
مکتب تفکیک، هرگز با عقل و تفکر صحیح مخالف نبوده و نیست و نخواهد بود و تعقل و تفکر صحیح را الزاما معادل فلسفه و عرفان مصطلح اسلامی و رایج به نام فلسفه ملاصدرا و عرفان محی الدین عربی و.... نمیداند.
بنابراین خلط این مباحث با یکدیکر و اتهام اینکه مکتب تفکیک، با تعقل و تفکر صحیح مخالف هستند، تهمتی بزرگ است. مکتب تفکیک، نظریات خاص فلاسفه و عرفای به اصطلاح اسلامی را، بخاطر اینکه آنها را مصداق برهان و کشف و شهود صحیح نمیدانند، و برای این ادعا، ادله عقلی و نقلی معتبر دارند - زیر سوال میبرد و به چالش میکشد. حال مشاهده میشود که برخی به توهم و گمان اینکه مکتب تفکیک، مخالف مبانی فلسفه و عرفان رایج است پس مخالف عقل و تفکر صحیح هستند، و آنها را به هم گره میزنند و مدعی میشوند که:
«ایشان با علوم عقلی مخالف هستند و استدلاهای عقلی را حجت نمیدانند و اخباری مسلک هستند و...»
اینجاست که معلوم میشود حرف بزرگان مکتب تفکیک و از جمله استاد محمد رضا حکیمی، را درست متوجه نشدهاند و طبیعی است که برداشتهای نادرست از نظریات علمی آنها داشته باشند. تفکر و تعقل صحیح، کشف و شهود صحیح و فهم درست از دین اسلام، سه راهی هستند که هیچگاه با یکدیگر مخالفت و مغایرت نخواهند نمود و سه راه مستقل فهم حقیقت هستند.
در رسیدن به حقیقت، اگر کسی متصل به علم الهی مانند انبیا و اوصیا الهی، حقایق عالم هستی را به روشنی درک نموده و سپس میتوانند بیان حقایق نمایند چون خورشید، که بر همه جا تابیده و جهان را روشن نموده، هر جا بخواهد، به راحتی و سهولت میبیند و توصیف میکند. بنابراین اگر مستقیم با پیامبران الهی و اوصیای الهی ایشان در ارتباط باشیم - چون متصل به علم الهی هستند و معصوم از خطای سهوی و عمدی در انتقال مطالب علمی-، افق دید علمیما، بسیار باز و روشن خواهد شد و اگر دسترسی مستقیم به انبیا و اوصیا نداریم و دوران آنها را درک نکردیم، در حاکی از وحی و کلمات منسوب به انبیا و اوصیا علیهم السلام که در زمان ما مصداق تام و کامل آن،پیامبر اسلام و اهل بیت ایشان هستند، تحقیق و تدبر میکنیم؛ اگر ثابت شد انتساب به معصوم، معتبر و قطعی است، و دلالت آن نیز بین و روشن و قطعی، آن را اخذ میکنیم و به هر نسبت، قطعیت و دلالت آن کاهش یابد ؛انتساب آن نیز به دین، ضعیفتر خواهد شد و با احتیاط آن را به دین نسبت میدهم مثل اینکه بگوییم با قاطعیت دین چنان گفته، یا ظاهرا و ظن داریم و...
این حقیقتی است که مکتب تفکیک بر آن تاکید دارد و استاد محمد رضا حکیمی در کتاب مکتب تفکیک بیان نموده است. مکتب تفکیک، مدعی است حداقل برخی از نظریات و مبانی فلاسفه، اشتباه است و برهانی نیست.
حداقل برخی از مبانی عرفان نظری و عملی، اشتباه است و عقلایی و مطابق با شرع نیست؛ چه در مبانی و چه در سیر و سلوک، مشکل دارد. ادعاهای کشف و شهود برخی از عرفا با عقل و شرع، مطابقت ندارد و لذا تایید نمیشود. مبانی فلسفههای خاص و مبانی عرفانهای خاص و مبانی دین اسلام با یکدیگر مغایرت دارد و یکسان نیست. یکسان دانستن مبانی فلسفه، عرفان و دین، صحیح نبوده و اشتباه است. در طول تاریخ اسلام، برخی از فلاسفه و عرفا آمده و مدعی شدند که نظریات خاص فلاسفه و عرفای مسلمان و تعالیم دین اسلام، همه یک چیز میگویند و یک حقیقت را گفتهاند و تخالف و تغایر و ناسازگاری با یکدیگر ندارند. بسیاری از علمای اسلامی و حتی برخی از فلاسفه و عرفا در طول تاریخ؛ با این ادعا،مخالف بوده و هستند و به صراحت، به مخالفت و مغایرت آنها،اذعان نمودهاند.
