در نشست «مؤلفههای لازم برای انتخاب موضوع در زندگینامه داستانی دفاع مقدس برای تقویت هویت ملی» مطرح شد؛
قهرمانان ملی را باید به سوژههای ادبی و فرهنگی تبدیل کنیم
قدرتالله طاهری گفت: ما فرهنگیان، دانشجویان و نویسندگان، دین بزرگی نسبت به آدمهایی داریم که در چهلواندی سال پیش نقشآفرینی کردند و این قهرمانان ملی را باید به سوژههای ادبی و فرهنگی تبدیل کنیم.
حامد صلاحی در ابتدای این نشست با اشاره به ظرفیت عظیمی که در حوزه دفاع مقدس و ادبیات آن داریم، گفت: هزاران اثر در حوزه دفاع مقدس -و بعضاً گستره داستانی آن- منتشر شده؛ اما به نسبت گنجی که در اختیار داشتهایم و باید استخراج میشده، طبیعتاً بسیار ناچیز است و باید در این حوزه بیش از این کار شود. البته در حوزه تاریخ شفاهی، آثار متعددی از سوی ناشران دولتی و خصوصی منتشر شده است. حوزه تاریخ شفاهی نیز طبیعتاً مخاطبان خاص خود را دارد، اما ظرفیت زندگینامه داستانی شاید آنچنان مورد توجه نبوده و از آن غفلت شده است و این ضعفی است که همواره در معرفی قهرمانان ملی داشتهایم.
وی اظهار کرد: در سالیان اخیر به ویژه بعد از جنگ تحمیلی، شخصیتهای ملی و قهرمانهایی مانند رئیسعلی دلواری، میرزا کوچکخان، ستارخان و دیگران تا روزگار ما، فراوان بودهاند و میخواهیم بدانیم در برابر قهرمانان ملی و کسانی که در حوزه مقاومت و پایداری تأثیرگذار بودهاند چه باید بکنیم و چه مؤلفههایی در زندگینامه و شخصیت آنها وجود دارد که کمتر به آنها پرداخته شده و چه اقداماتی باید انجام دهیم که این قهرمانها را بشناسانیم و حس ملی را در نوجوانان، جوانان و عامه مردم تقویت کنیم.
قدرتالله طاهری بهعنوان سخنران این برنامه با اشاره به موضوع نشست با عنوان «مولفههای لازم برای انتخاب موضوع در زندگینامه داستانی دفاع مقدس برای تقویت هویت ملی»، به دورنمایی از این بحث اشاره کرد و گفت: در ابتدا باید ببینیم چه شد که ما وارد عرصه یا مقطع مهم تاریخی معاصر به عنوان عصر بعد از انقلاب اسلامی شدیم. میدانید که خود انقلاب اسلامی یک تحول بسیار بزرگ بود که بر اساس یک بنیان نظری بسیار قوی بهعنوان نظریه «بازگشت به خویشتن» درست نقطه مقابل حرکت به سمت مدرنیته به وجود آمد و این نظریه «بازگشت به خویشتن» سه رهبر بزرگ داشت که در عرصه سیاسی، امام خمینی(ره) رهبر این جریان بود و در عرصه دینی، مرحوم شریعتی و عرصه فرهنگی و ادبی مرحوم جلال آل احمد رهبری آن را بر عهده داشتند.
وی اظهار کرد: این مثلث «فرهنگ»، «سیاست» و «دین» توانست این تحول ماندگار را در خاورمیانه ایجاد کند. در باب شکلگیری انقلاب اسلامی نیز مثل کوه یخی است که هر پژوهشگر و نظریهپردازی بخشی از آن را میبیند و واقعیتها شاید به مرور زمان با کاوشها و جستجوهای بیشتری طی دوران دیگر برملا شود. بحث این است که با ورود به مقطع مهم انقلاب اسلامی و بعد از آن جنگ تحمیلی به یکی از حیاتیترین و مهمترین مقاطع تاریخی خودمان در ۵۰۰ سال اخیر وارد شدیم و کاملاً طبیعی است که در دورهای که اینقدر تأثیرگذار بوده است، انسانهای بزرگی از بستر تحولات برآمدند و تأثیر خاص خود را گذاشتند.
