آنژیلا عطایی، شاعر و منتقد ادبی در یادداشتی که در اختیار ایبنا قرار داده به تازهترین اثر فرزاد کریمی به نام «فروتن، به وقت اسطوره شدن» پرداخته است که در ادامه میخوانید.
چنین وضعیتی شاعر را در تعامل و دیالوگ مدام با مخاطبش قرار میدهد و بنابراین مسیر سختتری پیش روی اوست زیرا همچنان که باید به درستی اسطورهها را به کارگیرد نباید از آن شاعرانه فاصله بگیرد، چون با آنکه اسطورهها خود محصول عقل غیرمتعارف و روانشناسی ملتها هستند اما این خطر را دارند که استفاده از تمثیل آنها در شعر با نوعی خردورزی همراه شود و البته اینجا بیخردی در مقابل خردورزی قرار نمیگیرد بلکه جنون نقطه مقابل آن است. آن شاعرانه جنونزدگی در شعر را با خود دارد.
فرزاد کریمی اسطورهها را میشناسد و گویی دنیای شاعرانه خود را با انبوهی از اشباح و سایههای اساطیر لبریز کرده است. او به خوبی میداند ادبیات اسطورهها را تداوم میدهد و در مقابل آنها نیز ابزار قدرتمندی برای تکامل زبان، فرم و روایت در شعر هستند. به نظر میرسد که در اینگونه شعری باید با جنون شاعرانه بیشتری روبهرو باشیم؛ زیرا در این شرایط و در میان این حجم از سایهها، به قول بارت حتی خواننده نیز خود به یک متن متکثر تبدیل میشود که در میان انبوهی از نشانهها و کدها گم شده است، در چنین شرایطی جنون شاعرانه دست مخاطب را خردورزانه میگیرد و او را با نبوغ خود همراه میکند. فرزاد کریمی ازظرفیت اسطورهها به درستی برای انتقال مفاهیم بهره میبرد؛ اما گاهی تیغ دو پهلوی خردورزی و جنون او را به دام میاندازد، از شعر فاصله میگیرد و به متنی ادیبانه و استادانه نزدیک میشود که برای انتقال مفاهیم نوشته شده است. در چنین شرایطی باوجود آنکه شعرها حتی ویژگیهای یک شعر خوب را دارند؛ اما شاعر به دام استفاده از تمثیل و تشبیه مستقیم میافتد.
فوکو جنون را دستاورد تحولات تاریخی و متاثر از عوامل بیرونی میداند تا جایی که جنون به امری سیاسی تبدیل شده و خود به عنوان ابزار قدرتمندی در این زمینه به کار گرفته میشود. از طرفی هنرها برپایه نبوغ انسانی و اقتباس از امر بیرونی پدید میآیند که فینفسه برای انسان امری غیر متعارف است و نوعی جنون تلقی میشود. به این ترتیب اسطورهسازی و اسطورهپردازی میتواند نوعی برداشت جنونزده از تحولات تاریخی و یک امر سیاسی باشد و حتی تا جایی پیش رفته که در مقابل خرد واقعی ایستاده و به نوعی خردباوری ابزاری در سیاست تبدیل میشود.
جنون شاعرانه و حتی کاربرد مفهوم جنون در شعر کلاسیک ایران نیز بسیار پررنگ است و در شعر شاعرانی چون حافظ و مولانا به کمال دیده میشود. این شوریدگی حتی دامنه جلب مخاطب را از خواص به عامه مردم میکشاند و موجبات ماندگاری و یکهتازی آن را فراهم میکند. در مجموعه شعر فرزاد کریمی نیز، هر جا اسطورهها و جنون شاعرانه همراه هم و به صورت لازم و ملزوم یکدیگر به کار رفتهاند با شعرهایی روبهرو هستیم که موفقترند و البته در انتقال مفاهیم نیز بهتر عمل میکنند. «از کاشیکاریهای گنبد هفت آینه...»، «یک دست جام باده و ...»، «شال بردارم از سرت...» و «سرازیر شود از هفت تیر...» از این دست شعرها هستند. این شعرها ترکیب زیبایی از آن شاعرانه، بینامتنیت اسطورهای و جسارت در جنونزدگی در متن هستند و به خوبی توانستهاند دغدغههای شاعر را درباره تاریخ، سیاست و هستیشناسی تاریخی انسان در رابطه با قدرت و مفهوم هستی بیان کنند.
نظر شما