علامه طباطبایی نیز در کتاب تفسیر المیزان، به صراحت این مطلب را بیان نموده تا آنجا که فرموده است: «برخی از فلاسفه و عرفا تلاش کردند بین نظرات فلسفه و عرفان و دین را جمع کنند، مانند ملاصدرا و..... ولی موفق نشدند و دورتر شدند و افتراق آنها بیشتر شده و گمان ندارم که موفق نیز بشوند..»
استاد حکیمی در کتاب مکتب تفکیک، این مطلب علامه طباطبایی در تفسیر المیزان را بیان نموده است. استاد حکیمی میفرماید: حالا که مشخص است مبانی فلاسفه و عرفا و دین با یکدیگر تطابق ندارد و مغایر و ناسازگار است، و برخی نیز چنین خلطی بین این حقایق نمودهاند و مبانی فلسفی و عرفانی و دین را با یکدیگر یکسان جلوه میدهند، این کار اشتباه است.
ضرورت علمیایجاب مینماید که مبانی فلسفه و مبانی عرفان و مبانی دین، از یکدیگر جدا شود و تفکیک شود تا از نظر علمیبتوان هر کدام را مورد تحقیق و ارزیابی علمیقرار داد. باید از دین اسلام؛ حفاظت و مراقبت نمود.
نظریات افراد متفکر به نام فیلسوف و عارف که در معرض خطا و سهو و اشتباه است و هر چند صباح، پایههای علمی آن، توسط دانشمندان و متفکران بعدی فرو میریزد را نباید به دین گره زد و بعد گفت: دین هم همین را میگوید که فلان فیلسوف یا فلان عارف میگوید ؛ دین را بگذارید بر اصالت خود باقی بماند تا پایههای آن فرو نریزد.
هر فیلسوف و عارفی نظرات خود را نیز داشته باشد و نظرات خود را ثبت و ضبط نماید و منتشر کند؛ هرکس علاقه داشت،به آنها مراجعه میکند.فلسفه و عرفان بشری کار خود را بکند و دین نیز محصولات خود را عرضه کند و کسی به دیگری تعرض نکند و فلاسفه و عرفا نیز نظرات خود را به دیگری، تحمیل ننمایند.
آری این نظریه مکتب تفکیک است که در طول تاریخ تفکر علمای شیعه همواره بوده است و در هر قرنی، بزرگانی، مشعلدار و علمدار آن بودهاند و در قرن چهاردهم هجری قمری به نظر و اعتقاد استاد محمد رضا حکیمی، ارکان مکتب تفکیک، سه نفر بودهاند که عبارتند از:
آیت الله میرزا مهدی اصفهانی، آیت الله سید موسی زرآبادی و آیت الله شیخ مجتبی قزوینی. آیت الله شیخ مجتبی قزوینی، از شاگردان برجسته و ممتاز آیت الله میرزا مهدی اصفهانی و آیت الله سید موسی زرآبادی بوده است بلکه به اعتقاد برخی اساتید، ممتازترین شاگردان ایشان بوده است.
بزرگان مکتب تفکیک، ازجمله استاد محمد رضا حکیمی، خود سالها به تحصیل علوم عقلی رایج و متعارف در حوزه اشتغال داشته و با مبانی فلسفی و عرفانی آشنا بودهاند و برخی از ایشان حتی این مبانی را نیز تدریس نمودهاند.
این بزرگان در تدریس معقول خود در حوزه علمیه، مبانی فلسفی و عرفانی را مطرح و نقد علمیکرده و به اجتهاد عقلی پرداختهاند؛ آنها شاگردان و جویندگان حقیقت را از تقلید در فلسفه و عرفان ، منع کردهاند. توصیه میشود کتاب اجتهاد در تقلید و فلسفه استاد محمد رضا حکیمیمطالعه شود؛ خود مجتهد در معقول بودند و اجتهاد در این مبانی نمودند و احیانا مباحثات شفاهی و مکتوب با فلاسفه و عرفای عصر نیز داشتهاند.
آیت الله میرزا مهدی اصفهانی به فرموده خودش، قریب ۲۰ سال در فلسفه و عرفان تحصیل و تحقیق نموده و متونی فلسفی و عرفانی را جدی نزد بزرگان عصر مانند حضرات آیات میرزا جهانگیرخان قشقایی، آخوند ملا محمد کاشانی، شیخ مرتضی طالقانی، شیخ محمد بهاری و بالاخص سید احمد کربلایی، فرا گرفته است تا به مقام اجتهاد و تخصص و استادی این علوم رسیده و مدتها نیز در نجف و به نقلی نیز در مشهد این مبانی را تدریس نموده است. در حوزه مشهد، به تدریس اجتهادی عقلیات و معارف پرداخته و شاگردانی مجتهد در عقلیات و معارف، تربیت نموده است مانند حضرات آیات شیخ مجتبی قزوینی، شیخهاشم قزوینی، و... همچنانکه در فقه و اصول نیز خود میرزا مهدی اصفهانی،از اعاظم مجتهدین عصر و فقهای کم نظیر روزگار بود و در علم اصول، بسیار متبحر بود بلکه تا حدوی مبتکر.