طاهری افزود: به نظر من از هر منظری نگاه کنید، در بزرگی نقشآفرینانی که در این مقطع زندگی کردند، تردیدی وجود ندارد، اما بحث بر سر این است که دستاندرکاران فرهنگ، نویسندگان و کسانی که از آنها انتظار میرود این تجربهها و آدمها را بتوانند تبدیل به سوژههای ادبی و فرهنگی کنند که هم برای نسل حاضر و هم به عنوان سرمایههای اجتماعی ماندگار شوند چه کردند؟ ما در تاریخ حیات اجتماعی و سیاسی خودمان کم قهرمان نداشتیم. هرکدام از آنها اگر قهرمان و در تاریخ ماندگار شدند، غیر از عملکردی که خودشان داشتند، بخش دیگری از این قهرمانسازی مرهون نبوغ نویسندگان همان عصر و یا عصرهای دیگر است. بهعنوان مثال در بزرگی کارهایی که افرادی مثل سپهسالار یا امیرکبیر در دوران مشروطه انجام دادند، تردیدی نیست اما بخش عظیمی از اینکه این افراد میتوانند بهعنوان یک قهرمان ملی در عرصه تحولات بزرگ سیاسی و اجتماعی ماندگار شده و در حافظه تاریخی ملت ثبت شوند، مرهون آثار نویسندگانی است که بعد از مشروطه و در دهههای بعد از زندگی آنها ایجاد شده است. ما فرهنگیان، دانشجویان و نویسندگان دین بزرگی نسبت به آدمهایی داریم که در چهل و اندی سال پیش نقشآفرینی کردند و این قهرمانها را باید به سوژههای ادبی و فرهنگی تبدیل کنیم.
صلاحی در ادامه با تأکید بر اینکه باید قهرمانان ملی را شناسایی کنیم و بشناسانیم، اظهار کرد: قهرمانان ملی را باید از بستر تاریخ به ساحت روایت و ادبیات بیاوریم و برای عموم قابل دسترس کنیم. اما چون دید ما به این شخصیتها گاهی دید فرازمینی است، نوع نگارش نیز رسمی میشود و بیشتر اوقات حالت کلیشه دارد که در باور شخصیت مشکل ایجاد میکند و وقتی مخاطب مطلب را میخواند در وهله اول ممکن است آن را پس بزند. روایتهایی که مردمی هستند شاید روایتهای موفقتری باشند. در ادامه این موضوع را مورد بررسی قرار میدهیم.
طاهری در این باره به معضلی به نام «تحت تأثیر قرار گرفتن» اشاره کرد و گفت: بهعنوان مثل در مصاحبههایی که صورت میگیرد، وقتی فردی پشت میکروفون قرار میگیرد، انگار انسان دیگری میشود؛ درحالیکه جلوی میکروفون و پشت آن قرارگرفتن در حد چند سانتیمتر اختلاف دارد؛ ولی نوع نگاه و حرفزدن ممکن است فرسنگها فاصله داشته باشد. میکروفون یعنی رسانه و تحت تاثیر هژمونی قرار گرفتن و خودنبودن. در سالیان اخیر دقیقاً این اتفاق در حوزه فرهنگ و ادب ما در حوزه ادبیات مقاومت افتاده است. فرقی نمیکند آن را تحت عنوان کلیشه یا هرچیز دیگر بنامیم، وضعیتی به وجود آمده که مؤلفههای ثابتی دارد و چارچوب ایجاد کرده است.
