اسفندیاری در نشست مجازی «بیدارگر اقلیم قبله»:
اگر محمدرضا حکیمی نبود نظریه تفکیک اینقدر عام البلوا نمیشد/ قدرت ادبی و علمی نثر حکیمی
اسفندیاری گفت: اگر محمدرضا حکیمی نبود نظریه تفکیک اینقدر عام البلوا نمیشد، او خوب توانست این نظریه را عرضه کند. تفکیک یک مشرب فکری در خراسان و مختص محافل علمی بود. آقای حکیمی این نظریه را به دلیل قدرت ادبی که داشت، به کوچه و بازار آورد و اگر این قدرت ادبی را نداشت، شاید نظریه تفکیک نمیتوانست اشتهار پیدا کند.
اسفندیاری با طرح این سوال که آیا متفکرانی همچون مرحوم حکیمی، مردانی برای تمام فصول هستند یا تاریخ مصرف دارند؛ یعنی تا مدتی از آثارشان استفاده میشود ولی ممکن است مدت دیگری استفاده نشود گفت: هر فردی که در آثارش مباحث انتزاعی مطرح کند امکان اینکه ماندگار بشود وجود دارد ولی فردی که بحثهای انضمامی میکند، ممکن است تاریخ مصرف داشته باشد. اغلب افراد در دو راهی تاثیرگذاری و ماندگاری هستند. برخی به تاثیرگذاری میپردازند و برخی میخواهند ماندگار باشند. شریعتی، طالقانی و حکیمی بیشتر تاثیرگذار بودند و سخنانشان رنگ و بوی انضمامی داشت و به همین جهت ممکن است برای همیشه نمانند.
او با تقسیمبندی متفکران به دو دسته کهنگرایان و نوگرایان افزود: کهنگرایان به دو دسته تقسیم میشوند: سنتگرایان و مرتجعان. نوگرایان هم به دو دسته تقسیم میشوند: نواندیشان و اصلاحطلبان. برخی از کهنگرایان سنتگرا هستند. سنتگرایان حاملان فرهنگ اسلامی هستند. در مقابل، یک عده مرتجع هستند و میگویند ما باید به قبل از رنسانس برگردیم، هر چه دورتر باشد مقدستر و دینیتر است. نوگرایان هم به دو بخش تقسیم میشوند: یک عده روشنفکران و یک عده اصلاحطلبان هستند. روشنفکران دینی مثل اقبال لاهوری، سیدجمال، آیتالله طالقانی و دکتر شریعتی، اینها جزء روشنفکران دینی هستند. در مقابل، اصلاحطلبان قرار دارند. من محمدرضا حکیمی را در گروه اصلاحطلبان دینی مانند استاد مطهری قرار میدهم.
اسفندیاری گفت: دلیل اینکه استاد حکیمی را در شمار اصلاحطلبان قرار دهم این است که سنتگرایان یک تعصب روی فرهنگ گذشته دارند و بیشتر محافظهکار هستند اما اصلاحطلبان دینی کمتر محافظهکار هستند و میخواهند منابع دینی و فرهنگی را تصفیه کنند. من به کتاب «الحیاه» اشاره میکنم. این کتاب یک مجموعه حدیثی است، ولی یک اصلاحطلب این احادیث را فراهم آورده است.
او با بیان اینکه معمولا اندیشههای متفکران در ادوار مختلف سنی تفاوت میکند افزود: معمولا افراد در جوانی انقلابیتر هستند و میخواهند فلک را سقف بشکافند ولی در پیری محافظهکار میشوند. من آقای حکیمی را اینطور ندیدم و به نظرم افکار جوانی را تا انتها پی گرفت.
او در بخش دیگری از سخنانش درباره نثر آثار حکیمی سخن گفت و ادامه داد: ما دو نوع نثر علمی و ادبی داریم؛ در مباحث علمی باید حتما از نثر علمی استفاده شود چون نثر علمی نثری شفاف و بدون آرایههای کلامی است. اما در بحث ادبی میتوانیم از نثر ادبی استفاده کنیم. استاد حکیمی، هم نثر علمی دارد و هم نثر ادبی. آنجا که بحث علمی میکند از نثر علمی استفاده کرد، اما در جاهای دیگر از نثر ادبی استفاده میکند.