آیت الله میرزا مهدی اصفهانی، حدود ۲۵ سال تدریس اجتهادی فقه و اصول و معارف اسلامینمود و شاگردانی مجتهد و صاحب نظر در فقه و اصول و معارف تربیت نمود بزرگان و اعاظمیمانند حضرات آیات شیخ مجتبی قزوینی،شیخهاشم قزوینی،میرزا جواد آقا تهرانی، میرزا حسنعلی مروارید، شیخ محمود حلبی، و ... که در این میان، به نظر برخی از اساتید معاصر، آیت الله حاج شیخ مجتبی قزوبنی، برجستهترین و شاخصترین ایشان بود خصوص در مباحث معارف و نقد اجتهادی فلسفه و عرفان.
آیت الله شیخ مجتبی قزوینی، فلسفه و عرفان را نزد فلاسفه بزرگی چون آقا بزرگ حکیم، شیخ اسدالله عارف یزدی و...فرا گرفت تا خود به اجتهاد و استادی در این مباحث رسید. ایشان ۱۴ سال شاگرد فیلسوف بزرگ، آقا بزرگ حکیم بود.
آیت الله شیخ مجتبی قزوینی، ۴۰ سال به تدریس علوم عقلی پرداخت.متون تدریسی ایشان از شرح تجرید، شوارق، شرح اشارات، شرح منظومه، عرشیه، مشاعر، اسفار، و متون عرفانی بوده است. ایشان علوم عقلی را به صورت اجتهادی تدریس نموده و از تقلید در این مبانی شاگردان خود را منع مینموده است. حضرات آیات حاج سید علی سیستانی، حاج سید محمود مجتهدی سیستانی، حاج سید عباس سیدان، حاج سید جعفر سیدان، حاج شیخ علیرضا غروی، استاد محمد رضا حکیمی، استاد محمد حکیمی، حاج شیخ علی حکیمی، حاج سید محمد موسوی درودی، حاج شیخ عبدالله نورانی، استاد شیخ محمد واعظ زاده خراسانی، استاد شیخ کاظم شانه چی و.....برخی از این شاگرداناند.
همچنین در این مدت، به تدریس فقه و اصول، سطح و خارج اشتغال داشته است و شاگردان بسیاری را تربیت نموده است که در حوزه و دانشگاه به تدریس اشتغال داشته و دارند بزرگانی مانند حضرات آیات و حجج اسلام آقایان: حاج سید علی سیستانی، حاج سید محمود مجتهدی، حاج سید عباس سیدان، استاد محمد واعظ زاده خراسانی، استاد کاظم شانه چی، استاد محمد رضا حکیمی، استاد محمد حکیمیو...
استاد محمد رضا حکیمی، فرمودند: ۱۲ سال نزد آیت الله شیخ مجتبی قزوینی، شاگردی کردم و هر آنچه ایشان تدربس میکرد، شرکت مینمودم از جمله متون فلسفی مانند شرح اشارات، شرح منظومه،اسفار و.... و اینگونه بود که با نقد مبانی فلسفی و عرفانی آشنا شده است.معارف اسلامیرا نیز از ایشان آموخت.علوم غریبه و ختومات و اذکار و سیر و سلوک ... و خود را مجتهد و صاحب نظر در معقول و معارف اسلامی و فقه و اصول میدانست و از استاد خود اجازه اجتهاد شفاهی گرفت و مجوز شفاهی تدریس معارف اسلامی.
طبق گفتگویی که با ایشان کردم از بزرگان متعددی اجازه اجتهاد داشت؛ مانند حضرات آیات شیخ مجتبی قزوینی، شیخ آقا بزرگ تهرانی و... فرمودند: من به دنبال جمع آوری اجازه اجتهاد از بزرگان نبودم و الا اجازات اجتهاد فراوانی میتوانستم جمع آوری کنم.
استاد حکیمی فرمودند: من از طلوع آفتاب تا مغرب، ۱۴ درس در حوزه مشهد، تدریس میکردم از جامع المقدمات تا کفایه و... و برای تدریس همه متون درسی متعارف حوزه، آماده بودم. استاد سید جلال الدین آشتیانی، ایشان را «استاد بسیاردان» معرفی کرده و دکتر دینانی، که فیلسوف است، ایشان را فیلسوفی معرفی کرده که در عین تبحر در فلسفه و آگاهی به مبانی آن؛ ولی آن مبانی را نقد مینماید خصوص فلسفه ملاصدرا را. اما راجع به «الحیات» که مجموعه حدیثی است ؛ سالیان بسیار در جمع آوری و طبقه بندی و اجتهاد و تحلیل در آن کار نموده و زحمت کشیده است تا این اثر گرانسنگ تولید شد.
