بنیانهای گفتمانی در ایجاد تفاوت در فلسفههای سیاسی چه نقشی دارند؟
فلسفه سیاسی به مثابه پدیده و امر خارجی، به معنای کوشش عقلانی برای ارائه پاسخ به مجموعه مسائل بنیادین سیاسی است. این تاملات که در بستر گفتمانهای مختلف سامان مییابند، پاسخهای مختلف و گاه مخالفی به هر مسئله کلان سیاسی ارائه میکنند. هرچند این تنوع و اختلاف پاسخها دلایل متعددی دارد؛ اما یکی از خاستگاههای اصلی آن را باید در اقتضای «بنیانهای مختلف هر یک از گفتمانها و فضاهای فکری و نظام اندیشگی» دانست که فیلسوف سیاسی در فضای آن به تامل و فلسفیدن میپردازد. پاسخی که به یک مسئله کلان سیاسی مانند مشروعیت حکومت در گفتمان و نظام فکری سکولار داده میشود، قطعاً متفاوت از پاسخی است که همان مسئله در گفتمان نظام فکری توحیدی میگیرد. همینطور است بقیه مسائل بنیادین سیاسی.
آیا در فلسفیدن سیاسی روش انحصارگرایانه وجود دارد؟
برخی فلاسفه سیاسی از «انحصار روشی» در «فلسفه سیاسی» سخن گفتهاند. برای مثال لئو اشترواس مینویسد: «آنچه ما از کلام سیاسی میفهمیم، آن تعلیمات سیاسی است که از وحی الهی ناشی میشود. فلسفه سیاسی محدود است به آنچه در دسترس ذهن بشری بیبهره از امداد وحی قرار دارد». اصولا برخی اندیشمندان و حتی فلاسفه سیاسی ما متاثر از گفتمان و فضای فکری تولد و رشد فلسفه سیاسی غربی آن هم از نوع جدیدش، منکر هر نوع تاثیر گفتمانی بر تاملات بشری در مسائل سیاسی است یا تاثیر گفتمانی وحی و آموزههای قرآنی بر تأملات بشری و عقلانی در مورد مسائل کلان سیاسی (فلسفه سیاسی) را نمیپذیرد یا امکان تولید فلسفه سیاسی اسلامی یا قرآنی به طور خاص (به معنای تاملات عقلانی متاثر از گفتمان وحیانی درباره مسائل بنیادین سیاسی) را انکار میکند و نقد و ارزیابی تاملات عقلانی و پاسخهای فلسفههای سیاسی موجود توسط آموزههای وحیانی را مردود میشمارند؛ ولی به نظر ما این دیدگاه دچار آسیبهایی است.
آیا روش انحصارگرایانه در فلسفه سیاسی را میتوان نقد کرد؟ بهعبارتی نقدپذیری در آن وجود دارد؟
اولاً انحصار فلسفه سیاسی به یک روش خاص مانند تاملات عقلانی و بیتوجهی به مبانی و زیرساختهای آن مانند وحی ...، چندان موجه نیست، ضمن اینکه تاریخ فلسفه سیاسی نیز گواه آن است که «فیلسوفان سیاسی غربی» روشهای مختلفی در فلسفه سیاسی داشتهاند. مانند روش تاملات عقلی، تاریخی و.... یکی از آنها هم «روش وحیانی» بوده که افرادی مانند«سنت اگوست» پی گرفتهاند. در واقع هر یک از دستگاههای فلسفه سیاسی با روش خاص خود به توضیح جهان سیاسی میپردازند؛ تکیه بر مشاهده و استدلال (ارسطو)، استدلال انتزاعی و منطقی (هابز)، تکیه بر عقل سلیم و حقوق طبیعی (لاک)، تکیه بر وحی الهی (سنت آگوست) و یا با عقل (هگل) مهمترین روشهای فلسفه سیاسی بودهاند. حتی برخی مانند آقای احمد یزدانی مقدم در «جایگاه وحی در فلسفه سیاسی»، این جایگاه را در آثار فارابی، ابن سینا، شیخ اشراق، شیخ طوسی، و صدر المتالهین بررسی کرده است. در مقابل نگاه انحصارگرانه؛ گروههای از اندیشمندان سیاست نیز اعتقاد دارند که فلسفه سیاسی در انحصار عقل خودبنیاد بشری نیست، لذا سخن گفتن از فلسفه سیاسی قرآنی معنا مییابد و منظور «نگاه قرآن کریم به سیاست به مثابه پدیده و تبیین موضع آن نسبت به موضوعات کلان پدیده سیاست (همچون قدرت، مشارکت، مشروعیت سیاسی، اهداف حکومت و...) است.