این محقق در ادامه به تشریح نظرات حکیمی در مکتب تفکیک پرداخت و گفت: تفکیک یک نظریه است، مکتب نیست. قائلان به این نظریه ادعا میکنند با فلسفه و عرفان موجود مخالف هستند. قبل از آقای حکیمی، در جهان اسلام صدها نفر از فقها بودند که با فلسفه مخالف بودند، صدها نفر هم موافق بودند. پس اولا ما مکتب تفکیک نداریم و ثانیا به هیچ وجه چیز جدیدی نیست. در دوران ما شیخ محمود حلبی و شیخ مجتبی قزوینی از داعیهداران این جریان بودند. شیخ محمود حلبی نگاه تندتری به فلسفه و عرفان داشت ولی شیخ مجتبی قزوینی نگاه ملایمتری داشت. حکیمی راوی مشرب شیخ مجتبی قزوینی است که دیدگاه معتدلتری دارند. اگر محمدرضا حکیمی نبود نظریه تفکیک اینقدر عام البلوا نمیشد، او خوب توانست این نظریه را عرضه کند چون پیش از آن، تفکیک یک مشرب فکری در خراسان و مختص محافل علمی بود. آقای حکیمی این نظریه را به دلیل قدرت ادبی که داشت به کوچه و بازار آورد و اگر این قدرت ادبی را نداشت شاید نظریه تفکیک نمیتوانست اشتهار پیدا کند.
اسفندیاری یادآور شد: بنده در کتابم یک فصل به مکتب تفکیک اختصاص دادم و آنجا فقط گزارش کردم و داوری نکردم. چاپ جدیدی از کتاب من هم همین روزها منتشر میشود. آنجا تاکید کردم که دارم درباره مکتب تفکیک گزارش میکنم و آن گزارش هم بر اساس نظریات محمدرضا حکیمی است. شاید گزارشهای دیگری باشد، چنانکه استاد محمدتقی سبحانی گزارشهای دیگری ارائه میدهد. من در همه جای آن کتاب از دیدگاههای استاد حکیمی جانبداری کردم الا این یک بخش. مساله دیگر این است که آیا اساسا معرفت ناب وجود دارد؟ به نظرم نه. این موضوع در معرفتشناسی بحث طولانی دارد و مفصل صحبت کردند که ما چیز ناب و خالص نداریم، از ما انتظار چیز خالص نباید داشت. از این دین هزار و چهارصد سال گذشته است و اساسا امکان معرفت ناب از اسلام وجود ندارد. البته میشود گفت یک قرائت خالصتر از قرائت دیگر است یا بگوییم این قرائت از دین مردود است.
این عاشورا پژوه درباره کار حکیمی در کتاب «الحیاه» توضیح داد: هر مجموعه حدیثی برآمده از گزینش است مگر اینکه مولف تبویب لغوی کرده باشد. اگر کتاب حدیثی تبویب لغوی نداشته باشد و تبویب علمی باشد لزوما ایدئولوژیک است، منتهی از ایدئولوژی تا ایدئولوژی تفاوت است. استاد حکیمی در این اثر، تقریباً روایات معتبر را گرد آوری کرده است ولی به هیچ وجه به سند روایات نمیپردازد. ضمنا در هر باب چند حدیث آورده است. اگر چند تا از احادیث ضعیف باشد بقیه جبران میکند یعنی تعاضد مضمونی دارند، از سوی دیگر هر خبر ضعیفی لزوما مجعول نیست. ممکن است خبری ضعیف باشد ولی از امام صادر شده باشد. آقای حکیمی سعی کرده غرر و درر اخبار را استخراج کند ممکن است در آن حدیث ضعیف و مجعول هم باشد ولی ما چارهای نداریم جز اینکه این کتاب را به نسل جوان معرفی کنیم.
اسفندیاری در پایان گفت: استاد حکیمی از سال ۴۲ تا ۵۷ بسیار برای انقلاب مایه گذاشت و هر محفلی میرفت از امام خمینی(ره) صحبت میکرد. حکیمی جزء سه چهار نفری بود که نام آیتالله خمینی را در کتابهای خودش آورده و یکی از نخستین شرححالها درباره امام را ایشان نوشت؛ ولی بعدها به خاطر مسائلی که پیش آمد سرخورده شد و زاویه پیشه کرد؛ ولی از خیرخواهی دست برنداشت و ناصح مشفق نظام بود.
نظر شما