استاد حکیمی فرمود: آیت الله جناتی (یا جنتی) در حضورشان بودم که (به این مضمون) فرمودند: لازمه کسی که الحیات را نوشته، این است که مجتهد باشد. بنابراین فقط صرف جمع آوری و انتشار نیست.
خوب است در کتاب مرزبان توحید، راجع به عظمت علمیکتاب الحیات بیشتر مطالعه کنید و سخنان آیت الله خامنه ای رهبر انقلاب را راجع به عظمت علمیالحیات مرور کنید تا بدانید الحیات یعنی چه و به راحتی آن را زیر سوال نبرید.
اما راجع به بحث عدالت: ایشان از نوجوانی دغدغه فقرا و محرومان و مستضعفان داشت و روح لطیفش رنج میبرد و همواره در صدد رفع محرومیت آنان تلاش نمود ؛ هم با گفتن و نوشتن درباره عدالت، از آنها حمایت کرد، هم راهکار ارایه داد و هم عملا در مسیر عدالت، حرکت نمود. کتاب «فیلسوف عدالت» به همین خاطر درباره وی نوشته شد، آنجا نیز سری بزنید و مطالعه بفرمایید.
اگر در قبل از انقلاب، در مبارزات انقلابی فعال بود و شعر میسرود، و در مسیر احیای عدالت و رفع ظلم و ستم و....تلاش مینمود، قصدش این بود که انقلاب «اسلامی» شود و به همه ابعاد اسلام از جمله اقتصادی و عدالت، برسد. اولین کسی بود که لقب «امام» را برای امام خمینی استفاده نمود و بعد رایج و متعارف شد؛ مورد لطف و عنایت خاص امام خمینی بود. او کتاب «تفسیر آفتاب» را به همین امید رسیدن به عدالت نوشت. راهکار ارائه داد، کتاب الحیات نوشت و... ولی بعد از انقلاب، به تدریج حقایقی دید و اخباری تلخ از منابع معتبر شنید و خود نیز مشاهده کرد که امیدش را برای رسیدن به عدالت، ضعیف نمود. با این حال ناامید نشد؛ باز حرف زد، سخن گفت، راهکار ارائه داد.فریاد زد، نامه نوشت.کتاب نوشت. اعتراض نمود اما هر روز که میگذشت فاصله را بیشتر احساس نمود.
میدید که به حرفهایش، اعتنا نمیشود و زیر پا گذاشته میشود و ... لذا به تدریج از افراد فاصله گرفت و ... و سخن گفت و نوشت: آنچه قصد داشتیم به آن برسیم، این نبود و آنچه به آن رسیدیم، قصد نشده بود و....
جناب حجهالاسلام رضا غلامی، اجمالا خوب است، حداقل کتابهایی که راجع به شخصیت علمی و معنوی ایشان، عمومی یا اختصاصی نوشته شده است مانند مرزبان توحید، فیلسوف عدالت، راه خورشیدی و... را بنگرید. آثار و تالیفات ایشان از جمله کتاب مکتب تفکیک، اجتهاد و تقلید در فلسفه و....را بخوانید تا کمیبا ایشان و نظریات علمیاش آشنا شوید.
کتاب احیاگر حوزه خراسان (زندگی نامه آیت الله میرزا مهدی اصفهانی) که بر آن استاد محمد رضا حکیمیتقریظ مفصلی نوشته است بخوانید، کتاب آموزگار حکمت وحیانی نگاهی به زندگی حضرت آیت الله حاج شیخ مجتبی قزوینی که تالیف اینجانب حسن طالبیان شریف و دوست عزیز و فاضل گرانقدر حجه الاسلام روح الله عربشاهی را بخوانید که ۱۰۵ شاگرد حاج شیخ مجتبی قزوینی را با شرح حال علمیمختصری از آنها بیان نموده ام از جمله شرح حال استاد محمد رضا حکیمی، استاد محمد حکیمیو استاد شیخ علی حکیمی.
استاد حکیمی میفرمود: حدود ۶۰ سال به کتب فلسفی و عرفانی مانوس هستم و کتب دم دستی من است و آنقدر در اسفار مسلط بودم و مانوس که مشکلات علمی طلاب و... را از حفظ میخواندم و رفع اشکال میکردم. حرف زیاد است و وقت تنگ، و اعمال بسیار و لذا فعلا مجال و حوصله بیشتر این نقد را ندارم و به همین مقدار بسنده مینمایم. فقط «شقشقه هدرت ثم قرت»
اقل الطلاب: حسن طالبیان شریف - حوزه علمیه مشهد
نظر شما