ثانیاً، «انحصار روشی فلسفه سیاسی» در «تاملات عقلانی» به فرض پذیرش، نمیتواند به معنای نفی «هر نوع رابطه کلام سیاسی و منابع وحیانی آن با فلسفه سیاسی» باشد؛ بلکه کلام سیاسی و تعلیمات سیاسی ناشی از وحی، میتواند در فلسفه سیاسی و تاملات عقلانی،جایگاه اثرگذاری داشته باشد؛ از جمله اگر مبناهایی مثل«هیمنه وحی الهی بر عقل بشری» یا مبنای «احاطه علمی خداوند و نقصان معرفتی بشر» را پذیرفتیم که ما در کتاب «مبانی سیاست از منظر قرآن» به آن پرداختهایم. آموزههای وحیانی و قرآنی، جایگاه داوری یا ایجاد فضاهای اندیشگی جدید برای عقل در تاملات سیاسیاش را خواهد داشت.
شما در «فلسفه سیاسی از منظر قرآن» به چه موضوعی میپردازید؟
ما در تحقیق «فلسفه سیاسی از منظر قرآن» به تبیین این دو جایگاه قرآن و وحی (جایگاه ارزیابانه و هیمنه بر تاملات عقلانی در سیاست؛ جایگاه فضاسازی و بسترگستری برای تاملات عقلانی در سیاست) میپردازیم. برای مثال درباره جایگاه فضاسازی وحی و قرآن بر تاملات عقلانی میتوان توضیح داد که تاملات فیلسوف سیاسی درباره موضوعات کلان سیاسی همچون مشروعیت؛ قدرت و... دارای پشتیبان و پیشفرضهای دینی، اعتقادی و مکتبی است. برای نمونه در مورد دموکراسی منظور از دموکراسی یا دموکراسی محض است، یا غیر محض. در دموکراسی محض، «خواست مردم» منبع قانون و مبنای قانونگذاری است؛ ولی در دموکراسیهای غیرمحض، این مکتب و باورها و اعتقادات است که منبع قانون قرار میگیرد و البته دموکراسیهایی که در طول تاریخ تحقق یافتهاند، غیر محض بودهاند، مانند دموکراسی سوسیالیسی و دموکراسی لیبرالیستی که در همه آنها «مکتب» منبع قانون است.
زیرساختها و باورهای بنیادین هر فیلسوف چگونه بر تاملات سیاسی او تاثیر میگذارد؟
تاملات سیاسی هر فیلسوف بر تعدادی از زیرساختها و باورهای بنیادین استوار است و ماهیت این زیرساختها نیز میتواند دینی یا غیر دینی؛ سکولاری، لیبرالی و اومانیستی یا توحیدی و الهی باشد. دقیقا همین زیرساختها، نوع پاسخ هر فیلسوف را از دیگران متمایز میسازد و به این ترتیب سرنوشت دانشها به ارزشهایی گره میخورد که فیلسوف سیاسی به آنها باور دارد. برای مثال فیلسوفی که مبنایش «قبول خالقیت الهی و انکار ربوبیت تشریعی الهی» است، در پاسخ به مسئله مهم «حق قانونگذاری»، به «حق اصیل بشر به قانونگذاری سیاسی» منتقل میشود، در حالی که فیلسوفان مسلمانی که به ربوبیت تشریعی الهی هم معتقدند به «حق قانونگذاری الهی» (حق اصیل) معتقدند و قانونگذاری بشر در داخل دایره قوانین الهی را میپذیرند. ما معتقدیم تاملات عقلانی میتوانند از پشتوانه وحیانی برای معرفت معتبر بهره ببرند. وضعیت درباره دیگر بنیانهای گفتمانی همچون بنیانهای انسان شناختی و هستی شناختی و... نیز به همین ترتیب است. در این میان به جهت جامعیت و ابدی بودن قرآن کریم، بخشی از آموزههای آن به حیات اجتماعی و سیاسی اختصاص یافته است، لذا ابعادی از «تعامل عقل و وحی» و «اثر گذاری وحی بر تأملات بشری» را در حوزه سیاسی نیز میتوان توضیح داد و چون بنیانهای گفتمان قرآنی، توحیدیاند، تاثیر گفتمانی توحیدی در تعقل و تاملات عقلانی در مورد نوع پاسخها به مسائل کلان سیاسی را شاهد خواهیم بود و گفتمان توحیدی قرآن، نوع پاسخها به مسائل کلان سیاسی (شهروندی، حکمرانی، غایات سیاسی و...) را متاثر خواهد ساخت.