وی بیان کرد: این کلیشهها و تسلط هژمونیک یک کوری ادراک ایجاد میکند؛ یعنی شخصیت را کپسوله میکند و میگوید این شخصیت دارای این ۵ مؤلفه است در حالیکه این شخصیت، انسان است و هرکدام از قهرمانان جنگ وقتی به دل خانوادههایشان میروید، خود شخصیت افتوخیزهای معرفتی دارد و این انسان لحظاتی دارد که پایش هنوز در این خاک است. گاهی دست و دلش میلرزد. من خودم به جنگ رفتهام و میدانم جنگیدن یعنی چه؛ دغدغهای که یک فرمانده دارد در حالیکه جان آدمها در دست اوست و وقتی میخواهد دستوری بدهد چقدر باید دست و دلش بلرزد. آن لحظات دغدغهمند و لحظاتی که بین مرگ و زندگی در چالش است و فقط زندگی خودش نیست، زندگی دیگران در دست اوست. آیا نویسنده امروزی میتواند دغدغهها و اضطرابهای یک فرمانده را نشان دهد؟ این فرمانده همسردارد، نویسندهها چقدر رفتند و لحظات تنهایی زنی که میمیرد و زنده میشود تا شاید خبری از همسرش بیابد ثبت کنند؟ همچنین به دغدغههایی که فرزندان، مادران و پدران آنها داشتند چقدر پرداخته شده است؟ این نگاه کلیشهای، کوری ادراک ایجاد میکند و واقعیتهای زندگی آنها را برای ما کتمان میکند. بارها شنیدهایم که میگویند فلان شهید، فلان روز متولد شده، در خانواده مذهبی بزرگ شده، به جنگ رفته و در فلان روز به شهادت رسیده است در حالی که بیش از 250 هزار شهید که در جنگ تحمیلی به شهادت رسیدند، میتوانیم زندگینامه و رمانهای بزرگی در حد اینکه نویسنده جایزه نوبل دریافت کند، بنویسیم و منتشر کنیم.
صلاحی در ادامه با اشاره به کتاب «جنگ چهره چهره زنانه ندارد» (به قلم سوتلانا الکسوویچ، برگزیده نوبل 2015) گفت: ما در این کتاب صحنهای را شاهد هستیم که یکی از زنها ناچار میشود، فرزند نوزاد خود را بکشد و این چهره خشن جنگ هست و ما مشابه همین را در جنگ خودمان داشتیم که شخصی ناچار میشود برای لونرفتن عملیات سر همرزم خود را زیر آب نگه دارد؛ چیری که احمد دهقان در «من قاتل پسرتان هستم» و مازیار میری به تأسی از آن در «پاداش سکوت» بازتاب دادند.
سیده سمیه حسینی ضمن تأیید سخنان صلاحی گفت: این اتفاق دارد میافتد و خیلی هم پیشرونده است؛ یعنی در ادبیات مستند ما کاملاً جاری هست و حتی به مصاحبهکنندهها میگوییم که اگر از شهیدی با عنوان شجاعت یا هر صفت نیک دیگر یاد میکنید، طبق قاعدهای که میگوییم «نگو، نشان بده» خاطرهای از او در این زمینه عنوان کنید. این اتفاق مثبتی است که در حال رخدادن است.
وی اظهار کرد: پرداختن به سوژهها از زاویه دید اشخاص معنا پیدا میکند. خاطرم هست که بحث بچههای روایت معمولاً این بود که این زاویه دید و پنجره همسر، زیباترین منظرهای است که میتوانیم پیدا کنیم و نیمهای مخفی است.
حسینی تصریح کرد: زمانی مهارت جسارت در نوشتن روایتها زیاد بود و خاطرم هست که شهید عبادیان جمله اول کتابش که از زبان همسرش میگوید، این بود که «محمد، حمید رفت. رفت که یادش برود تو پدرش بودی»؛ یعنی به چالشبرانگیزترین ماجرای زندگی، رفتن پسرش به خارج از کشور و این که فرار کند از اینکه پدرش محمد عبادیان است، پرداخته شده و سپس در کتاب تشریح میکند که چه اتفاقاتی افتاده است. در واقع میخواهم بگویم که این جسارتها وجود داشته که نویسندهها وارد مسائلی میشدند که شاید آن موقع خیلی گفته نمیشد و در واقع سعی میکردند شهدا را از قاب عکسشان دربیاورند و ملموسشان کنند، بهگونهای که نسل امروز بتوانند آنها را بپذیرند.
وی گفت: وقتی ما میخواهیم قهرمانها را بازآفرینی کنیم، مجبوریم وارد حوزه مستند بشویم و خاطرات را از تاریخ بیرون بکشیم. آنچه من تاکنون به آن رسیدم این است که مستندنویسها رابطه جدی با ادبیات ندارند و فقط میخواهند ثبت وقایع کنند و این باعث میشود روایتهای ما جاندار نشود و نهتنها نویسنده، بلکه محقق حوزه مستند هم باید ادبیات بداند، درمورد فضاسازی و اوج و فرودها آگاه باشد و بهترین زاویه دید را تشخیص دهد. اگر نویسندهای این ابزار را در اختیار داشته باشد، ما از نظر محتوا کمبودی نداریم.
نظر شما