مسئله اصلی در کتاب جدیدی که در دست تالیف دارید، چیست و چه پاسخی به آن میدهید؟
باید توضیح بدهم که در واقع در برابر این پرسش که «آیا تأملات عقلانی متاثر از گفتمانها و نظامهای اندیشگی مختلف، در مسائل کلان سیاسی (که مجموعه آنها ذیل فلسفه سیاسی گرد میآیند) را میتوان در فضای اندیشگی قرآن کریم، نقد و ارزیابی کرد، و برای نمونه پاسخ مناسب به برخی از آنها ارائه کرد؟ ما تلاش داریم اثبات کنیم که قرآن کریم این ظرفیت را مییابد که آموزههایش حداقل در مسیر ارزیابی آن دسته از پاسخهای برخاسته از تاملات عقلانی به مسائل بنیادین سیاسی (مانند ضرورت حکومت، مشروعیت، فلسفه الزام و التزام سیاسی، وظایف و حقوق مردم، اختیارت و وظایف حاکم، اهداف و رسالت حکومت و...) قرار بگیرد که با پاسخهای برخاسته از گفتمان قرآنی چالش دارند و همینطور آموزههای وحیانیاش ظرفیت ارائه پاسخهای معتبر به پرسشهای بنیادین سیاسی را خواهند داشت. و در مرتبه بالاتر توان تولید فسلفه سیاسی مبتنی بر آموزههای توحید گفتمان قرآنی وجود دارد و میتوان به آن رسید.
چه ضرورتی وجود داشت که به این بحث ورود کنید؟
حکمرانی اسلامی نیازمند فلسفه سیاسی در گفتمان قرآنی است. با این توضیح که نظام سیاسی اسلامی مستقر در کشور ما در مواجهه با مسائل کلان سیاسی، نیازمند ارائه پاسخهایی برخاسته از گفتمان قرآنی است؛ اما در عرصه عمل، بهرغم موفقیتها، شاهد حجم گستردهای از پاسخهای متناقض و نقدپذیر به مسائل کلان سیاسی هستیم. این مسائل شامل طیف وسیعی از این دست پرسشهای کلان هستند: مشروعیت مردمی یا الهی یا دوگانه، مشارکت مردمی همچون مشورت و الزامی بودن و نبودنش برای حاکمان، انتصابات و انتخابات و جایگاه نظام ولایی در حکومت، حقوق شهروندی، حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خود و حق رای، آزادیهای مدنی، و...، رسالت و اهداف معنوی حکومت، اختیارات صاحبان ولایت و مطلق و مقید بودن آن، قلمروی اختیارت مردم در نقد و اعتراض به متولیان نظام ولایی، و دهها مسئله دیگر... بروز و ظهور این پرسشها در عرصه حیات سیاسی، هر از چندی به سطح جامعه سیاسی و فضای علمی و عرصه عمومی و رسانهای نیز کشیده شده است و عموماً پاسخهای اقناع کننده نیز نیافته و همین امر موجب تداوم این چرخه در بحرانهای اجتماعی و سیاسی شده است. در طول بیش از چهل سال گذشته همواره شاهد مناقشات پایان ناپذیری در این گستره بودهایم و نبود معیاری دقیق برای ارزیابی و معیارسنجی و پاسخ به این تاملات، موجب سردرگمیهای فراوانی شده است.
در این میان «سلطه پاسخهای مبتنی بر علوم انسانی غربی و مکاتب ناسازگار با فضای گفتمانی وحیانی و قرآنی» نقش موثری در تداوم تولید، آموزش و گسترش دانش سیاسی بر مدار تاملات در مراکز آموزشی دانشگاهی و... داشته است. همچنین نبود فلسفه سیاسی معتبر با خاستگاه اسلامی و متاثر از نظام اندیشگی و گفتمان قرآنی، ما را نیازمند فلسفههای سیاسی وارداتی کرده است که با مبناهای خاص و جهانبینی مخصوص مکتب خود، تولید شدهاند و تعلقِ خواسته و ناخواسته هر متفکر و اندیشمند سیاسی در کشور به یکی از این مکاتب، پاسخها و توصیههایی به مسائل سیاسی (همچون مشروعیت سیاسی، مشارکت سیاسی و رسالتها و غایات حکومتها و...) در پی داشته که بیگانه از فلسفه سیاسی ملهم از گفتمان قرآنی بوده و تعارضات جدی با آموزههای قرآنی و مکتبی داشتهاند. غفلت از تدوین فلسفه سیاسی مبتنی بر گفتمان قرآنی، امکان اعتبارسنجی توصیهها و تجویزهای فلسفههای سیاسی رقیب به مسائل سیاسی کلان را از ما سلب کرده و محصول کاربست فلسفههای موجود نیز چیزی جز تشتت در بروندادهای تاملات عقلانی مسلمانان در حوزه مسائل سیاسی درپی نداشته است.
در راستای سامان نیافتن «فلسفه سیاسی قرآن بنیان»، باید توضیح داد که «اسلامی نشدن دانشهای اجتماعی و سیاسی (به جهت غفلت از پژوهشها و تاملات قرآن بنیان) نیز پای ثابت عوامل این نابسامانیها بوده و برونداد این نقصان آن شده است که گاه نمیتوانیم قوانین و نظامات مدیریت حیات سیاسی و اجتماعی را بر مبانی و اصول و قواعد اسلامی و قرآنی تنظیم و تبیین کنیم. علاوه بر اینکه پاسخ به شبهات متعدد در حوزه مسائل کلان سیاسی و ممانعت از نفوذ در مبانی اعتقادی و ارزشی نظام اسلامی و ادای معتبر و مطمئن تکالیف و احقاق حقوق در حیات سیاسی، نیازمند سنجش تاملات در حوزه مسائل سیاسی، مطابق گفتمان قرآنی و اطمینان از اعتبار آنهاست است. ضرورت ارزشگذاری وضعیت سیاسی موجود حکومتها و تایید یا رد صحت انتساب آنها به اسلام هم نقد این تاملات مطابق گفتمان قرآنی را توجیه میکند. از سوی دیگر ابتنای نظام جمهوری اسلامی بر آموزههای قرآن کریم، این نظام را نیازمند تولید مبناهای قرآنی برای حاکمیت و طراحی نقشه راه حرکت از وضع موجود به وضع مطلوب اسلامی ساخته است و بخشی از این ضرورت نیز با ارزیابی دقیق تاملات عقلانی در مسائل سیاسی و انتخاب پاسخ معتبر، و هماهنگسازی قوانین موضوعه با تجویزات سیاسی برخاسته از گفتمان قرآنی تامین میشود.
و حرف پایانی؟
تحقیق حاضر در پی آن است که با بررسی نمونههایی از تاملات در مسائل بنیادین سیاسی، به ارائه پاسخهای قرآن بنیان به آنها بپردازد تا دسترسی معتبر به آموزههای سیاسی قرآن کریم در پاسخ به مسائل بنیادین سیاسی برای مهندسی مدیریت حیات سیاسی فراهم شود. این تحقیق ضمن تولید ادبیات مواجهه قرآنی و تفسیری با تاملات بشری در مسائل سیاسی، میکوشد از میزان انفعال پژوهشی و علمی در برابر تاملات بشری و مطلقانگاری برآیندهای این تاملات بکاهد و روحیه مواجهه نقادانه با تجویزات برخاسته از برخی پژوهشهای عقلی تامل برانگیز در مسائل سیاسی را تقویت نماید و امکان ارزیابی پاسخهای برخاسته از گفتمانها و مکاتب دیگر برای نخبگان سیاسی را فراهم آورد. همچنین با رصد برخی نقاط خطا و انحراف در تاملات بشری در مسائل کلان سیاسی، گامی مقدماتی در مسیر تولید فلسفه سیاسی در گفتمان قرآنی بردارد؛ و به سهم خود به نیازمندی نظام سیاسی اسلامی در گفتمان قرآنی به مسائل کلان سیاسی پاسخ بدهد؛ از سلطه تاملات مبتنی بر علوم انسانی غربی و مکاتب ناسازگار با فضای گفتمانی قرآنی که نقش مهمی در تداوم چرخه تاملات متناقض در مسائل سیاسی دارد و امکان سنجش تجویزهای فلسفههای سیاسی به مسائل سیاسی کلان را از ما سلب کرده است، بکاهد و در مسیر تولید الگوها و مبناهای حاکمیت و نقشه راه حرکت به وضع مطلوب و تنظیم و تبیین قوانین و نظامات تدبیر حیات سیاسیِ مبتنی بر گفتمان قرآنی، گام بردارد.
نظر شما